گزارشگر:عبدالحفیظ منصور / دوشنبه 7 سرطان 1395 - ۰۶ سرطان ۱۳۹۵
بخش نخست/
تاریخ ادبیاتِ جهان گواهی میدهد که مفهوم اعتدال برای بارِ نخست از سوی حکمای یونان در طبابت بهکار رفته است. حکمای یونان اعتدال را مرادفِ توازن میشمردند. آنها معتقد بودند بیماری به اثر عدم تعادل و توازنِ قوا در وجود آدمی پدید میآید. به باور طبیبان یونان قدیم، در بدن انسان چهار قوه به نامهای سودا، صفرا، خون و بلغم فعال میباشد، هرگاه یکی از این قوا غلبه یابد، تن آدمی از تعادل بیرون میافتد، مزاجش به گرمی یا سردی میگراید و به بستر بیماری میافتد. با این طرز دید، طبیبانِ عهد کهن در مداوای بیماران سعی بر این داشتند که میان قوای چهارگانه یاد شده، توازن برقرار کرده، در فرجام تندرستی و سلامت را به بیماران برگردانند.
ارسطو فیلسوف نامدار یونان، پای مفهوم اعتدال را به علوم انسانی کشاند و در اینباره وجیزه معروفِ خود را گفت: «فضیلت حد وسط دو رذیلت است». معلم اول بر بنیاد این نظریه «اخلاق نیکو ماخوسی» را نگاشت و در آن با شرح و بسط لازم نشان داد که چطور شجاعت در میانه تهور و جبن قرار دارد و سخاوت حد وسط خست و ولخرچی قرار گرفته است. وی این نظریه را چنان شاخ و برگ بخشید که زمامدار شایسته را با خوی و دانش متوسط معرفی داشت و حکومتِ خوب را حکومتی وانمود کرد که از حمایت طبقه متوسط بهرهمند بوده باشد.
دیدگاه ارسطو بهوسیله مترجمان عهد عباسی وارد قلمرو جهان اسلام گردید و از همان زمان، شماری از مفسرین در آیه «وکذلک جعلنا کم امه وسطاً لتکونوا شهدأعلی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً» برای «وسط» معنی معتدل و میانه را پسندیدند و این بابی گردید تا مفاهیم سهگانه افراط، تفریط و اعتدال به میان آیند و آهستهآهسته فربه نیز گردند، تا حدی که اکنون این مفاهیم معیاری برای معرفی گروههای سیاسی و اجتماعی گردیدهاند. ارسطو در تعریف اعتدال، سنگ نخست را گذاشت، ولی برای شناخت بیشتر و بهتر آن، هنوز سوالات متعدد دیگری پابرجا مانده است؛ چه، بنا بر مقبولیتی که مفهوم اعتدال و میانهروی در اذهان عمومی یافته است، همۀ گروهها خود را گروه معتدل میشمارند و دیگران را اسیر قرائتهای افراط و تفریط وانمود میسازند. لذا این پرسش به قوت مطرح است که چه قرائتی را معتدل میتوان شمرد و چه گروهی را میشود میانهرو خواند. ممیزهها و نشانههای دیدگاه اعتدالی کدام اند، و چطور میتوان شناخت که این نظر افراطی است و آن دیگری معتدل.
از مدتی بدینسو متوجه شدهام که مسلمانان در فهم بسیاری از مسایل بنیادی دچار مشکلاند؛ مسایلی که روزمره بهسادهگی از آن عبور میکنند و آن را موضوعیحلشده میپندارند، از آن میان یکی مفهوم اعتدال و میانهروی است، درحالیکه واقعیت غیر از آن پندار را بازگو میدارد، زیرا در میان اندیشمندان مسلمان بهندرت کسانی متوجه این نکتهها گردیده و برای حلاجی همچو این مسایل قلم برداشته و وقت صرف کردهاند.
