احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/ یک شنبه 12 میزان 1394 - ۱۱ میزان ۱۳۹۴
کندز درسهای زیادی داشت و دارد؛ درسهایی که اگر دولتمردان بهخوبی آنها را بخوانند، میتوانند به نتایج مشخصی در ادارۀ کشور دست پیدا کنند. آنچه که در حال حاضر دیده میشود، کمتر کسی حاضر است این درسها را مرور کند. ریاست جمهوری در تلاش توجیهِ وضعیت است و می خواهد که حداقل خود را از معرکه بیرون نگه دارد. مقامهای امنیتی سراسیمه و دستپاچه در فکر چوکیهایشان هستند و با جلالتمآب گفتن به رییس جمهوری، تلاش دارند که نظر مساعدِ او را نسبت به خود داشته باشند. در این میان، کمتر کسی به آینده و تهدیدهایی فکر میکند که همچنان کشور با آنها روبهرو است.
جنگ کندز بدون شک به پایان میرسد و نیروهای متجاوز این شهر را ترک میکنند؛ زیرا هدفِ آنها نگه داشتن کندز و یا هر شهرِ دیگری نیست. طالبان به اهدافِ خود در کندز رسیدند. هدف اصلیِ آنها نشان دادن قدرتِ خویش در تسخیر یک شهر بود؛ چیزی که در ظرف چهارده سال گذشته رویایش را در سر میپروراندند. بیکفایتی دستگاه اداری و نظامی کندز، چنین فرصتی را برای طالبان به وجود آورد و به گفتۀ بسیاریها اتفاقی که نباید واقع میشد، افتاد. حالا ما با واقعیتی به نام سقوط کندز در تاریخ معاصرِ خود روبهرو هستیم. این واقعیت وجود دارد و نمیشود که با نشست خبری، سخنرانی و شعار آن را چیزِ دیگری نشان داد.
کنـدز باید همه را تکان میداد، ولی آنگونه که معلوم میشود، برخیها حتا نسبت به این واقعه خم به ابرو نیاوردهاند. همه به گونهیی خود را مشغول نشان میدهند و از مسوولیتهای بزرگ ملیِ خود میگویند؛ اما در عمل چنین نیست و بسیاریها در پی گرفتن ماهی از آب گلآلودِ کندز استند.
کندز بر اثر جانفشانیهای خستهگیناپذیر نیروهای ارتش، پولیس و امنیت ملی از وجود طالبان تصفیه شد؛ ولی این پیروزی نباید به پای مقامهای بیکفایت نوشته شود که در اثر سهلانگاری و ندانمکاریهایِ آنها فاجعه به وقوع پیوست.
در اینکه مقامهای امنیتی و مسوولان محلی ولایت کندز نتوانستند از پسِ مدیریتِ وضعیت بیرون شوند، هیچ جای شک وجود ندارد. این افراد با وجود داشتن اطلاعات و نیروی کافی، نتوانستند که جلو یک فاجعه را بگیرند و این موضوعی نیست که نسبت به آن اغماض صورت گیرد.
رییس جمهوری برای توجیهِ ندانمکاریهای مقامهای تحت امر خود، از «پیچیدهگی وضعیت جنگ» سخن میگوید؛ ولی همۀ کارشناسان نظامی با من همعقیده اند که جنگ هم علم است و هم هنر. مسایل نظامی چیزی نیست که به صورتِ خود به خودی آموخته شود. دانشگاهها و اکادمیهای بسیاری در این رابطه در جهان وجود دارند و علم جنگ را آموزش میدهند. چهگونه ممکن است که با وجود فهم چنین مسایلی، از «تصادفی بودن و فیالبداهه بودن» جنگ سخن گفت؟
آقای رییس جمهوری میداند که جنگ کندز یکشبه اتفاق نیفتاد و دستهای زیادی در آن دخیل بودهاند. در این شکی نیست که استخبارات بیرونی در این جنگ دست داشته است؛ اما این مسأله نمیتواند مسوولیتِ مقامهای کشور را رفع کند. این افراد باید برنامههای مشخص در این مورد میداشتند و جلو واقعه را پیش از وقوع میگرفتند. بر اساس برخی گزارشها، نزدیک به هفتهزار نیروی مجهز در کندز حضور داشته، در حالی که مهاجمان تعدادشان به مراتب کمتر از این رقم بوده است.
