جایزۀ صلح نوبل به شبه‌قارۀ هند نگاه به ملاله در افغانستان

گزارشگر:حشمت رادفر/ 20 میزان 1393 - ۱۹ میزان ۱۳۹۳

جایزۀ صلح نوبل امسال به شبه قاره هند تعلق گرفت. این اتفاق برای ساکنان هر دو سوی این پهنۀ هزار رنگ زمین می تواند امید بخش و خجسته باشد. زیرا این بخش از دنیا در بیشتر از نیم قرن گذشته با صلح و همزیستی مسالمت میانۀ چندان خوبی نداشته است. به ویژه این که این جایزۀ نمادین به دلیل فعالیت های بشردوستانه دو شهروند هندی و پاکستانی تعلق گرفته است. mnandegar-3
ملاله یوسفزی و کایلاش ساتیارتی هر دو نمادهای گران ارجی از تلاش انسان منطقۀ ما برای نهادینه سازی بهره مندی انسان ها به ویژه کودکان از پایه یی ترین حقوق شان اند؛ زیرا در هردو کشور اگرچه با وضعیت های متفاوت کودکان با دشواری های فراوانی ربرو اند.
دستیابی ساتیارتی به جایزه صلح نوبل به هر دلیلی بازتاب چندانی در رسانه های اجتماعی افغانستان نداشته است؛ اما در دو روز گذشته دیدگاه‌های شمار زیادی از کاربران فیسبوک در افغانستان در باره دستیابی ملاله به این جایزه با حسادت و نگره های نژاد پرستانه همراه بوده است.
شماری با بیان این که روزانه ده‌ها کودک در افغانستان در خشونت‌های افغانستان جان می سپارند و هیچ گونه توجهی به آنان نمی شود، ملاله یوسفزی پاکستانی با زخمی شدن توسط طالبان پاکستانی با این همه شهرت جهانی دست یافت و در فرجام جایگاه پانزدهمین زن و نخستین دختر نوجوان برنده جایزه صلح نوبل را از آن خود کرد، به نکوهش دولت مردان افغانستان پرداخته و حتا اعطا کننده گان این جایزه را به برخورد دوگانه و غیر واقع بینانه متهم کردند.
اما کمیته اعطای جایزه نوبل در بیانیه یی گفته است که این دو تن را به دلیل «تلاش های شان برای از میان برداشتن سرکوب کودکان و نوجوانان و تامین حق دسترسی به آموزش برای تمام کودکان» انتخاب کرده اند. اگرچه در این که زخمی شدن ملاله سبب شد تا او شهرت جهانی کسب کند اما دلیل انتخاب شدنش برای بدست آوردن این جایزه الزاماً زخمی شدنش توسط طالبان نه بلکه تلاش هایی است که ملاله در راستای بهره مندی کودکان پاکستانی به ویژه آنانی که در درۀ سوات در لجن زار حاکمیت جهنمی طالبان و تفکر خشونت آمیز آنان گیر مانده اند.
این دوشیزه نوجوان با انتشار کتاب خاطراتش زیر عنوان «منم ملاله» در سال ۲۰۱۳ از یک طرف به شهرت خودش افزود و از جانب دیگر توجه جهانیان را به وضعیت اسف بار کودکان پاکستانی به ویژه در مناطق قبایلی این کشور جلب کرد. آنچه مسلم به نظر می رسد این که ملاله در جدال با ریشه های خشونت و تندروی در کشورش زخمی شد و به شهرتی جهانی دست یافت اما ما که هنوز نه تنها هیچ توجهی به ریشه های مصیبت های مان نداریم بلکه خود آن ریشه ها را آبیاری می کنیم، قهرمانان تاریخ و جغرافیای ما همه جنگاوران اند و خشونت منش و کنش پایدار و پارینۀ عین و ذهن ماست.
با ادعای ۵۰۰۰ سال تاریخ بجز از هنجارها و منش‌های معطوف به خشونت و برتری طلبی های عصبیت آمیز یا هم منبعث از آن ها، در دیگر عرصه ها ناپخته و به شدت از خود راضی استیم در حالی که حتا طالبان پاکستانی جنگیدن در راه اندیشه های انسانیت ستیزانه شان را در بیرون از پاکستان و در افغانستان ترجیح میدهد و این که ISI و ارتش پاکستان در چهار دهۀ گذشته، به خاطر کشور شان چی مصیبت‌هایی را بر ما روا میدارند شاید اکنون برای همه ما قابل درک باشد.
استقبال گرم جهانی از ملاله صرف نظر از این که در چارچوب نیوری های توطیۀ جاری و ساری در منطقه ما به استراتژی بین المللی یا منطقه یی کدام قدرت بزرگ دنیا مرتبط دانسته می شود، حداقل حامل یک پیام سترگ است که دنیا نباید تمامی مردمان منطقه ما به ویژه ساکنان دوسوی دیورند را تروریست و تندرو عنوان کرده و آنان را از عینک مکدر و خونرنگ ISI یا اردوی پاکستان ببیند؛ زیرا وجود دخترانی مانند ملاله و مردانی مانند ساتیارتی در دوسوی خط حایل کشمیر می تواند گفتمان خشونت و تندروی را از یک طرف و زورگویی های ابزارمند و به ظاهر استراتژیک نظامی و امنیتی را از جانب دیگر به چالش فرا بخواند.
اگرچه ملالۀ ۱۷ ساله و ساتیارتی ۶۰ ساله در درون ملت هایی پرورده شده اند که امروزه ظرفیت قدردانی بی قید و شرط از چنین انسان هایی را در خود پروریده اند، اما نشانه های بارزی از شکل گیری فرهنگ و هنجار های خشونت گریز در این سوی دیورند و در افغانستان نیز قابل مشاهده است که نهادینه شدن آن به قربانی ها، فداکاری ها و هنجار شکنی هایی مرتبط و وابسته است که ملاله یوسفزی نماد بارز و نیرومند آن شمرده شده می تواند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.