احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:حامد علمی - ۲۳ میزان ۱۳۹۱
بخش سـیوششم
به تاریخ ۲۵ جدی ۱۳۷۰، نجیب میخواست من [جنرال عبدالمومن]، جنرال هلالالدین و جنرال عبدالوهاب را از کار برکنار کند؛ ولی قبل از رسیدن فرمان، آنها را از برنامه داکتر نجیب باخبر ساختم و از آنها خواستم که برای نجات کشورشان آمادۀ پیکار و فداکاری شوند. زمانی که متوجه شدم که همه افسران و سربازان از من اطاعت مینمایند و به صفت قوماندان قوای حیرتان به داکتر نجیب پیام فرستاده، او را هشدار دادم که دست از چنین اعمالی بردارد.
در آنزمان با اشخاصی چون جنرال دوستم، جنرال سید حسامالدین مربوط فرقه۸۰، جنرال هلالالدین، غفار پهلوان و رسول پهلوان در تماس شده، از پلان خویش آنها را آگاه ساختم و حمایت آنها را در زمینۀ رد فرمان نجیب حاصل کردم. از همان جلسه نمایندهیی تعین نموده، نزد احمدشاه مسعود فرستادم تا حمایت او را از قیام حاصل نمایم.
به تعقیب تردید امر داکتر نجیب، او به جنرال جمعهـ قوماندان زون شمال، سید عزیزاللهـ والی بلخ، پیکارگرـ منشی ولایتی، تاجمحمدـ رییس امنیت و رسولـ قوماندان فرقه دستور داد تا مرا دستگیر کرده به کابل بفرستند. من نه تنها به جنرال نجیب جواب فرستادم، بلکه طی صحبت مخابروی، جنرال جمعه اسک را اخطار دادم که در صورت کوچکترین حرکت، عکسالعمل شدید نظامی نشان خواهم داد. زمانی که پیام من به داکتر نجیب و جمعه رسید، آنها به تحرکات نظامی آغاز نموده، طیارات را برای سرکوبی قیام فرستادند. طیارات چند بم در اطراف شهر حیرتان ریختند که بر اثر آن، دو طفل نیز کشته شد. علاوه بر تحرکات نظامی، اخطارهای فراوان از طرف داکتر نجیب و جمعه اسک فرستاده میشد. البته همه این اخطارها مستقیماً نه، بلکه از طریق قونسلگری روسیه در حیرتان، در دسترس من قرار میگرفت.
زمانی که داکتر نجیب متوجه شد فشار نظامی موثر نیست، به فرستادن هیاتهای مصالحه پرداخت و جنرال محمد رفیعـ معاون رییسجمهور، و جنرال فاروق یعقوبیـ وزیرامنیت ملی را به مزار شریف فرستاد. به ما اطلاع دادند که آنها به حیرتان نیز میآیند. به رفیع و یعقوبی اخطار دادم که به طرف حیرتان نیایند. آنها جنرال دوستم و سیدمنصور نادری را واسطه ساخته به من پیشنهاد کردند که داکتر نجیب حاضر است تو را به رتبه بلندتر ترفیع داده، به حیث معاون وزیر دفاع و یا قوماندان زون شمال تعیین کند. علاوتاً اعلان کرد که جنرال جمعه اسک، از وظیفهاش برکنار شده است و سایر جنرالهای بدنام نیز برکنار خواهند شد. بازهم نجیب برایم پیام فرستاد که جمعه اسک را برکنار کردم، از مقاومت دست بکش و با من مستقیماً تماس بگیر. پیشنهاد نجیب را باز رد کردم، البته در تمام این مدت نخواستم با نجیب مستقیماً صحبت کنم. زمانی که داکتر نجیب جواب رد شنید، دوباره جنرال جمعه اسک را به حیث قوماندان زون شمال تعیین نمود و به تعرضات نظامی پرداخت. افراد آنها که متشکل از قطعات فرقه ۱۸ امنیت و غند اوپراتیفی سارندوی بودند، به عملیاتی وسیع دست زده و در داخل شهر مزار شریف، افراد وزارت امنیت به دستگیری وسیع شروع نموده و به چور و چپاول منازل شخصی افسرانِ ما پرداختند.