این مسأله قابل بررسی است و باید رییسجمهوری به صورت فوری وظایف مقامهای ارشد امنیتی را به حالتِ تعلیق قرار میداد، نه اینکه بیاید و از بیکفایتیهایی که صورت گرفته، دفاع غیرمسوولانه کند. آنچه که در کندز اتفاق افتاد، در هر کشور دیگری اگر اتفاق میافتاد، بدون شک به برکناری و حتا محاکمۀ برخی از مقامها میانجامید. وقتی رییس جمهوری از نهادینه شدنِ فرهنگ مکافات و مجازات سخن میگوید، این فرهنگ چه زمانی باید آغاز شود و در مورد چه کسانی؟
اگر چیزی به نام مکافات و مجازات در دولت وحدت ملی وجود دارد، باید در مورد قضیۀ کندز عملی شود. از سوی دیگر، آنچه که بعد از حادثۀ کندز به عنوان پیامد خطرناکِ آن در سطح جامعه به وجود آمده، عدم اعتماد نسبت به تأمین امنیت شهرها و ولایات کشور است. حالا پس از کندز، بسیاریها در ولایتهای همجوارِ این ولایت منتظرِ حوادث مشابهِ ولایت کندز اند. این روحیه بدون تردید روحیهیی خطرناک و نگرانکننده است. وقتی اعتماد شهروندان نسبت به تواناییهای نظام دچار مشکل شود، بهسادهگی نمیتوان این اعتماد را اعاده کرد. حالا متأسفانه پس از حادثۀ کندز، این ناباوری در سطح کلانی از جامعه دیده میشود و میتواند پیامدهای خطرناکی برای کشور داشته باشد.
بسیاری گزارشها حاکی از آغاز موجِ تازهیی از مهاجرتها از مناطق آسیبپذیر است. خانوادههای زیادی در حال بیرون شدن از مناطق شمالی کشور به ولایات و شهرهاییاند که فکر میکنند دارای آسیبپذیریِ کمتری اند. در همین حال فراموش نکنیم که مهاجرت به خارج نیز همچنان ادامه دارد و با حوادث کندز ابعاد بیشتری به خود گرفته است. دولت برای اینکه بتواند اعتماد دوبارۀ مردم را به کارایی نظام اعاده کند، مجبور است که یک رشته اقداماتِ موثر را روی دست گیرد. نمیشود مردم را با شعار و حرفهای دلخوشکن فریب داد. در چهارده سال گذشته حکومت قبلی به اندازۀ کافی مردم را با وعدههای بیپشتوانه فریب داد و حالا دولت وحدت ملی نمیتواند که به همان ترفندهای حاکمانِ قبلی متوسل شود.
اوضاع افغانستان بدتر از آن است که نسبت به آن دچار زیادهگویی و بزرگنمایی شویم. وظیفۀ رسانهها در چنین شرایطی، پنهان کردن حقایق نیست؛ بل افشاگری و نشان دادنِ حقایق است. در روزهای اخیر، مقامهای کشور برای آنکه خود را از تیررسِ انتقادِ مردم برهانند، آغاز به عوامفریبی و حرفهای غیرمسوولانه علیه رسانهها کردهاند و از جمله اینکه رسانهها باید از تشدید جو هراس و ترس بکاهند و در راستای اهداف ملی حرکت کنند. این سخن به صورت مشخص میخواهد رسانهها حرفهایی را نشر کنند که برابر با مزاجِ دولتمردان باشد. اما چنین چیزی، نقض آزادی بیان در کشوری است که خود را متعهد به ارزشهای دموکراتیک و مردمی میداند و تن دادن به آن، همدستی با دشمنان مردم میتواند باشد.
Comments are closed.