احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 31 اسد 1395 - ۳۰ اسد ۱۳۹۵
اسلامی ندوشن/
بر هدایت ایراد گرفتهاند که فارسیاش خالی از غلط دستوری نبوده، قدری سرهم مینوشته و زبان عامیانه بهکار میبرده. اینها درست، ولی هدایت ادعای ادیب بودن و نثر فصیحنویسی نداشت. او میخواست بیان مقصود بکند به هر وسیلهیی که شد، شده. سخت تحت تأثیر نگارش اروپایی و بهخصوص ادب فرانسه بود. بزرگانی چون دستویوسکی و بالزاک هم به فصیحنویسی اعتنایی نداشتند. همین ادب اروپایی به او جرأت داد که زبان کوچه و بازار را وارد نگارش کند. خود او اصالت را در نزد مردم ساده میجست و سخت از تکلف ادبا بیزار بود.
از نظر محتوا، نوشتههای او جنبههای مثبت و منفی هم دارد که تحت تأثیر فکر قرن نوزدهم اروپا، رگۀ بدبینی را وارد ادب فارسی کرد. در سنت ادبی فارسی اینگونه بدبینی دیده نمیشود. طعن و غضب نسبت به کژتابی زندهگی بود، ولی نفی زندهگی نبود. هدایت این نگاه منفی را آورد. حسن کارش این بود که برای خودنمایی یا مدپرستی نبود، بلکه جزو ذاتش بود.
او که پروردۀ فرهنگ شرق و غرب بود، در وجودش دو چیز با هم تلاقی کرد و اخت شد. یکی حزن و انکسار ایرانی که در ادب فارسی لانه کرده است و حالت فرو بستهگی که بر تاریخ او سایه افکنده. دیگر بدبینی رمانتیک مآب فرنگی، که موسه، نروال، ادگارپو، بودلر، و سپس کافکا، نمایندۀ برجسته آن بودند، و ادب اسکاندیناوی و آلمان نیز از آن مایه داشت و هدایت همۀ آنها را میشناخت.
توجه او به خیام، در میان شاعران فارسی و مقدمهیی که بر ترانهها نوشت، حکایت از همین نحوۀ اندیشیدن او دارد. او خواسته است خیام یک خیام فرنگی بکند و بدینگونه بعضی از استنباطهایش، حرف خود اوست و نه فکر خیام. بدبینی خیام، بدبینی ایرانی است. در مجموع، هدایت نویسندۀ برزگی بود؛ هم توانا و هم صادق در گفتن، که این سه شرط اولیه کار است. در ادب صد سالۀ اخیر ایران او از همه شاخصتر خواهد ایستاد و زمانی که بعضی شهرتهای کاذب هیجانی و سیاسی از نفس بیفتند و مسیلمههای قلمی از صحنه محو گردند، او همین گونه پایگاه خود را حفظ خواهد کرد. به هدایت باید به عنوان کسی که روان عادی نداشت، نگاه نکرد. او یک نویسندۀ کاونده بود. زندهگی شخصی او وضع خاصی داشت که نه میتوانست سرمشق قرار گیرد و نه سرزنشناپذیر باشد. او هم در ردیف استعدادهای بزرگی چون نیچه، شوپنهاور، نروال، بودلرو کافکا، قرار میگیرد. که در بافت اندیشه جهانی و دگراندیش هستند، و یا به قول حافظ از خلاف آمد عادت کام میجویند.
دنیا تاکنون چنین نشان داده که بر ضعف استعدادهای غیرمتعارف ببخشاید. شاید از یک جهت حسن اتفاقی شده است که جزییات زندهگی گذشتهگان ما روشن نیست، مثلاً از سنایی، از ناصر خسرو، از احمد غزالی، از سعدی، از حافظ… و گرنه چه بسا به نقیصههایی برمیخوریم که دوست نداشتیم. بزرگی قدس گونۀ بعضی از بزرگان گذشته، مدیون ندانستن ماست. اگر همۀ اندیشهروان، یکسان و در خط معهود عامه فکر میکردند، آب و رنگی در اندیشه نمیماند، و غذای روح بشر به یک شوربای بینمک منحصر میماند که سینه را نرم میکرد، ولی خوردن مداومش تا درجه سد جوع ملالآور بود. صادق هدایت چون نه از کسی خورده داشت و نه چشمداشتی، بیحسابگری، به همان سبکی که دلخواهش بود رفتار میکرد. بیزاری و تحقیر خود را نسبت به نالایقانی که صاحب مقام بودند، یا جاهطلبی از خود نشان میدادند، پنهان نمیکرد. این حالت تحقیر را چه در نوشته و چه در زندهگی خود نشان داده بود. چون مرد محجوب و مؤدبی بود، سعی داشت که با اینگونه اشخاص روبهرو نشود تا برخوردی پیش نیاید.
از ادبا و نویسندهگان رسمیمآب اگر حرفی به میان میآمد، سعی داشت با بالا انداختن شانه یا پوزخند، بیاعتقادی خود را نشان دهد، یا احیاناً کلمۀ طنزآمیزی بر زبان میآورد… .
Comments are closed.