گروه‌های سرگردان

- ۱۱ اسد ۱۳۹۴

دوشنبه ۱۲ اسد ۱۳۹۴

 

احمد عمران

مهم‌ترین رهبران گروه‌های مخالفِ دولت افغانستان، دیگر زنده نیستند. ملا عمر رهبر گروه طالبان نزدیک به سه سال پیش و جلال‌الدین حقانی نزدیک به یک سال پیش با زنده‌گی وداع کرده‌اند. مرگِ این دو رهبر مهمِ مخالفان تا همین چند روز پیش، از همه‌گان پنهان نگه داشته شد بود. حتا نزدیک‌ترین افرادِ آنان نمی‌دانستند که اعلامیه‌های صادر شده به نامِ آن‌ها، از خودشان نبوده است و افراد دیگری به جای آن‌ها حکمرانی می‌کرده‌اند.
mnandegar-3آنانی که در غیابِ این رهبران وظایف آن‌ها را انجام می‌داده‌اند، به یک نکته کاملاً آگاهی داشته‌اند که در عدم حضور شخصیت‌های این چنینی، تشکیلات و ماشین جنگی‌شان دیگر به صلابتِ گذشته کار نخواهد کرد. آنان بر این امر واقف بودند که نبودِ این افراد می‌تواند توازن سیاسی و نظامی را برهم زند و دیگر گروه‌های‌شان را به سمت نابودی سوق دهد.
اخترمحمد منصور که در حال حاضر به جای ملا عمر نشسته، در نخستین بیانیۀ شنیداری خود بر ادامۀ جنگ در افغانستان تأکید ورزیده است. این رهبرِ تازه به قدرت رسیده، تلاش کرده است به صفوفِ خود اطمینان دهد که در نبود ملا عمر راهِ او ادامه دارد و باید از وی پیروی کرد. اما چنین درخواست‌هایی، به هیچ‌وجه نمی‌توانند با آن درخواست‌های رهبران اصلیِ این گروه‌ها مقایسه شوند؛ درخواست‌هایی که به‌ساده‌گی می‌توانستند افراد تحت امرِ این گروه‌ها را به هر نوع فداکاری راضی سازند؛ می‌توانستند از صفوف گروه‌های مخالف، ماشین‌های مرگ بسازند و بدون آن‌که به عواقب اعمال خود بیندیشند، جنایت کنند. چنین توانی را در وجود ملاعمری که دیده نمی‌شد و ملاحقانی ای که خود درصحنه حضور نمیداشت، استخبارات پاکستان با روان‌شناسی خاصی خلق کرده بود که از این رهبران به خصوص ملاعمر یک چهرۀ عحیب و غریب و کاریزمای مصنوعی که عکس شخصت اصلی او بود بسازد.. بنابرین وجود ملاعمر به خصوص برای طالبان عوام، مفهوم و معنای خاصی داشت.
هانا آرنت اندیشمند معروف سیاسی آلمان، وقتی در محاکمۀ آیشمن یکی از ماشین‌های جنگی هیتلر در اسراییل حضور پیدا کرد، از نوع استدلال و سخنانِ آیشمن متعجب شد. آرنت بعداً کتاب «آیشمن در اورشلیم» را از این محاکمه نوشت و منتشر کرد. این کتاب هرچند احساسات یهودی‌ها را خدشه‌دار کرد، ولی آرنت تأکید ورزید که او تلاش کرده است به اعماقِ جنایت دست پیدا کند. به نظر آرنت، در «آیشمن در اورشلیم» آنانی که به عواقب اعمال جنایتکارانۀ خود وقوف ندارند و آن را به خواستی بالاتر از خود ربط می‌دهند و به نوعی از خود رفع مسوولیت می‌کنند، افرادی فاقد فکر اند. عدم تفکر در این افراد سبب می‌شود که به‌راحتی از عذاب وجدان رهایی یابند و به ماشین‌های جنایت تبدیل شوند.
