خاین‌ترین افغانِ معاصر

گزارشگر:عبدالاحد هادف/ سه شنبه 3 سنبله 1394 - ۰۲ سنبله ۱۳۹۴

چندین سال قبل زمانی که در پشاور درس می‌خواندیم، قاری ضیاءالحق امرخیل به جمع ما پیوست. آدم خشک و ملنگ و تندرو مذهبیِ مرموزی بود و به همین دلیل در حدِ جنون گرویدۀ طالبان و بن‌لادن و تکفیری‌ها نیز بود. قرآن را از بر داشت و برای مدتی جمعِ ما را در نمازها جماعت می‌داد. بعد از حادثۀ یازدهم سپتمبر، این آدم در نمازهای صبح «قنوت نازله» می‌خواند که یک رسمِ مذهبی در مواجهه با بلاها و آفت‌های فراگیر است و در دعاهای خود، به نفع طالبان و القاعده دعا می‌کرد و به مخالفان داخلی و خارجیِ آن‌ها به عنوان mnandegar-3دشمنانِ خدا و دینِ او نفرین می‌گفت. اما طُرفه این بود که هر اندازه دعا و سوزِ این آدم بیشتر می‌شد، سقوط طالبان هم شتاب می‌گرفت. ما به عنوان بچه‌های هوادار به‌اصطلاح «ائتلاف شمال»، از توطیۀ این قبیل آدم‌ها در امان نبودیم و در فاکولته‌یی که درس می‌خواندیم، در صددِ اخراج ما بودند، آن‌هم به بهانۀ طرف‌داری از کفار و صلیبی‌ها و دشمنی با لشکریانِ خدا در روی زمین!
ظاهر امرخیل طوری بود که گویی دیگر جز شهادت نمی‌خواهد و در راه اسلام حتماً خود را قربان خواهد کرد، اما چند سال بعد متوجه شدم که سر از مؤسسه‌های خارجی و بالاخره کمیسیونِ انتخابات برآورده است! متوجه شدم که چه به‌سرعت از هویت جعلی دینی خود دست کشیده و چه راحت به دامن «صلیبی‌ها» سقوط کرده و چه بی‌محابا دست از قنوت نازله برداشته تا راه شخصیتِ نازله را در پیش گیرد! چه زود از گرایش دینی و قرآنی برحسب برداشتی که داشت، شانه خالی کرده تا به یک متعصب قومی و زبانی مبدل شود!
امرخیل از زیر باران به زیر ناوه گریخت. همان بود که کلاً به یک ذاتِ کاذب بدل شد و هویت سراسر جعلی‌اش شکل گرفت و منافقانه رشد و نمو کرد.
همچو یک شخص در حساس‌ترین مرحلۀ تاریخی، متصدی مهم‌ترین منصب دموکراتیک در کشور گردید و دیدیم که چه گندی برپا کرد! ذات جعلیِ این مجعول به سرنوشتِ یک ملت راه یافت و بزرگ‌ترین امانت ملی به دست خاین‌ترین انسانِ این سرزمین قرار گرفت که بقیۀ ماجرا را همه شاهدیم. اگر حسِ عدالت‌خواهی خدا از غیب مداخله نمی‌کرد و جلو عواقب جعلِ این ذاتِ مجعول را نمی‌گرفت، افغانستان به کام مرگ رفته بود و امرخیل همان زاغ لاشخواری بود که انتظار داشت که بر نعش این مردۀ تاریخی منقار بزند، اما منقارش بر سنگ ارادۀ پاکِ یک ملت خورد و شکست و اینک زاغ‌های نفرینِ مردم اند که بر نعش نامِ او منقار می‌زنند.
این آدم که می‌بایست به عنوان «خاین‌ترین افغان معاصر» در پشت میله‌های زندان بو بگیرد، بازهم در صدد تخریب یک عرس ملی دیگر و سنگ‌اندازی در راه تطبیق توزیع شناس‌نامه‌های الکترونیک می‌باشد. این‌ها به چشم دیدند که شورای ملی و شورای وزیران در جایگاه عالی‌ترین مراجع تقنینی و اجرایی کشور پس از مناقشات اجتماعی طولانی‌مدت به طول بیشتر از ده سال، بالاخره به آغاز توزیع شناس‌نامۀ الکترونیک سفارش کردند، اما حالا چرا باید ارادۀ جمعی ملت به پای خواست فاشیستی امرخیل و یون و امثال‌شان توقف کند؟ خواست همه‌گانی یک ملتِ بزرگ مهم است یا تصمیم فردی یک مشت آدم بیمار؟ آخر چرا باید فیصلۀ نهادهای رسمی و مردمی یک جامعه در گرو سبوتاژ چند رأس آدم جعلی قرار گیرد؟
طلسمِ تذکره باید به نفع پایانِ حاکمیتِ جعل و تقلب در کشور ما شکسته شود!

اشتراک گذاري با دوستان :