احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:وحیـد طلـوعی/ دوشنبه 18 اسد 1395 - ۱۷ اسد ۱۳۹۵
بخش دوم و پایانی/
بوردیو در بررسی رمان آموزش عاطفی نوشتۀ گوستاو فلوبر با خودداری از توجه صرف به متن از سویی و از سوی دیگر، تقلیل رمان و اثر هنری به شرایط اجتماعی، به بازسازی میدان هنری وقتِ فرانسه در دورۀ تألیف رمان میپردازد. زیبایی کار بوردیو در آن است که وی ساختار میدان را از درونِ خود رمان بیرون میکشد و با ترسیم جایگاه هر کاراکتر در درون میدان ادبی فرانسه به روایت خود رمان، و سپس تطبیق آن با موضعگیریهای زیباشناختی و سبکی که احرازکنندهگان هر جایگاه دارند، ساخت میدان را، که همان رابطۀ میان این جایگاهها و البته رابطۀ این ساختار میدان ادبی با ساختار حوزۀ قدرت است، مشخص میسازد. وی در این تحلیل نشان میدهد که چهگونه افراد جذب سه رویکرد مطرح آن زمان یعنی: هنر بورژوازی، هنر برای هنر، و هنر اجتماعی میشوند و چهگونه احراز جایگاهی خاص، عاملان فردی را مستعد میسازد تا قوه و امکاناتی را تحقق بخشند که در موقعیت خاص آنان مستتر است.
بوردیو به جای آنکه از فلوبر و آثار خاص او کارش را آغاز کند، مستقیماً به سوی فضایی میرود که او در آن قرار گرفته است و سعی میکند با کسب اطلاعاتی دربارۀ نویسنده، بزرگترین جعبه یا همان میدان قدرت را بگشاید و روشن سازد که موقعیت مقدر در این فضا از فلوبر، به عنوان نویسنده، چه تعریفی به دست میدهد. سپس با باز کردن دومین جعبه میکوشد موقعیت زیرسلطه ـ مسلط را در میدان ادبی بازسازی کند و در آنجا ساختی را بیابد که با ساخت میدان قدرت همگن است: در یکسو هنرمندان بورژوا یا زیرسلطهگان ـ مسلطان با تأکید بر مسلطان، و در دیگر سو هنرمندان اجتماعی یا زیرسلطهگان ـ مسلطان با تأکید بر زیر سلطهگان، و در میان این دو گروه جانبداران هنر برای هنر و فلوبر یا زیرسلطهگان ـ مسلطان که بدون آنکه یکی از دو طرف را بر دیگری رجحان دهند، در میان دو قطب درنوسانند. اما چرا فلوبر توانست با سلاست فکری و ادبیِ معجزهگونش از خلال رمانِ خود چنین امکانی را برای جامعهشناس فراهم سازد تا ساختار میدان ادبی وقتِ فرانسه را آشکار سازد؟ اگر فلوبر توانست بازنمونی شبهعینی از فضایی اجتماعی که خود محصول آن بود، به دست دهد، به سبب موقعیتی بود که او هرگز از همان ابتدای کار در این فضا از اشغال آن باز نایستاد و همچنین تنش و حتا رنج ناشی از عدم قطعیتی که مبین آن بود، سلاستی دردآلود را در بیان او قوت بخشیدند؛ زیرا که ریشۀ آن در فقدان قدرت و فتوری نهفته بود که بهصورت نوعی انکار درآمده بود، انکار تعلق داشتن به این یا آن گروه که در این یا آن قطب این فضا قرار داشتند.
در این حالت، رمان ساخت جامعهیی را که مینمایاند، فقط به شیوهیی پنهان آشکار میسازد. جذابیت ادبی نیز در این بازی دوگانه نهفته است. بینش رمانی نمایی از واقعیت به دست میدهد و آن را مستور میکند، حال آنکه جامعهشناسی به ترسیم این فضا با استفاده از امکانات مستور در اثر هنری میپردازد.
بنابراین، دیده میشود ساختهایی که نویسنده هنگام نوشتن و شکل دادن به شهود و درک اولیهاش پی میافکند و پنهان باقی میمانند، قابلیت آشکارسازی دارند و میتوان مسیرهایی متقاطع را شناسایی کرد که در آنها همگونی ساختاری شخصیتنمایش و نویسنده در دو جهان واقعیت و نمایش نشان داده شود. به این ترتیب، به عقیدۀ بوردیو، لازم است که متن ادبی به زبان علمی ترجمه شود؛ زیرا لازم است در این جامعهشناسی از حقیقتی که متن آن را مستور میسازد، پرده برداشته شود.
به این منظور، بنا بر نظر بوردیو، باید به دو نوع اطلاعات دست یافت: نخست، بازنمایی ساخت میدان قدرت و موضع نویسنده در آن ساختار که توسط خود او نشان داده شده است؛ و دوم، نوعی طرح زایا بر اساس ساخت بنیادی منش نویسنده. سخن کوتاه، در یکسو جامعهشناسییی قرار دارد که از آنِ نویسنده است، یعنی جامعهشناسییی که او پدید میآورد و در سوی دیگر، جامعهشناسی نویسنده قرار دارد، یعنی جامعهشناسییی که او موضوع آن است. به عقیدۀ بوردیو اگر حقیقت داشته باشد که نخستین جامعهشناسی عناصر جامعهشناسی دوم را فراهم میآورد، باید آن را به بوتۀ آزمون سپرد.