رابطۀ ماشین‌های جنایت با رهبران و کاربران اصلیِ آن‌ها که قادر به رمزگذاری‌شان استند، قابل فهم می‌شود. رهبران این‌جا نقشی فراتر از یک موجود زمینی را بازی می‌کنند. آنان از افراد تحت امرِ خود رفع مسوولیت می‌کنند و عواقب کارکردهای‌شان را به خود و یا نیروهای بالاتر از خود ربط می‌دهند. هیتلر به سربازانِ خود می‌گفت: بکشید، من در پیشگاه خدا پاسخ آن را می‌دهم. ملا عمر و حقانی نیز با سربازانِ خود چنین می‌کردندـ منتها نوع صحبتِ آن‌ها با سربازان‌شان فرق می‌کرد، پیامی واحد برای فرهنگ‌ها و جغرافیاهای متفاوت، رنگ و بوی عوض می‌کند.. پیروان ملاعمر نیز احساس می‌کردند که مسوولیت همه اعمالشان بر می‌گردد به رهبرشان.
در زمان هیتلر، آن‌چه که یک آلمانی به آن نیاز داشت، باید با توجه به نیازهای درونی او ارایه می‌شد و اکنون آن‌چه را که یک طالب به آن نیاز دارد، باید با روحیه و مطالباتِ او هماهنگ شود. ملا عمر و حقانی، همان پیام هیتلر را به زبان‌های افراد تحت امرِ خود ترجمه می‌کردند. حالا اما ملا منصور از چه پایگاه و وزنی برخوردار است که بتواند به جای رهبر بنشیند؟… او اگر از نقش تام ملا عمر باخبر نمی‌بود، بدون تردید طی این‌ چند سال، مرگِ او را از طالبان پنهان نمی‌کرد. او خود می‌داند که در وضعیتی نابسامان، تشکیلات جنگی طالبان را به دست گرفته است؛ وضعیتی که هر لحظه او را به چالش می‌طلبد. او باید جنگِ فعلی را یک بارِ دیگر به زبان خودش ترجمه کند و آن‌گاه به صفوف طالبان برساند.
در همین حال، او موظف است که دلایل پنهان‌کاری بزرگِ خود را برملا کند.
طالبان در حال حاضر، در گیچیِ مرگِ ملا عمر به‌سر می‌برند و برای این گروه سخت است که جانشینِ او را مردی بیابند که ممکن در کشتنش دست داشته باشد. شبکۀ حقانی نیز با چنین موقعیتی روبه‌روست و نمی‌تواند صفوفِ خود را به تمکینِ بدون چون و چرا فرا بخواند.
از جانب دیگر، حضور دوبارۀ افراد شبکۀ حقانی در کنار طالبان آن‌هم در سطح رهبری این گروه، می‌تواند خصومت‌هایی را میان‌شان رقم زند. ملا منصور با توجه به وضع پریشانِ گروه طالبان تلاش دارد که گروه‌های بیشتری را با خود همراه کند، ولی این همراهی هرچند می‌تواند برای شخص ملا منصور مفید تمام شود، ولی به هیچ صورت به ادغام و عملکرد واحدِ این گروه‌ها نخواهد انجامید.
در عرصۀ تمامیت‌طلبی، این گروه‌ها حاضر به پذیرش یکدیگر نیستند و پسران جلال‌الدین حقانی به هیچ صورت حاضر نخواهند شد که دستاوردهای خود را به نفع رهبرِ یک گروهِ دیگر بنویسند.
حالا وضعیت بیش از هر زمانِ دیگری حساس است و باید با درایت به مدیریتِ وضعیت پرداخت.
پس از چند سال، فرصتی مناسب در اختیار دولت افغانستان و جامعۀ جهانی قرار گرفته تا بتوانند به جنگِ فرسایشی در افغانستان نقطۀ پایان بگذارند. شاید این جنگ به‌یک‌باره‌گی پایان نیابد، ولی زمینه‌های مناسبی برای کاهش و فروکشِ آن مساعد شده است.
گروه‌های مخالف در سرگردانی به‌سر می‌برند و کمتر فردی از میانِ این گروه‌ها می‌توانند چون ملاعمر و حقانی جاذبه ایجاد کنند و رهبری گروه‌های خود را ادامه دهند. به عبارت دیگر استخبارات پاکستان نمی‌تواند به زودی کسی را به سان ملاعمر بتراشد و برای او میان عوام الناس جاذبه‌ها ایجاد کند.
این موضوع را بیش از همه، خودِ این افراد می‌دانند و به آن اذعان می‌کنند. پنهان شدنِ آن‌ها در زیر دستار رهبرانِ سابق خود، به‌خوبی این وضعیت را نشان می‌دهد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.