گزارشگر:سه شنبه 15 جدی 1394 - ۱۴ جدی ۱۳۹۴
یک بارِ دیگر ملارسول، رهبر شاخۀ طالبانِ مخالف ملامنصور، احتمالِ مرگِ او را مطرح کرده و گفته است که با گروه ملامنصور در یک کشورِ دیگر دیدار داشته، اما او را ندیده و با معاونش صحبت کرده است. این رهبر شاخۀ طالبان گفته است که احتمال دارد که دیگر ملامنصور زنده نباشد.
از طرف دیگر، برخی آگاهان در افغانستان میگویند که کشته شدنِ ملامنصور میتواند در روندِ صلح مشکلساز تمام شود؛ ولی برخیها نیز معتقدند که کشته شدنِ ملا منصور میتواند سبب ایجادِ یک رهبریِ قابل اعتماد برای همۀ طالبان شود و این برای گفتوگوهای صلح پُراهمیت است.
اینهمه در حالی بیان میشوند که به باور ما، زنده یا مرده بودنِ ملا منصور هیچ تأثیری در جنگوصلحِ افغانستان ندارد. چنانکه مرگ ملاعمر در معادلۀ جنگِ افغانستان تأثیری وارد نکرد. بعد از اعلانِ مرگ ملاعمر، طالبان توانستند علیرغم چندپارچه شدن، همچنان مشکلساز باشند و حتا شهر کندز را برای مدتی ـ حالا به هر نیرنگ و ساختوپاختی ـ تصرف کنند. اینهمه نشان میدهد که ساختار طالبان از یکطرف بسیار مشخص و از جانب دیگر، غیر قابل شناخت است. اما قدرِ مسلم اینکه: این گروه ساختِ پاکستان است و از سوی آن کشور حمایت میشود و آن کشور آن را به هر شکلی که بخواهد، در راستای سیاستِ خارجیاش استفاده میکند.
از طرف دیگر، شواهد نشان میدهد که مرگ ملاعمر هیچ تأثیری در کاهشِ حملاتِ طالبان نداشته است و با آنکه این گروه به دو شاخه تقسیم شده، دولت همچنان با همان چالشهای گذشته مواجه است. در عین حال، ارتباط چندین استخبارات با طالبان و بهکارگیریِ این گروه برای دست یافتن به اهدافِ خاصشان، اظهارات مقاماتِ روسی و نیز ادعاهایی که مبنی بر رابطۀ برخی کشورهای دیگرِ منطقه با طالبان وجود دارد، همه ثابت میکنند که «طالبان» از سطح تعریفِ ساده، متحول شده است. استفادۀ قاچاقبران از نامِ این گروه و خالی کردنِ مناطقی به نامِ طالبان و شکلگیری فعالیتهای عجیبوغریب در آن مناطق، از «طالبان» یک مفهومِ نامتعارف ساخته است. اما با همۀ این حرفها، بازهم واضح است که این گروه در چنگالِ پاکستان است و بدون حمایتِ پاکستان ادامۀ آن امکان ندارد.
هیچ کشور و سازمانِ دیگری به اندازۀ آیاسآی، این توانایی را ندارد که طالبان را در سایۀ خویش حفظ کند. بارها ثابت شده که بقای طالبان در دستِ پاکستان است و نقش رهبری در چنین گروههایی، فرمایشی و گمراهکننده است. بحثِ گفتوگو با این گروه نیز همین پیچیدهگیها را دارد. مثلاً آقای غنی در دیدار با پاکستانیها بهخصوص راحیل شریف، به بهانۀ صحبت بهخاطر کشاندن طالبان به میز گفتوگو، طرح پاکستان برای انجام عملیاتهای یکجانبه و حتا دوجانبه در خاک افغانستان در برابر طالبانِ پاکستانی را میپسندد و با آن موافقت میکند. ایجاد خط تلیفون ارتباطی میان نظامیانِ پاکستانی و افغانستانی نیز، ورود پاکستان به حوزۀ نظامی کشور را تثبیت میکند و همۀ این کارها به بهانۀ صلح با «طالبان» صورت میگیرد.
بنابرین، وقتی یک عنوان و یک گروه و یک لشکر، اینهمه کارآیی و راندمان داشته باشد، انتظارِ این را نمیتوان داشت که پاکستان آنان را به میزِ صلح بکشاند. نشستهای سهجانبه و چندجانبۀ زیادی ممکن است به این بهانه صورت گیرند، اما همه اهدافی غیر از ایجاد صلح و ثبات در افغانستان را دنبال میکنند. مسلماً، صلح در کشور باید با ادبیاتِ قاطع و مشخص، از کانالِ فشارهای جهانی و منطقهیی بر پاکستان تعقیب شود؛ در غیر آن، همۀ این تلاشها مصداقِ دستوپا زدن در باتلاق است و خداینکرده افغانستان را به «صوبۀ پنجم پاکستان» تبدیل میکند؛ همان چیزی که قهرمان ملی کشور، شهید احمدشاه مسعود، همواره از آمدنش به ما هشدار میداد!
Comments are closed.