احمـدشاه مسعود؛ راهـکار مــلی و مـوضعِ خــودمان

گزارشگر:احمدولی مسعود/ سه شنبه 25 حوت 1394 - ۲۴ حوت ۱۳۹۴

کابل در آستانۀ سقوط به دست طالبان قرار داشت تا این‌که سرانجام نیروهای جهادی در مقابل هجوم پلان‌شدۀ طالبان که با حمایت پاکستان صورت گرفت، از شهر کابل به شمال کابل عقب‌نشینی کردند.
شهید احمدشاه مسعود با روحیۀ کم‌نظیر و بینشِ عمیقِ استراتژیکی که داشت، به‌سرعت توانست نیروهای عقب‌نشسته و وفادارِ خود را در قالب mandegar-3«مقاومت ملی» سازمان‌دهی کرده و سد مستحکمی را در مقابل پیشروی سریعِ طالبان ایجاد کند.
هرچند طالبان با سربازانِ بیشتر و تجهیزات کامل، همچنان بالای مواضع مقاوت‌گران حمله می‌بردند، اما این‌بار وضعیت جنگی دیگرگون شده بود و به‌جای این‌که شهرها میان نیروهای طالبان و مجاهدین دست به دست شود، سنگرها دست به دست می‌گردید.
به هر پیمانه‌یی که طالبان بر مناطق بیشتر تسلط پیدا می‌کردند، به همان پیمانه ماهیت اصلیِ آنان و حامیان بیرونی‌شان روشن‌تر و تنفر مردم نسبت به آنان بیشتر می‌گردید. این روند به گونۀ طبیعی دل و دماغِ مردم را به نیروهای مقاومت نزدیک‌تر می‌ساخت؛ درست وضعیتی که آمر صاحب به‌خوبی آن را درک کرده بود.
پس از عقب‌نشینی، آمر صاحب اکنون به حیث رهبر مقاومت ملی به سرعت نیروهای رزمی را با آرایش جدید در چندکیلومتری شهر کابل از دوسرکۀ بگرام تا محلات گذر و حسین‌کوت در خطوط دفاعی آماده و جابه‌جا نمود.
من هر از گاهی که کنجکاو می‌شدم و می‌پرسیدم «چرا داخل شهر کابل نمی‌شوید؟» در جواب می‌گفت که از نقطه‌نظرِ نظامی می‌توانیم داخل شهر کابل شویم، اما از نظرِ ظرفیت دولت‌داری، آماده‌گی ادارۀ یک نظام منسجم سیاسی را نداریم. با توجه به تجربۀ تلخ حکومت‌داری دورۀ رهبران جهادی، وی معتقد بود که این بار با یک برنامۀ فراگیر ملی و تیم کارآمد داخل کابل باید شد تا به ادارۀ مملکت به صورتِ درست رسیده‌گی گردد.
دقیقاً طی همین سال‌های دشوارِ مقاومت بود که ضرورت تشکیل یک جبهۀ فراگیرِ ملی را با آمرصاحب صحبت می‌کردم، تا همگام با مقاومت نظامی، صدای مقاومت رساتر گردیده و در پرتو همین تلاش، زمینه‌های تشکیل دولت ملی نیز آماده گردد. سرانجام آمر صاحب برایم هدایت داد که با دعوت از روشن‌فکران و شخصیت‌های ملی، زمینۀ یک گفتمانِ ملی را فراهم نموده و در پرتو همین گفتمان، یک نقشۀ راه را برای آیندۀ کشور آماده نماییم.
نخستین اقدام برای شروع این گفتمان در خارج از کشور، در نیمۀ اول سال ۲۰۰۱ میلادی صورت گرفت که نزدیک به ۴۰۰ تن از شخصیت‌های برجستۀ سیاسی و فکری افغانستان، برای مدت سه روز در لندن گرد هم آمدند که بعداً به نام «کنفرانس لندن» معروف گردید. آمر صاحب از دستاوردهای این کنفرانس به گرمی استقبال کرد و در سفری که بعدتر به اروپا داشت، با بسیاری از آن‌ها صحبت و دیدار داشت. آمرصاحب از کنفرانس لندن، به نام «پلی میان روشن‌فکران و مجاهدین» یاد نمود و نظریات، پیشنهادها و طرح‌های مطرح شده در کنفرانس را با دقت و حوصله‌مندی شنید و به تحلیل و ارزیابی ‌گرفت.
در عالم ناباوری، تقریباً چهار ماه پس ار کنفرانس لندن، آمر صاحب به شهادت رسید و برنامۀ بزرگِ ملی‌یی که ایشان به‌شدت به توسعۀ آن فکر می کرد، در نیمۀ راه باقی ماند. هرچند پس از شهادت ایشان، مجلس دومِ لندن را با جمع بزرگ‌تری که نسبت به آمر صاحب شهید و مقاومت ملی احساس تعلق می‌کردند، با انگیزۀ بیشتر و تعهد محکم‌تر برگزار نمودیم، اما به دلیل نبود رهبر مقاومت در صحنه و ندانم‌کاری‌ها و بی‌برنامه‌گی‌ها و مشکلات فراوانِ مسوولین پس از شهادت آمرصاحب، نقشه‌یی به چنان وسعت و عمق، برای بازمانده‌گان مسوول قابل فهم و هضم نبود.
