نویسنده؛ پل ارتباطی در فرهنگ (نگاهی به چند و چون ادبیات مهاجرت و لزوم نگاه تازه به آن)

گزارشگر:رسول آبادیان/ یک شنبه 22 حمل 1395 - ۲۱ حمل ۱۳۹۵

mandegar-3بسیاری از ما به محض شنیدن رویکردی تازه از ادبیات به نام ادبیات مهاجرت، حالتی دفاعی به خود می‌گیریم، یعنی این‌که گمان می‌کنیم این گونۀ ادبی به شکلی صددرصد ریشه در مناسبات سیاسی دارد؛ در حالی که اغلب نویسنده‌گان مهاجر نه تنها ذهنیت‌های سیاسی را با خود یدک نمی‌کشند، بلکه همواره در پی یافتنِ روزنه‌یی برای سر کشیدن به فرهنگ و مناسبات کشورِ خود هستند.
ادبیات مهاجرت امروزه دیگر مختص به کشورهای خاصی نیست و نویسنده‌گانی از اقصا نقاط جهان که به اشکال گوناگون از دیار خود دور افتاده‌اند، شامل این گونه رویکرد تازه در ادبیات می‌شوند، نویسنده‌گانی که آثارشان امروزه به زبان‌های مختلف ترجمه شده و در دسترس همه‌گان قرار دارد. چارچوب ادبیات مهاجرت بیش از هر مورد دیگر به مناسبات فرهنگ‌های گوناگون ارتباط دارد و همین ناهمگونی‌های فرهنگی و دلهره‌های زیستن در دیاری غریب، بدنۀ اصلی آن را تشکیل می‌دهد. نویسنده در این گونه نوشتن، همواره به نوستالژی نظر دارد و سعی می‌کند از این راه سفری خیالی به گذشته‌ها و خاطرات داشته باشد.
نوع برخورد به نگرش تازه‌یی به نام ادبیات مهاجرت در کشورهای مختلف باعث نوعی پیوند دوباره بین افراد دورافتاده از اصل خویش شده، به این معنا که نویسنده‌گان در سراسر جهان به گونه‌یی بازگو کنندۀ ذهنیات افراد غریب و وابسته به فرهنگی خاص هستند. نویسندۀ ادبیات مهاجرت به گونه‌یی مانع از گسست هر چه بیشتر فرهنگی می‌شود تا جایی که آثار این دسته از نویسنده‌گان در کشورهای اصلی خودشان هم خواننده‌گانی پر و پا قرص دارد. می‌توان نوشتۀ نویسندۀ مهاجر را پژواک رنج‌های جمعی دانست، یعنی این‌که او با گذر از دنیای شخصی خود به مرزهایی انسانی‌تر با دیدی گسترده‌تر می‌رسد که متعلق به جغرافیایی خاص با ابعاد فرهنگی خاص است؛ نکته‌یی که حدیث نفس همۀ انسان‌های مانده در غربت است. تا آن‌جا که می‌دانم، از دید بسیاری از ما، همۀ نویسنده‌گان مهاجر در کشورهای دیگر دارای نگرش‌های سیاسی هستند؛ در حالی که اگر اهل مطالعۀ جدی ادبیات باشیم، درخواهیم یافت که نویسنده‌گانی با این نگرش از شمار انگشتان دست فراتر نمی‌روند و مابقی نویسنده‌گانی هستند که نه تنها فرهنگ و مناسبات کشورِ خود را فراموش نکرده‌اند، بلکه همواره مبلغ بی‌ادعای آن هم هستند.
امروزه در بازار کتاب شاهد کارهایی هستیم که توسط نویسنده‌گان ساکن در کشورهای دیگر نوشته شده‌اند، کارهایی که گرچه نمی‌توان به لحاظ رعایت استندردهای رایج در داستان‌نویسی به آن‌ها توجه کرد، اما در کندوکاو ذهنیت‌ها و دغدغه‌ها در غربت، کارهایی قابل اعتنا هستند. استقبال از بسیاری کتاب‌هایی که نویسنده‌گان‌شان در غربت پدید آورده‌اند، نشان می‌دهد که بین آدم‌هایی که در دیگر نقاط جهان زنده‌گی می‌کنند و کسانی که مقیم وطن هستند، به لحاظ فرهنگی تفاوتی وجود ندارد؛ بلکه این کشش دوسویه همواره باعث نوعی همدلی بیشتر می‌‌گردد که در نوع خود فرهنگ‌ساز و جریان‌ساز است. از سویی دیگر در هیچ کدام از کارهایی که توسط نویسنده‌گان در غربت نوشته شده‌اند، هرگز به مسأله‌یی به نام پشت کردن به مناسبات کشورِ خود و ذوب شدن در فرهنگی دیگر را شاهد نیستیم و همین درگیری‌های حسی عاطفی در مواجهه با فرهنگی دیگر، هستۀ اصلی ادبیات مهاجرت را شکل می‌دهد.