نقش زمان و مکان
نخستین نشانه یک رأی اعتدالی آن است که مفتی به وضعیت زمانه آگاه بوده باشد و حین صدور فتوا آن را پاس بدارد. چرخ زمانه به پیش میراند و وضعیت تازهیی خلق میدارد؛ وضعیتی که اگر فتوای پیشین به منصه اجرا نهاده شود، مشکلساز میگردد. در چنین حالی، فتوای قبلی جای خود را به فتوای جدید میدهد. این قاعده بیشتر در کارنامه عمر بن خطاب(رض) دیده میشود؛ در حالی که نص صریح قرآن وجود داشت، او با قوت گرفتن اسلام، سهم مولفهالقلوب را از بیتالمال قطع کرد و گفت، دیگر نیازی به پرداخت این سهم وجود ندارد. اجرای حد سارق را در سال قحطی مدینه به حالتِ تعلیق درآورد. همچنان عمر(رض) حکم پیامبر(ع) در حد زنای محصن را که فرار را مقرر داشته بود، لغو کرد؛ زیرا این بیم پیش آمده بود که به صف کفار بپیوندد و فتنه بیشتر گردد. به همین منوال عثمان(رض) بن عفان امر کرد مواشی گمشده را میتوان فروخت و پولش را نگه داشت تا صاحبش پیدا شود. در حالی که طبق حدیثی که امام مالک از شهاب زهری روایت میدارد، جناب پیامبر(ع) از گرفتن و نگه داشتن مواشی نهی کرده بود. در عهد علی(رض) با فاسد شدن اخلاقِ شماری از کسبهکاران، آنها را مسوول وضامن کالا و امتعۀ مردم قرار داد، قبل بر آن چنین قیدی وجود نداشت. صاحب کتاب رد المختار مینویسد، امام ابوحنیفه و یارانش اجرت گرفتن در تعلیم دین را نادرست میخواندند، اما با گذشت زمان و پایین آمدن عشق و علاقه علما برای کار داوطلبانه، عالمان حنفیمذهب فتوای تازهیی برخلاف رأی و نظر امام صادر کردند و گرفتن اجرت را به منظور تعلیم امور دینی جایز خواندند و این فتوا تا امروز تطبیق میگردد.
بنابراین، تفاوت میان مفتی معتدل و افراطی آن است که مفتی معتدل شریعت را از دریچه لطف وجود حضرت باری تعالی مینگرد، که به مقصد سامان دادن به حیات مسلمانان وضع گردیده است؛ شریعت یاریدهنده و مشکلگشا است، نه آنکه گره دیگری بر گرهها بیفزاید و صحنه زندهگی را تنگتر کند. برخلاف، مفتی افراطی جانب نص را میگیرد و به تطبیق آن میاندیشد، نقش تحولات ناشی از زمان و مکان را به هیچ میگیرد. یکی از نمونههای بارز اینگونه مسایل، احکام مربوط به غلام و کنیز است که به حکم تحول زمان از تطبیق بازمانده اند، ولی گروههایی همچون داعش و بوکوحرام در اجرای آن دست به کار اند.
با پیشرفت زمانه، نسل جدید با خواستهای تازه و انتظاراتِ نو پا به عرصه میگذارند، این انتظارات در موارد زیادی مشروع و پذیرفتنی است و نباید مفتی همه چیز را بر اساسِ میل و خواستِ زمانه خویش ارزیابی بدارد و بدین صورت با جریان تاریخ به ستیز برخیزد، آنگونه که طالبان و شماری از گروههای تندرو اسلامی دیگر با پدیدههای جدید انجام میدهند.
