احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران - ۲۲ میزان ۱۳۹۱
یک اندیشمند سیاسی انگلیسی میگفت: «قدرت شر است و قدرت مطلق، شر مطلق». به همین دلیل، انسانها از دیرزمانی برای مهار قدرت به عنوان «شر ناگزیر»، تمهیدات و برنامههایی را سامان دادهاند. فیلسوفان سیاسییی چون هابس، لاک، روسو، منتسکیو، ماکیاولی و… طی قرون، بحث و فحص خود را در محور قدرت و نظامهای سیاسی مدرن، پی ریختهاند و آنچه را که ما امروز به عنوان دولتهای مدرن در جهان میشناسیم، ماحصلِ تفکر و تجربه انسانهای فرهیخته و اندیشمندیست که اندیشه را معطوف به قدرت سیاسی کرده بودهاند.
دولت ـ چه بخواهیم چه نخواهیم ـ پدیدهیی در حال تکوین است و هر روز در پرتو تجارب و اندیشههای انسان، رنگ و بویی تازه میگیرد. چه بسا دولتهایی که به زور مردم، حیاتشان خاتمه یافته است و چه بسا نظامهایی که خود متوجه کاستیها و کمبودهای خود شدهاند و برای رفع آنها پیش از آنکه دیر شود و مردم به خیابانها بریزند، دست به تغییرات و اصلاحات زدهاند.
بهار عربی که در سال گذشته و امسال در جهان شاهد آن بودیم، نوعی از اعتراض مردمی در برابر نظامهایی بود که دیگر نمیتوانستند پاسخگوی نیاز شهروندانِ خود باشند. این نظامها یا خود فرو ریختند و یا از سوی شهروندان با سقوط مواجه شدند. هرچند برخیها این قیامها را سازماندهیشده به وسیله قدرتهای بزرگ میدانند؛ اما شمار زیادی هم بر خودجوش و مردمی بودنِ آنها تاکید دارند. به هر حال، نظامهایی که نتوانند در سیر حیات خود پاسخگوی نیاز شهروندان باشند، خواهی نخواهی، روزی سرنگون خواهند شد.
افغانستان نیز از یک دهه به اینسو نظام سیاسییی را تجربه میکند که امروز کاستیهای آن، خود را به روشنی نشان میدهند. این نظام به هر حال در یک فرایند ملی شکل گرفت و مردم افغانستان به آن رای دادند. هرچند برخیها باور دارند که دستکاریهایی در هنگام انتخاب نوع نظام از سوی حلقات خاصی انجام شد و آنچه را که امروز ما در افغانستان به عنوان نظام ریاستی متمرکز تجربه میکنیم، آن چیزی نیست که شرکتکنندهگان کلاننشست (لویه جرگه) به آن رای داده باشند. حتا گفته میشود جناح خاصی در قانون اساسی افغانستان، دستکاریهایی صورت داد و ارزشهای آن را به نفعِ خود مصادره کرد. این موضوع سروصداهای زیادی را برانگیخت؛ ولی از آنجایی که افغانستان در وضعیت حساسی قرار داشت و تازه از چنگ یک رژیم دیکتاتور و مستبد نجات یافته بود، مردم زیاد به این مساله اهمیت ندادند و نفسِ رخدادها را محترم شمردند، اما با این پیشفرض که زمانی دیگر، پرونده نظامسازی در کشور را دوباره باز کنند. این فرصت البته به دست نیامد؛ زیرا گروه حاکم که به خواستهای سیاسی خود دست پیدا کرده بود، دیگر حاضر نبود که از قدرتِ فراگیر چشم بپوشد و کاستیهای نظام ریاستی و متمرکز را که برای کشور فاجعه آفرید، ببیند.
یک دهه زمان مناسبی بود که نظام ریاستی در کشور به بوته آزمون گذاشته شود. این مدت زمان نشان داد که نظام ریاستی متمرکز برای جامعهیی مثل افغانستان، مناسب و پاسخگو نیست. این نظام، مشارکت سیاسیِ مردم را به حداقل رساند و به ضروریترین نیازهای جامعه نتوانست پاسخ دهد. طی یک دهه، قدرت به صورت فاجعهباری به وسیله یک گروه ویژه، انحصار شد و از نظام جمهوریت و مردمسالار، کاریکاتوری به وجود آمد که اکنون از آن بوی خودکامهگی و استبداد به مشام میرسد.