هدف اصلی ادبیات مهاجرت حفظ فرهنگ در مقابل فرهنگی دیگر است و همین کشمکش و نگرانی‌های بزرگ و کوچک، پدیدآیی این گونۀ ادبی را باعث شده است. نویسنده در ادبیات مهاجرت بیش از هر مورد دیگر نگران غلبۀ فرهنگی دیگر بر فرهنگ خود است و دفاع جانانۀ او در این رهگذر از فرهنگ خود به‌شدت قابل ستایش است. در مواجهه با کتاب‌هایی که به گونه‌های مختلف در چارچوب ادبیات مهاجرت می‌گنجند، درخواهیم یافت که تمام نویسنده‌گان از سراسر جهان این دغدغۀ فرهنگی و احساس مسوولیت در حفظ آن را وظیفۀ خود می‌دانند، به گونه‌یی که نویسنده‌گان در دیاری دیگر در زادگاه خود به عنوان سفیران بی‌ادعای فرهنگی مطرح هستند.
نبردی که نویسنده در نوع ادبیات مهاجرت همواره با آن مواجه است، نگرانی از این واقعیت تلخ است که انسان مهاجر به هر دلیلی چه‌گونه باید از حیثیت فرهنگیِ خود دفاع کند. شخصیت‌ها در داستان‌های مربوط به ادبیات مهاجرت، معمولاً شخصیت‌هایی سرخورده از وضعیتِ حال هستند و حتا بی‌محتواترینِ آن‌ها به لحاظ فرهنگی، بازهم ریشه‌های خود را در جایی دیگر جست‌وجو می‌کند. در روند داستان‌های این گونۀ ادبی، هیچ‌گاه به شخصیت‌هایی برنمی‌خوریم که از وضعیت حتا مساعد خود ابراز رضایت کند، بلکه همواره چشم به روزنه‌یی دارد که او را به یاد گذشته‌های فرهنگی‌اش بیاندازد. تکیه عمدۀ نویسنده‌گان ادبیات مهاجرت به موضوع رعایت چارچوب‌های فرهنگی، نشان می‌دهد که سیاست نقش بسیار کم رنگی در این رهگذر دارد، یعنی این‌که نگرش سیاسی در اقصا نقاط جهان با کمی تفاوت یک هدف را دنبال می‌کند که زیاد هم به مرزهای انسانی مرتبط نیست، و نگرانی از دست رفتن فرهنگی خاص در مقابل فرهنگ‌های دیگر، دغدغه‌یی شریف است که هیچ‌گاه نمی‌تواند از ناحیۀ یک فرد سیاست‌زده دنبال شود. لزومِ نگاه از زاویه‌یی دیگر به نویسنده‌گان مهاجر، آن‌گونه که در کشورهای دیگر سابقه دارد، نکته‌یی‌ست که باید هرچه زودتر زمزمه‌های آن را آغاز کنیم؛ زیرا نویسندۀ مقیم در کشوری دیگر نه‌تنها می‌تواند پلی ارتباطی بین دو فرهنگ باشد، بلکه به عنوان حافظِ آن‌چه ریشه در غرور فرهنگی‌مان دارد هم قابل توجه است. قبل از هر چیز دیگر باید به این نکته بیاندیشیم که همۀ نویسنده‌گان در سراسر جهان به دلایل سیاسی مجبور به ترک وطن نشده‌اند، چون اگر چنین باشد، تکلیف معلوم است. اما نگرانی عمده از این‌جا ناشی می‌شود که مبادا نویسنده‌گان شریفی که کارهای‌شان در کشور منتشر می‌شوند نیز در آتش دیگران بسوزند. می‌توان گفت که موثرترین رگه‌های حفاظت از حوزۀ فرهنگ پارسی در لابه‌لای کارهای نویسنده‌گانی که در بیرون از کشور می‌نویسند، یافت می‌شود و این مسأله همان گونه که گفته شد، ریشه در نبرد ذهنی و احساس مسوولیت ذاتی دارد که هر هم‌میهنِ ما در هر کجای جهان با خود همراه دارد. به هر شکل، باید امروزه فاصلۀ حسی خود را با نویسنده‌گان مقیم در کشورهای دیگر کم کنیم. زیرا در حالت دفاعی، خود را از نوعی ادبیات رایج در جهانِ امروز محروم کرده‌ایم و مانع بالنده‌گی هرچه بیشتر فرهنگ و ادبیات‌مان شده‌ایم.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.