گزارشگر:احمــد عمران/ یک شنبه 8 قوس 1394 - ۰۷ قوس ۱۳۹۴
خبری را خواندم به این مضمون که شورای عالی صلحِ بغلان ۱۳ میلیون دالر را به نامِ روند صلح مصرف کرده، بدون آنکه این مصارف نتیجهبخش بوده باشد. این خبر سبب شد که ذهنم به سوی شورای عالی صلح و نقشِ آن در چند سالِ پسین کشیده شود.
این روزها کمتر خبری از صلح و گفتوگوهای آن میشنویم، مثل اینکه دروازۀ دکانِ صلح در حال بسته شدن است. در گذشته هرازگاهی که مسألهیی دربارۀ صلح و گفتوگوهایش به میان میآمد، دستکم یکی از سخنگویانِ این شورا سربلند میکرد و در تأیید و یا ردِ آن چیزهایی به خورد رسانهها میداد. اما حالا از همین واکنشهای عادی نیز خبر و اثری نیست. هرچند که در گذشته هم شورای عالی صلح، منشای اثرِ چندانی در تحولات مربوط به گفتوگوهای صلح نبوده و در وادی کُنش کمتر حضور داشته، ولی در سایۀ واکنشها به نفس کشیدن ادامه داده است.
شورای عالی صلح از آغاز شکلگیری، با مشکلاتِ متعددی روبهرو بود و نمیتوانست در گفتمانِ صلح که خارج از حیطه و نظارتِ آن پرورده میشود، نقش بازی کند. کلِ دستاوردِ چندینسالۀ شورای عالی صلح، مصارفِ کمرشکن و بدون بازدهی و پیوستنِ شماری افراد مشکوکِ مسلح به روند بهاصطلاح صلح است. شورای عالی صلح از زمان به وجود آمدن، ابزاری در دستِ ریاستجمهوریِ کشور بوده و تنها در محورِ سیاستها و خواستهای آن عمل کرده است. هرگز دیده نشده که با وجود داشتن منابع خوبِ مالی و دسترسی به امکاناتِ دولتی و غیردولتی، این شورا توانسته باشد ابتکار عمل را در عرصۀ مذاکره با گروههای مخالف بهدست گرفته باشد. ابتکار عمل در این عرصه، همواره از آنِ گروههای خارج از شورای صلح و یا نهادها و کشورهای خارجی بوده است.
شورای عالی صلح از زمان به وجود آمدنش، حتا نتوانست فلسفۀ وجودیِ خویش را ثابت کند و نشان دهد که چه میکند و از کدام مکانیزمها برای رسیدن به صلح استفاده میبرد. عدم شناختِ دوست و دشمن و نداشتنِ تعریفی مشخص از آنها، از انتقادهای همهروزۀ رسانهها و محافل سیاسیِ کشور به نشانی این شورا و دولت بوده است. با اینهمه، در برههیی که استاد برهانالدین ربانی شهید در رأس این شورا قرار داشت، به دلیلِ جاذبههای شخصیتی ایشان، شورای عالی صلح توانسته بود لااقل در وادی عرض وجود، چند گامِ کوتاه بردارد. ولی پس از ایشان، کارنامۀ صلح و شورای آن، در خدمت افرادی قرار گرفت که نه آن جاذبه را داشتند و نه هم حرف و حدیثی در عرصۀ گفتوگوهای صلح میتوانستند ارایه کنند.
مشکل اصلیِ شورای عالی صلح، مشکل فکری آن بود که نمیتوانست و تا هنوز هم نتوانسته برنامۀ صلح را به یک برنامۀ اندیشهمحور و قابل گفتوگو تبدیل کند. زیرا وقتی از گفتوگوهای صلح سخن میرود، در همان قدمِ اول مسالۀ «گفتوگو» اهمیت مییابد. گفتوگو تنها حرف زدن و وراجیِ چند نفر با یکدیگر نیست. گفتوگو، کنشی فلسفی – معرفتی است که در حوزۀ گفتمانِ بینالاذهانی شکل میگیرد و دارای مراتب و فضاهای مشخصِ خود است. گفتوگو نوعی رابطه برای حلِ مشکلات میتواند باشد که به گونۀ دوسویه و یا چندینسویه شکل میگیرد. گفتوگو از یک سو باعث میشود که آدمی به محدودیتهای علمیِ خود پی برده و به جهلِ خود اعتراف کند، چنانکه سقراط میکرد. سقراط میگفت که روزی پیشگوی معبد دلفی برایم گفت: «تو از همه داناتری، برای آنکه میدانی که نمیدانی.» و از سوی دیگر، موجب به رسمیت شناختن طرف مقابل میشود. میخاییل باختین در اینباره در جایی میگوید: «در گفتمان تکگویانه فقط یک آگاهی و یک فاعل وجود دارد؛ و در گفتوگو دو آگاهی و دو فاعل.» از همین جا است که فیلسوفِ بزرگی مانند دیوید آر. هیلی به اندازهیی روی گفتوگو تأکید میکند که حتا تمامِ هدفِ فلسفه را در حفظ گفتوگو خلاصه میکند: «اگر فلسفه نقش یکتا و منحصر به فرد در گفتوگو دارد، آن نقش این نیست که بنیادهای تحقیق و تتبع را برای باقی فرهنگ مستحکم سازد یا به منزلۀ دادگاه خرد عمل کند که باقی کندوکاوها در پیشگاه آن مورد قضاوت قرار گیرند. نقش فلسفه فقط این است که طرفینِ گفتوگو را از خودفریبیِ این اندیشه باز دارد که توافق لحظهیی و موقت، تمامی حقیقت تا ابد است. هدفِ فلسفه این نیست که به حقیقت دربارۀ خودمان دست یابد، بلکه این است که با به پرسش کشیدن دایمی توافق فعلی و انداختن جریان گفتوگو در مسیرهای تازه، استمرار گفتوگو را حفظ کند.» اما آیا میتوان ادعا کرد که شورای عالی صلح با همین پیشفرضها و آگاهیها، روند گفتوگوهای صلح را مدیریت کرده است؟
همواره رهبران افغانستان از افغانیزه کردنِ گفتوگوهای صلح سخن گفتهاند و تأکید ورزیدهاند که صلح با مدیریتِ افغانها باید انجام شود، اما هرگز از خود نپرسیدهاند که چه نقشه و برنامهیی برای صلح دارند و یا اگر روزی با مخالفانِ خود و یا حامیانشان روی میز مذکراه بنشینند، از چه سخن خواهند گفت و گفتوگو در چه محوری شکل خواهد گرفت. به همین دلیل است که میبینیم شورای صلح تا هنوز محلی از اعراب در مناسباتِ ما نیافته و صلح همچنان از مجاری دیگر پیگیری میشود. پس بهسادهگی این سوال میتواند مطرح شود که ادامۀ کار چنین شورایی که فقط میتواند هزینهبر باشد، برای چیست؟ این سوال را باید آنانی پاسخ دهند که همچنان برای بقای این شورا تلاش میکنند.
Comments are closed.