شاید گاهی آقای کرزی به گونه احساسی و نمادین از انتخابات آینده حمایت کند و حتا بگوید که یک انتخابات ناقص، بهتر از ادامه کار یک دولت غیرمشروع است؛ ولی در حقیقت آقای کرزی و اطرافیانِ او نه تنها به انتخابات باور ندارند، بل عملاً خواهان به تعویق افتادن و یا عدم برگزاریِ مطلقِ آن هستند.
آقای کرزی در حالی از برگزاری انتخابات، اعلام حمایت میکند که کمیسیون برگزاری انتخابات، مدعی است که پول نامنویسی برای برگزاری انتخابات در کشور را ندارد. آقای کرزی در حالی از شیوه اجرا و مصارف هنگفت و سرسامآور انتخابات در کشور انتقاد میکند که خود طی دو انتخابات با همین شیوه به ریاستجمهوری کشور دست پیدا کرد. چرا در آن زمان آقای کرزی از مصارف هنگفت برگزاری انتخابات در کشور سخن نمیگفت و آن را با کشورهای دیگر مقایسه نمیکرد؟ چون در آنزمان خودش نامزد انتخابات بود و با همین شیوهیی که حالا به منتقد آن تبدیل شده، میتوانست قدرت را بهدست آورد و نه با هیچ شیوه و روش دیگری.
آقای کرزی هم به میخ میزند و هم به نعل. هرجا که ارزشها و قوانین مطابقِ میلِ او باشند، از قانونگرایی دم میزند و هرگاه قانون یا ارزشی در تضاد با منافع او باشد، حاضر است که هر کار خلافِ آن را به زیان کشور و جامعه انجام دهد. آقای کرزی مخالف نظام پارلمانی و غیرمتمرکز است و حتا تلاش می کند طرح مخالفان سیاسی خود را به گونه وارونه، تعبیر و تفسیر کند. هرگاه اپوزیسیون دولت افغانستان از نظام غیرمتمرکز سخن میگوید، آقای کرزی و اطرافیانِ او در ارگ ریاستجمهوری آن را به نظام فدرالی در کشور تعبیر میکنند و این برداشت را به خورد جامعه میدهند که اپوزیسیون در تلاش تجزیه کشور است. حال آنکه احزاب طرافدار نظام غیرمتمرکز، هرگز از فدرالسیم در کشور سخن نگفتهاند و طرح فدرالیسم با ایجاد نظام پارلمانی از زمین تا آسمان متفاوت است. هرچند که نظام فدرالی نیز میتواند از گزینههایی باشد که شاید زمانی مردم افغانستان به آن فکر کنند. زیرا برخلاف تعبیر سیاسی و نادرست ارگنشینان، نظام فدرالی با تجزیه کشور به هیچ عنوان یکی نیست. آیا امریکا، آلمان، پاکستان و دهها کشور دیگر در جهان که نظامهای فدرالی دارند، تجزیه شدهاند؟! همینجا هم معلوم میشود که ارگنشینان، یا فدرالیسم را درست نفهمیدهاند و یا عمداً میخواهند تعبیر نادرستی از آن را در جامعه ترویج کنند.
نظام فعلی سیاسی به هیچ عنوان پاسخگوی شرایط کشور نیست. این نظام به بنبست رسیده و اشکالات فراوانی را در ایجاد افغانستانِ واحد و باثبات بهوجود آورده است. مشارکت سیاسی مردم در کمترین سطح قرار دارد و احزاب و جریانهای سیاسی از مهمترین مسایل کشوری به دور قرار گرفتهاند. اگر میخواهیم افغانستان را از بنبست و بحرانِ خطرناکِ سیاسی و امنیتیِ فعلی نجات دهیم، باید به فکر تغییر نظام باشیم. این یک طرح بلندپروازانه و فضلفروشانه نیست، بلکه پاسخ به یک ضرورت تاریخی در کشور است که بدون تحقق آن، هیچ گرهی در دیگر بخشها باز نخواهد شد؛ نه صلح و ثبات به کشور برمیگردد و نه مردم به آرامش و رفاه خواهند رسید. زیرا نظام ریاستی و متمرکز فعلی، در یک سخن به نظامی دیکتاتوری و فاقد ارزشهای دموکراتیک تبدیل شده است.
Comments are closed.