عدم تعصب
انسان بیتعصب با انسان بیاندیشه یکی نیست؛ آن یکی دارای راه و اندیشه معین است و این دیگری بهسان برگ خشکی در مسیر باد است که با وزیدن آن به هر سو میرود. تفاوت میان انسان افراطی و شخص معتدل و بیتعصب در این است که افراطی رأی و برداشتِ خود را یگانه رأی درست و صواب میپندارد و به آن عشق میورزد و به هیچ قیمتی حاضر نیست در آن تعدیل وارد آرد. برخلاف انسان معتدل، فهمِ خود را یکی از فهمهای بشری میخواند، به خود و نظرِ خود امتیاز ویژه قایل نمیباشد. او به فهم و درک دیگران احترام مینهد، خود را نیازمند درک رأی دیگران میداند و هرگاه نظر نیکوتری را بشنود، میپذیرد و به سخن حق گردن مینهد.
مرغ افراطی یک پا دارد، تا پای جان روی حرفِ خود میایستد و فهم درست و صحیح در انحصارش میباشد. اما انسان معتدل از گونه دیگری است؛ خداوند در وصف آن میفرماید:
«فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه»: بشارت بده کسانی را که سخنان (گوناگون) را میشنوند، و نیکوتر آن را میپذیرند.
سهلگیری
از پایههای اساسی اسلام، آسانگیری و اجتناب از سختگیری است. روایات زیادی وجود دارد که جناب پیامبر(ع) سختگیری و دشوارپسندی را حتا در عبادات محکوم کرد به گونهیی که باری معاذ(رض) بن جبل را بهخاطر طولانی کردن قرائت در نماز سرزنش داشت و فرمود، این کار نمازگزارانِ ناتوان و سالخورده را نسبت به نماز بدبین میسازد. پیامبر(ع) از شبخیزیهای مداوم و روزههای پیاپی، مسلمانان را برحذر داشت و آن حضرت فرمود، روزه بگیرید و افطار کنید، نماز بخوانید و هم بخوابید؛ زیرا همان سان که خداوند حق دارد، بدن هم بر شما حق دارد، همسرانتان نیز حقی دارند و میباید آن حق رعایت گردد. در سوره بقره آیه ۱۸۵ آمده است: «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر»: خداوند به شما سهولت و آسانی را میخواهد، سختی و دشواری را نمیخواهد.
در آیه ۶ سورۀ مائده آمده است: «مایرید الله لیجعل علیکم من حرج»: خداوند نمیخواهد شما را در حرج و تنگنا قرار دهد.
عبدالله بن عباس از پیامبر(ع) چنین روایت میدارد: «ایا کم والغلوفی الدین فانهاهلک من کان قبلکم بالغلوفی الدین»: مبادا در دین غلو و زیادهروی کنید، زیرا کسانی که پیش از شما هلاک شده اند، فقط به سبب افراط گرایی در دین بوده است.
از سیره نبی کریم است که همیشه راه آسانتر را میگزید و از دشواری پرهیز میکرد. بخاری و مسلم روایت میکنند: «ماخیر بین امرین الا اختار ایسرهما ما لم یکن اثماً»: هیچگاه در میان دو کار جز آسانترین آنها را مگزیده ام، مادامی که (آن آسانتر) گناه نبوده است.
آمده است مردی بدوی در مسجد النبی ادرار کرد و مردم علیه او بهپا خاستند تا وی را توبیخ کنند و جزای عمل بدش را بدهند، اما پیامبر(ع) به مردم فرمود: «دعوه و اریقوا علی بوله سجلاً من ماء – او ذنوباً من ماء – فانما بعثتم میسرین و لم تبعثوا معسرین»: او را به حال خودش گذارید، سطل یا دلو بزرگ آب بر (محل) وی بریزید، زیرا شما فقط برای آسانگیری برانگیخته شدید، نه برای سختگیری.
از نشانههای بارز سهلگیری یکی هم آن است که مسلمان برای احترام به همکیشانِ خود، گاهی به مذهب آنها هم عمل بدارد، به ویژه که در محل و محیط آنها بوده باشد. در حال حاضر، پارهیی از درگیریهای مسلمانان روی مسایلی مانند آمین جهر یا خفیه جای بستن دست در نماز و فاصله دوپا در قیام … است که همه از بیاعتدالی برخاستهاند.