تا این‌که در آخرین نشست هیأتی از کنفرانس لندن و مسوولین امور در کابل، پل تازه ایجاد شده میان مجاهدین و روشن‌فکرانِ ملی‌گرا درهم شکست و بلافاصله یک تیم محدود خارج‌نشین از آدرس تکنوکرات‌های غرب در دامان آقای کرزی و خلیلزاد، وارد صحنۀ سیاست و نظام کشور گردید و رُشد کرد.
پس از شهادت آمرصاحب، از نماینده‌گی مقاومت از خارج به کابل برگشتم و در اولین اقدام به منظور پُر کردن خلای بزرگ نبود ایشان، تلاش کردم که با تفاهم جمعی از دوستان ابتدا با سازمان‌دهی نیروهای خودی، جریان نهضت ملی افغانستان را ایجاد نمایم. نهضت ملی به گونۀ وسیع مورد استقبال مردم قرار گرفت و بازتاب گسترده یافت، اما دیری نگذشت که به‌خاطر سهل‌انگاری‌های خودی، نفاق‌افگنی حکومت آقای کرزی و فقدان تجارب کافی، نهضت نتوانست به حیاتِ خود ادامه دهد.
روی‌هم‌رفته، با الهام از افکار آمرصاحب شهید، طرح آجندای ملی را به حیث یک نقشۀ راه برای آیندۀ افغانستان در مشورت با جمعی از نخبه‌گان اندیشه‌ورزِ کشور آماده ساختم و با تدوین این طرح خواستم نخست پایه‌های تیوریکِ راه‌حلِ مشکلاتِ کشور را آماده نموده و سپس شرایط و امکانات عملی آن را فراهم نمایم. همچنان طرح مذکور را منحیثِ یگانه مرجع اجرایی، به حکومتِ آن‌وقت پیشنهاد نمودم. اما مسوولین حکومتی با غنیمت گرفتن فرصت‌های جامعۀ جهانی، متأسفانه سرگرمِ آجنداهای شخصی و قومی خود بودند و برنامه‌ها و طرح‌های ملی را مخالف منافع‌شان می‌دانستند.
امروز پس از گذشتِ ۱۶ سال از ارایۀ افق دیدگاهای ملی آمرصاحب شهید و اتفاقات پس از آن، از یک‌سو در کمال آرامش وجدانی می‌توانم بگویم که گذر زمان، افق دیدگاه‌های رهبر مقاومت و طرح‌های پیشنهادی‌مان را پیرامون حل بحران افغانستان درست و دقیق ثابت نموده و اگر مسوولین امور، با دیدگاه‌های ما همراهی می‌کردند، بدون تردید بحران چندلایۀ امروز دامن‌گیر مردم افغانستان نمی‌بود.
از سوی دیگر، متأثرم از این‌که هیچ‌گاه دوستانِ ما حساسیتِ زمان را درک نکرده و همت به خرچ ندادند تا گام موثری برای تحقق دیدگاه‌های ملی آمرصاحب شهید و طرح‌های‌مان بردارند تا این‌همه زمان را در غفلت، فرصت‌سوزی و روزمره‌گی از دست نمی‌دادیم.
رهبران سیاسی کشور در مجموع، بیشتر از همه، از فداکاری‌های مردم و فرصت‌های جامعۀ جهانی بهره‌مند شدند تا این‌که چیزی برای کشور داده باشند. حتا امروز آن‌چه باعث استمرار ناامنی‌ها و بی‌ثباتی شده است، تنها افراط‌گرایی و تروریسم نیست، بلکه آشفته‌گی‌های سیاسی، روح قدرت‌طلبی، ناپایداری سیاسی، معامله‌ها بالای منافع ملی می‌باشند که زمینه‌های گسترش ناامنی را فراهم کرده است. اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد، نه‌تنها که محصول قربانی‌های مردم و دستاوردهای جامعۀ جهانی از دست خواهد رفت، بلکه کشور به مسیر بحرانِ بی‌بازگشت سوق خواهد یافت.
امروز بار دیگر به‌صراحت اعلان می‌کنم که در شرایط موجود کشور، اقدام به عملی کردنِ آجندای ملی به حیثِ یک طرح شناخته‌شده و جاافتاده در قالب یک جریان ملی، یگانه راه بیرون‌رفت از وضعیت بحرانی موجود کشور می‌باشد که بدیل ندارد. آجندای ملی راهکاری‌ست که می‌تواند هم باعث وحدت، همبسته‌گی، اعتماد و امیدواری مردمِ ما گردد و هم با تولید طرح و تفکر تازه، می‌تواند کوتاه‌نظری و کج‌اندیشی‌های دولت و دولت‌مردان را اصلاح و کشور را به سوی صلح و ثبات هدایت نماید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.