با بررسی این دو جامعهشناسی به این واقعیت خواهیم رسید که در میدان تولید ادبی، نوعی از مواضع قابل آشکارسازیاند که فواصل آنها از میدانهای دیگر و از هم، با توجه به روابط متفاوت با قدرت اقتصادی و سیاسی و با جناح مسلط تعیین میشود. بر این اساس، مواضع متفاوت در اقطاب میدان نیز قابل شناساییاند.
پس، موضوع تحلیل آثار فرهنگی، یافتن تطابق میان دو ساختار همارز است: ساختار آثار (یعنی ژانرها، فُرمها، سبکها و مضامین و …) و ساختار میدان تولید (ادبی، هنری، علمی، حقوقی و …). راهبردهای افرادی که درگیر منازعهاند، یعنی موضعگیریهای آنان (اعم از موضعگیریهای خاص، مثلاً موضعگیریهای سبکی، یا موضعگیریهای عام، مثلاً موضعگیریهای سیاسی، اخلاقی، و غیره) وابسته به موضعی است که در ساختار حوزه یعنی در توزیع سرمایۀ نمادین ویژه اشغال میکنند. با اینهمه، این رابطه از ایجاب مکانیکی به دور است: هر مولدی پروژۀ خلاق خاص خود را برحسب دریافت خود از امکاناتی در دسترس تدوین میکند که مقولات درک و ارزیابی موجود را در منشش تضمین میکند. این هدایت از طریق ترسیم پارهیی خط سیرها۱۳ و نیز بر اساس گرایش به پذیرش یا رد این یا آن مورد از مقدورات صورت میگیرد که منافع متصل به موقعیت او در بازی به او القا میکند. از سوی دیگر، تنش میان مواضع که از مقومات میدان است، از اموری است که تغییر ساختار را از رهگذر منازعات معطوف به ثمراتی که خود مولود آن منازعات است، ایجاب میکند، اما نتایج این منازعات هرگز کاملاً بیرونی نیست.
در عرصۀ ادبیات نیز قطبی شدن و رتبهبندی تولیدکنندهگان بنا به وجهۀ سیاسی و مناسباتِ آنان با قدرت وجود داشته است و این میدان با متابعت از قوانین حاکم بر آن، قابل بررسی است. بنابراین، با بررسی نحوۀ صورتبندی این میدان، بنا به تیوری بوردیو، از خلال نگاه به آثار تولیدی و منش تولیدکنندهگان، به چهگونهگی ساخت این میدان و همتایی آن با میدان قدرت دست خواهیم یافت.
در این خصوص، این توضیح لازم است که طیفبندی در هر یک از اقطاب شناساییشده نیز، به ترتیب پیشگفته، مختصاتی از مواضع را بر اساس روابط مابین آن مواضع و میدانهای دیگر به دست میدهد. فیالمثل میتوان در قطب مستقل میدان، طیفی از مواضع را نشان داد که نزدیکی و دوری هر یک به سویههای آثار ناب یا عامهپسند معین شود.
پانوشت:
۱ـ دانشجوی دکترای جامعهشناسی نظری فرهنگی دانشگاه تهران
۲- relational
۳- creation
۴- position
۵- rule
۶- disposition
۷- position , location
۸- practice
۹- action
Practical reason-10
۱۱- disinterestedness
۱۲- رمان آموزش عاطفی نوشتۀ گوستاو فلوبر به زندهگی دانشجویی به نام فردریک مورو میپردازد که در رابطههای عاشقانه متعدد قرار میگیرد و از سوی دیگر در حلقهیی از دوستان و آشنایان واقع است که در سویههای متفاوتی از نزدیکی و دوری با اشرافیت و قدرت قرار دارند. در این رمان، فلوبر رابطۀ هنر و سیاست، سیاست و تجارت، و شناخت عاطفی از عشق را مینمایاند. این رمان را مهدی سحابی به فارسی برگردانده است(۱۳۸۶).
۱۳- trajectory
منابع:
ـ بوردیو، پییر، جامعهشناسی و ادبیات: آموزش عاطفی فلوبر، در ارغنون ۹ و ۱۰، ترجمۀ یوسف اباذری، ۱۳۷۵
ـ بوردیو، پییر، نظریۀ کنش، ترجمۀ مرتضی مردیها، نقش و نگار، ۱۳۸۱
ـ جنکینز، ریچارد، پییر بوردیو، ترجمۀ لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، نی، ۱۳۸۵
ـ بوردیو، پییر، اما چه کسی آفرینندهگان را آفرید؟، در حرفه: هنرمند ۱۷، ترجمۀ مهدی نصراللهزاده، ۱۳۸۵
ـ بوردیو، پییر، عکاسی هنر میانمایه، ترجمۀ کیهان ولینژاد، دیگر، ۱۳۸۶
ـ شویره، کریستیپن و فونتن، اولیویه، واژگان بوردیو، ترجمۀ مرتضی کتبی، نی، ۱۳۸۵
• Swartz, David (1997) Culture & Power; Chicago Uni. Press
• Bourdieu P. (1977) Outline of A Theory Of Practice, R. Nice (Tran.) Cambridge Universtiy Press
Comments are closed.