از قیام حدود دو ماه سپری شد. در این مدت نامههای فراوان از قوماندانان جهادی اکثر ولایات افغانستان دریافت کردم که همه آنها از قیام و مقاومتها تقدیر نموده بودند. علاوتاً مجاهدین ولایات هرات و قندهار و تقریباً همه تنظیمهای جهادی مقیم پشاور نامههای تشویقآمیز فرستادند و هیات اعزامیِ ما از نزد احمدشاه مسعود نیز برگشته و حمایت کاملِ او را از قیامکنندهگان حیرتان حاصل نموده بود.
هنوز درگیری در اطراف پوستههای امنیتی حیرتان جریان داشت که ما به تعرض وسیعی دست زدیم. قوای کمکی فرقه ۸۰ در پنجاه کلیومتری سرک حیرتان جابهجا گردید و از جانب شمال، قطعات غند اوپراتیفی امنیت ملی و سارندوی را که در اطراف پوستههای امنیتی تعرض نموده بودند، به محاصره کشیدیم و افراد داکتر نجیب را در قسمتهای سیاهگرد، شهرک، قریه گلمحمد، دوراهی حیرتان و ولسوالی خلم به اسارت گرفتیم.
به تاریخ ۲۰ حوت یک جلسه سری و پنهانی در حیرتان ترتیب دادیم که در آن جلسه، جنرال عبدالرشید دوستم بهطور مخفی از راه دشت، و جنرال سید حسامالدین از راه ولسوالی خلم، به حیرتان آمدند. در آن جلسه روی موضوعات نظامی از جمله استراتژی حمله و دفاع به بحث پرداختیم و نتایج مذاکره را با قوماندانان جهادی ولایات شمال افغانستان در میان گذاشتیم.
زمانی که دیدم قیام و مقاومت ما از جانب همه گروههای جهادی خصوصاً قوماندانهای شمال افغانستان پشتیبانی میگردد، به هماهنگ ساختن نظرات و قوتهای مشترک پرداختیم.
در جلسه دیگر ما با نمایندهگان گروههای مختلف جهادی، به تقسیم وظایف پرداخته، پلان تعرضی و تصفیهکاریِ تمام ولایات شمال کشور را سنجیدیم. در همان جلسه، قوماندانان جهادی و صاحبمنصبان اردوی افغانستان یکدیگر را به آغوش کشیده، قیام حیرتان را سرآغاز سقوط حکومت کمونیستی در افغانستان خواندند.
قوماندانان حمایت مجاهدین ولایات جوزجان، فاریاب، سمنگان و سرپل را نیز به ما اطلاع دادند. در همان جلسه تصمیم گرفته شد که مسوولیت سه ولایت بدخشان، تخار و کندز را به جمعیت اسلامی واگذار کنیم. در ولایت سمنگان مشکل خاصی نداشتیم؛ زیرا مجاهدین در آنجا قوی و افراد جنرال دوستم حاکمیت داشتند. ولایت فاریاب را قوتهای رسول پهلوان و غفار پهلوان کنترول میتوانستند و از آن ولایت نیز تشویشی نداشتیم. در ولایت سرپل و جوزجان، جنرال دوستم اکثریت کامل داشت و از حمایت نیروهای حزب اسلامی تحت قوماندانی انجنیر نسیم مهدی و سایرین برخوردار گردید. مشکل عمده ما در مزارشریف و کندز بود. از کندز اطلاع آمد که احمدشاه مسعود فرمان حمله به نیروهایش را صادر نموده و دیدیم که ولایت بهدست متحدین جمعیت اسلامی افغانستان افتاد.
پلان حمله به مزارشریف را طوری سنجیدیم که نیروهای مجاهدین که عبارت بودند از: جمعیت اسلامی افغانستان زیر قومانده علمخان، استاد عطا و مولوی علم، حرکت اسلامی، حزب وحدت اسلامی و حرکت انقلاب اسلامی، همراه با افراد ما قطعات فرقه ۸۰ کیان و قوتهای جنرال دوستم مشترکاً حمله کنند. برنامه طوری سنجیده شد که قوتهای جنرال دوستم از طرف غرب، افراد فرقه ۸۰ و قطعات لوای حیرتان با تنظیمهای جهادی از سمت شمال، و جمعیت اسلامی افغانستان از طرف جنوب، به شهر حملهور شوند.
به تاریخ ۲۲ حوت خبر آمد که جنرال جمعه اسک، همراه با بیست جنرال دیگر توسط طیاره نظامی به کابل فرار کردهاند و به تعقیب آن، قوتهای مشترک ما داخل شهر مزار شریف گردیده، شهر را تصرف کردهاند.
Comments are closed.