پرهیز از تکفیر
تکفیر حربه تاریخی و شناختهشده افراطیهاست. از زمان علی(رض) که خوارج سر برآوردند و غیر خود را به حربه تکفیر نواختند، تا امروز همه افراطیها از آن بهره میبرند. مسلمان معتدل هیچ گوینده «لا إله الا الله» را کافر نمیخواند، او میان مسلمان گنهکار و کافر فرق مینهد و پیوسته جانب خوشبینی را در حق برادر مسلمانِ خود نگه میدارد. معذرت مسلمان را میپذیرد، سهو و خطای او را نادیده میگیرد، از بحثهای بدبینانه و نفرتآور در حق دیگران اجتناب میورزد. مسلمان معتدل، پهلوهای سازنده و مفید دیگران را میبیند و از معایب آنها چشم میبندد، با حدس و گمان به میز قضاوت نمینشیند و این آیه مبارکه را دستورالعمل خویش قرار میدهد: «یا ایهاالذین آمنوا اجتنبو کثیراً من الظن إن بعض الظن إثم»: ای مومنان از بدگمانی زیاد بپرهیزید، زیرا برخی از گمانها گناه اند.
عرف پسندیده
عرف به مرور زمان بر اثر ناگزیریهای پیگیر شکل میگیرد، از همینجاست که دانستن عرف مردم، برای مجتهد شرط است و هر آن که بر کرسی قضاوت مینشیند، از مفتی و قاضی گرفته تا زمامداران محلی باید در حین داوری به عرف حاکم در میان مردم آگاهی داشته باشد، در غیر آن، راه نادرست میپیماید و بر مشکلات مردم میافزاید.
ابن عابدین در اینباره میگوید: مفتی و قاضی نمیتوانند در وجود عرف پسندیده به ظاهر روایت حکم کرده و عرف را ترک کنند. از مثالهایی که در رسالۀ «وسطیت در فتوا» آمده است، یکی هم بهکارگیری الفاظ طلاق از سوی شوهر است. مفتی باید به دقت غور کند که این الفاظ در محل مورد نظر چه کاربردی دارد و معنی عرفی آن چیست؛ زیرا با تغییر مکان و زمان الفاظ میتوانند معانی متفاوتی دریابند که گاه باهم در تناقض میباشند. از دید صاحب این قلم، بهره بانکی و رهن (گروی) نیز نظر به ضرورت مردم و فراگیری آن، میتواند در این چهارچوب ارزیابی شود.
فهم جزییات در پناه کلیات
امامالحرمین جوینی برای بار نخست، سخن از مقاصد کلی دین به میان آورد، ابوحامد غزالی شرح بیشتری بر این موضوع نگاشت و پس از آن، هر یک سهمِ خود را در این راستا ادا کردند، تـا ایـنکـه نـوبـت به ابـواسحاق شاطبی رسید. شاطبی بحث مقاصد را به پختهگی رساند. وی ۱٫ حفظ دین ۲٫ حفظ جان ۳٫ حفظ مال ۴٫ حفظ نسل و ۵٫ حفظ آبرو و حیثیت را از مقاصد اساسی اسلام شمرد. بر اساس نظریه مقاصد، مسلمان حین داوری باید قضایای جزیی را در پرتو کلیات دین ارزیابی بدارد، نه آن مسایل جزیی را بر کل اسلام تحمیل بدارد، و در نتیجه اصل را قربانی فرع نماید. به عنوان مثال: وقتی مسلمانی به اقدامات خشن و خونبارِ گروههای افراطی برمیخورد، باید این سوال را بپرسد که «آیا این گونه اعمال میتواند از اسلام و مسلمین دفاع بدارد و سیمای درستی از اسلام در سطح جهان ترسیم کند؟»
Comments are closed.