the_time('j F Y');?>
چهار شنبه ۱۴ اسد ۱۳۹۴/
احمد عمران/
چه گروههایی در شهرهای افغانستان مراسم فاتحهخوانی برای ملاعمر رهبر گروه طالبان برگزار میکنند؟ آیا برگزاری اینگونه مراسم منافاتی با ارزشها و روح قانون اساسی کشور ندارد؟
بهتازهگی رییس اجرایی دستور بازداشتِ کارمندانِ دولتییی را داده که در چنین مراسمی شرکت کرده بودند. در ولایت غزنی هم مقامهای محلی از برگزاری مراسم فاتحهخوانیِ ملاعمر جلوگیری کردهاند. این اقدامها در فضای مجازی، واکنشهای متفاوتی را موجب شده است. یکی از کاربرانِ رخنما (فیسبوک) چنین این مسأله را تبیین کرده است: «نمیدانم این گزارش چهقدر درست است، اما واکنش دولت، به شمول اعلامیۀ امنیت ملی در برخورد با کسانی که برای ملا عمر فاتحهخوانی برگزار کردند، مناسب نیست. قانون اساسی افغانستان به همۀ شهروندانِ این کشور اجازۀ ابراز نظر داده است و این ابراز نظر، قرار نیست همیشه با سلیقۀ ما سازگار باشد. خطِ نبرد مسلحانۀ دولت با گروه طالبان، باید از این مبحث جدا شود. کسی نگفته که به رسمیت شناختنِ حق «آزادی بیان» کار آسانی است. گاهی مراعات این اصل، روی رگ و پوستِ آدم راه میرود، اما باور دارم که پیروی از آن، تنها راه به جلو است.»
این سخنان باعث شده که تعداد دیگری به جانِ نویسنده بیفتند و او را انتقادباران کنند. جالب اینکه یکی از کاربران در پاسخ نوشته که در مورد هیتلر در آلمان ممنوعیتهایی وجود دارد که عملاً از سوی دولت انجام میشود. به گونۀ مثال، این کاربر از ممنوعیت نشرِ کتابهای هیتلر در آلمان نوشته و هم از افرادی مثال آورده که به دلیل حمایت و یا طرفداری از هیتلر، وظایفِ خود را از دست دادهاند. اینجا واقعاً یک سوال اساسی مطرح است که: آیا ما حق داریم از چنین مراسمی جلوگیری کنیم؟
بر اساس برخی دیدگاهها، شهروندان حق ابراز نظر و عقیده دارند. این حقی است که در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر بازتاب یافته و بسیاری از کشورها آن را به نوعی به قوانین داخلی خود وارد کردهاند. اما یک مسأله باقی میماند و آن اینکه حق ابراز عقیده و برگزاری گردهمایی با گرامیداشت از فردی که دستش به خون مردم آغشته است و عملاً مسبب قتل و جنایت شناخته میشود، کاملاً متفاوت است.
کارل پوپر اندیشمند لیبرال که بهشدت از آزادی حمایت میکرد، در مورد خشونت کاملاً دیدگاه متفاوتی دارد. او معتقد است که خشونت را نمیتوان بیپاسخ گذاشت، پس ضرور است که با خشونتگران مثل خودشان برخورد کنیم تا جامعه دچار تزلزل و بیثباتی نشود. تساهل و تسامح خوب است، اما نه با کسی که عملاً تفنگ در دست گرفته و قصد جانت را دارد.
ملاعمر در دو دهۀ اخیر، زشتترین چهرۀ تاریخ معاصر افغانستان است. کمتر کسی در تاریخ افغانستان با او همسری میکند. بحث تنها بر سرِ کشتارهایی نیست که ملاعمر دستور آنها را صادر میکرد، بل بحث بر سرِ انحطاطی است که او با خود وارد افغانستان کرد. ملاعمر علیه ارزشهایی میجنگید که جامعه بر سرِ آنها به اجماع رسیده بود و به همین دلیل، او میتواند احساسات وابستهگانِ قربانیان را برانگیزد.
برگزاری مراسم برای مرگ ملاعمر، اهانت به میلیونها قربانییی پنداشته میشود که عملاً به دستور او متضرر شدهاند. جامعه ارزشهایی دارد که نمیتوان با آنها معامله کرد. این ارزشها بهنحوی به هویتِ جامعه تبدیل شده است. ملاعمر چهرۀ ضد ارزشی بود و برای همین، میتوان جلو برگزاری مراسم برای او را گرفت تا به دیگران اهانت صورت نگیرد.
نمیتوان به نام آزادی برای دیگران اسارت به وجود آورد. آزادی در رفتار انسان بروز میکند و رفتار انسان در روابط اجتماعیِ او بروز میکند. پس آزادی یک مسالۀ اجتماعی است و رفتار اجتماعیِ انسان مستلزم محدودیت است؛ یعنی انسان به همین دلیل که در جامعه زندهگی میکند، باید آزادی دیگران را مراعات کند و مراعات آزادی دیگران عملاً به معنی محدودیتِ آزادی من است. از اینجا مفهوم «حد آزادی» استنتاج میشود. آزادی بیحدومرز در واقع بهجای آزادی، هرجومرج و نابهسامانی است و در فضای هرجومرج، آزادی برای کسی نمیماند. پس «آزادی نامحدود» نهتنهـا ناممکن است، بلکه بیمعنی است.
آزادی به دلیل ماهیت اجتماعی خود، ذاتاً مستلزم حد است و آزادی بیحد یا نامحدود، در واقع آزادی نیست. حد آزادی را چهگونه میتوان تعیین کرد؟
کانت برای تعیین حد آزادی به عنوان الگوی رفتار اجتماعی به تشبیهی متوسل شده است که در نوشتههای خود در حوزۀ عقلِ عملی دستکم دو بار آن تشبیه را به کار برده است. کانت میگوید: هر درختی اگر به صورت تکدرخت در دشت رشد کند، از کنارههای تنۀ آن شاخههای متعدد میروید و فضا را بیرویه اشغال و تنۀ آن نامستقیم رشد میکند، اما همین درخت در جنگل در کنار انبوه درختان، مستقیم به طرف بالا رشد میکند و در کنار درختان دیگر، فضای مناسب حالِ خود اشغال میکند و تنۀ آن از کژیهای تکدرختِ دشت در امان است.
حاصلِ این تشبیه این است که آزادی به عنوان صفت ذاتی انسان، فقط در مجموعهیی از رفتار اجتماعی در میان افرادِ متعدد در جامعه میتواند استقامت روح و روانِ انسان را تأمین کند. کانت معیار قوانین اخلاقی را (به عنوان اجرای اصل آزادی در رفتار اجتماعی)، قابلیت تعمیمِ خالی از تناقضِ این قوانین دانسته است؛ به این معنی که قانون اخلاقی، قانونی است که در صورت تعمیم گرفتار تناقض نگردد، یعنی تعمیمِ آن مستلزم تخریبِ آن نباشد.
حالا با این معیارها میتوان برگزاری مراسم برای فردی را که جنایت کرده، یک امر اخلاقی دانست؟!… مسلماً اگر چنین باوری داشته باشیم، از نظر کانت دچار تناقض شدهایم.
Comments are closed.