گزارشگر:حلیمه حسینی - ۲۳ میزان ۱۳۹۱
نگرانیهایی که نسبت به رخدادهای احتمالیِ پس از سال ۲۰۱۴ دامنگیرِ این مردم شده، بیشتر از هر زمان دیگر آزاردهنده و تکاندهنده رخ نمودهاند. نبود امنیت فراگیر و سرتاسری، خبر خروج حتا زودهنگام خارجیها از افغانستان، فقدان یک زیربنای اقتصادی و وجود یک اقتصاد وابسته و بیمار، رشد دهشتافکنی و قاچاق و کشت مواد مخدر، آمار فزاینده معتادان کشور، فقر و فحشا، و بالا رفتن گراف خشونتها و جنایتها، همه نگرانکننده اند. اما این بدان معنا نیست که پیش از این، یکچنین نگرانیهایی وجود نداشته و یا اینکه افغانستان با چنین معضلاتی دستوپنجه نرم نکرده است. بلکه فضای فکری و جو حاکم، با مضاعف نشان دادنِ مشکلات و قویتر ساختنِ احتمال نابهسامانی و ناامنی در کشور، یک پرسش را در ذهن، قوی و پُررنگ میسازد و آن اینکه چرا باید شهروندان این سرزمین، گریختن را به ماندن ترجیح دهند و سمپاشیهایی از ایندست که باعث حاکمیت ترس و اضطراب میشود، به نفع چه کسانی سامان داده میشود و ریشه آن به کجاها برمیگردد؟
با نگاهی به فضای سیاسی کشور، میبینی که نخبهگان سیاسی و یا دستکم کسانی که علاقهمند به سیاستاند و یا معتاد به سیاست، با هر سمتوسو و گرایشی به حرکت و تکاپو افتادهاند و میخواهند هر کدام با تشکیل ایتلافها و یا انسجامها و یا جبههای همسویی از قبیل آنچه که این روزها شاهد شکلگیریشان هستیم، تأثیر و نقشی بهسزا در آینده سیاسی افغانستان بازی کنند. این صفبندیها و شکلگیریِ اتحادها و ایتلافها، هرچند که پدیدهیی نو در افغانستان نیست؛ اما در مقطع کنونی، خبر از یک اراده قویتر و منسجمتر برای قد برافراشتنِ رو در رویِ حرکتها و سازمانهایی میدهد که میخواهند سرنوشت سیاسی افغانستان را همچنان در دستانِ خود نگاه داشته و این ملت را به هر سازی که خود کوک میکنند، برقصانند. اما بدون شک افغانستان نیازمند یک تغییر و تحول اساسی و بنیادین در نوع نگرشها و معادلهسازیهاییست که به نام افغانستان و با محوریت آن نه تنها در منطقه، بلکه در سطح بینالملل شکل گرفته و یا در حال شکل گرفتن است.
افغانستان بعد از ۲۰۱۴ اگر میخواهد با قدرت باقی بماند و قدرتمندتر شود، از همین امروز نیاز است که برنامهریزیِ منسجمی جهت امیدبخشی و ثابت نگاه داشتنِ گراف امید به زندهگیِ شهروندان داشته باشد تا از کاهش و به صفر نزدیک شدنِ آن جلوگیری شود؛ چرا که امروز مثل اینکه زلزلهیی قطعی در حال آمدن است، همه در حال گریختن میباشند که گویا بعد از ۲۰۱۴ قرار است یک بار دیگر افغانستان به دهههای پیش باز گردد و سنگ روی سنگ بند نشود و دوباره گروه دهشتافکنِ طالب و یا شاخههای فکریِ نزدیک به آنها به قدرت باز گردند، فقر مضاعف گردد و نان قحط، و بیکاری و بیچارهگی بیداد کند… . اینها همه نگرانیهاییاند که امروز در افکار عمومی موج میزند و هیچکس نمیخواهد برای این تشویشها و استرسها فکری بکند. چرا؟!
بدون شک پاسخ روشن است؛ امروز دولت، پارلمان و دیگر نهادها و ارگانهای کلان و عظیم دولتی و غیردولتی که باید غم ملت را بخورند و برای هر غم آنها، راهحل و راهکاری ارایه کنند، آنقدر مصروفِ خود هستند که دیگر فرصت طرح و ایده ارایه کردن برای یکچنین مشکلات جزیی ندارند. حال آنکه چنین مشکلات و تشویشها و ترس از آینده، همهچیز را در کشور میتواند تحت تأثیر قرار دهد؛ حتا نحوه ازدواجها، میزان رشد تحصیلی، تحقیق و پژوهش، جرایم و جنایتها، نرخ سرمایهگذاری، روند ساختوساز و هر فعالیت دیگر که رشد آنها به تعریف یک دورنمای امیدوارکننده و بعد سرمایهگذاری مادی و معنوی وابسته است.
حال درست در یکچنین فضایی، ما بدون در دست داشتن یک خط مشیِ صحیح و یک برنامه شفاف و قابل قبول برای ملت، ابراز امیدواری میکنیم که قرار است در انتخابات ۲۰۱۴ معجزهیی شکل بگیرد و سرنوشت افغانستان تغییر بخورد، پس ناامید نشوید و با ما بمانید و به پای صندوقهای رأی بروید!
اما هر شعاری نیازمند یک بستر مناسب است و شعارهای خوب و تأثیرگذار حتا اگر از نوع انتخاباتی آن باشد، باید مشکلات و چالشهای کلان و همهگیر را روی دست قرار داده و با بررسی آنها، نسخهیی امیددهنده ارایه دهد که حتا تصور تحقق آن، قلبهای مضطرب را آرام کند، و مردم را به ماندن و رفتن به پای صندوقهای رأی تشویق نماید. اما آیا بهراستی تا به حال هیچ جریان، گروه، حزب، ایتلاف و یا فردی بوده که توانسته باشد امیدهای در حال مرگِ این مردم را درک و با منطق عملی و کاربردی ـ نه با وعدههای سر خرمن ـ کوشش کند که امیدها را زنده نگه دارد و انگیزههای خفته را تکان داده و بسیج کند؟
بدون شک انتخابات آتی در گروِ شعارهایش خواهد بود که اگر خالی از شعور، درد و صداقت باشند، به پشیزی نمیارزد و شاید اینبار حتا گرسنهگان و پا برهنهگانِ این سرزمین دست به انتحار بزنند و رأیشان را در نهایت گرسنهگی، به یک بوجی آرد و یا برنج نفروشند. آیا کسانی که میروند وارد میدان مبارزاتی شوند، هیچ به فکرشان خطور کرده که اگر گرسنهگان و پا برهنهگانِ افغانستان دیگر نخواهند در این بازی شرکت کنند و یا اگر هم بازی کنند، نتیجهاش مطابق میل آنان نباشد، چه فاجعهیی برای آنها به بار خواهد آمد؟
Comments are closed.