احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمدعمران/ دوشنبه 6 جدی 1395 - ۰۵ جدی ۱۳۹۵
نیلوفر رحمانی، نخستین بانوی خلبان در ارتش افغانستان، در امریکا درخواستِ پناهندهگی کرده است. او گفته اسـت به این دلیل نمیخواهد به افغانستان برگردد که هیچ چیز در این کشور تغییر نمیکند و همه چیز در حالِ بدتر شدن است.
شنیدنِ چنین خبری، شوکهآور است. چه چیز سبب میشود که افراد نخبۀ جامعه چنین دچار یأس شوند و کشورشان را ترک کنند؟
به نظر میرسد که تنها بحث عدمِ تغییر جامعه نبوده که بانو رحمانی را به ترکِ زادگاهش مجبور کرده است. سال گذشته، گزارشهایی به نشـر رسید که بانو رحمانی تهدید به مرگ شده بود، اما با وجود چنین گزارشهایی، نمیتوان با قاطعیت حکم کرد که دلیل درخواست پناهندهگی او، حفظ جانش بوده باشد.
بانو رحمانی خلبان جنگندۀ نظامی ارتش بود و میدانسـت که خدمت در ارتش، تهدید و حتا کشتن را به همراه دارد. او میدانست که در راه دشـواری گام گذاشته و گمان نمیرود که فرار از چنین وضعیتی، دلیل اصلیِ مهاجرتِ او باشد.
فرار نخبهها، یکی از مهمترین مسایل و دغدغهها در کشورهای کمتر توسعهیافته و یا به اصطلاح، کشورهای جنوب به شمار میرود. این کشورها با معضلی به نامِ فرار مغزها روبهرو اند. راهکارهایی هم که برای حفظ نخبهگان روی دست گرفته میشود، چنان ناکارآمد اند که کمتر سبب میشود در آنها انگیزۀ ماندن ایجاد کند.
طی سالهای گذشته، تنها بانو رحمانی نبوده که کشورِ دیگری را بر کشورش ترجیح داده باشد، بل دهها مورد از نخبهگانِ جامعه را میتوان مثال آورد که به بهانههای گوناگون، مجبور به ماندن در کشـورهای مرفه و به اصطلاح جهان اول شده اند. مطمیناً همین لحظه، دهها خلبانِ افغانستان پس از پایان دورههای کاریشان، یا در همان کشورهای میزبان و یا در کشورهای دیگر درخواستِ پناهندهگی کرده اند. شاید انگیزۀ برخی از این افراد فقط منافع شخصی و خانوادهگیشان باشد، ولی تعداد زیادی به دلایلی سوای آنچه که رفاه و سرمایه میتواند برایشان ارمغان کنـد، کشور را ترک کرده اند.
مهمترین مشکلِ نخبههای کشور که منجر به فرارشان از کشور میشود و انگیزۀشان را برای بودن از آنها میگیرد، نااُمیـدی است؛ آنچه که در سخنان بانو رحمانی یازتاب یافته است. او نمیگوید که از زندهگیاش میترسیده و یا تشویشهایی از تهدید داشتهـ هرچند که بر اساس گزارشها تهدید به مرگ نیز شده بوده است. خانم رحمـانی میگوید به این دلیل نمیخواهد دوباره به کشورش برگردد که برای بهتر شدنِ این کشور امیـدی در او باقی نمانده است.
هزاران پناهجویی که خطر مرگ را به جان خریدند و به کشـورهای غربی پناهنده شدند، دلیلشان برای ترک کشور، چیزهایی شبیه به گفتههای بانو رحمانی بوده است. آنها نیز امیـدشان را به فردای بهترِ افغانستان از دست داده بودند.
مسلماً هرچه امید به آینده بیشتر باشد، میزان مهاجرت تقلیل پیدا میکند. امید به آیندۀ جوانان در رابطه با شغل آیندۀشان، میزان درآمد آنها، توانایی تشکیل زندهگی، ازدواج، داشتن خانه، موتر و امثالهـم و بالاخره میزان امنیتِ کشور، تماماً ارتباط مستقم با ترک و عدم ترکِ مملکت دارد. افراد معمولاً جذب کشورهایی میشوند که از لحاظ جذابیت و امید به آیندۀ روشن، اطمینانِ بیشتر داشته باشند. بانو رحمانی امیدِ خود را از دست داده بود و به همین دلیل، دیگر نخواست به کشورش برگردد.
تقاضا برای مهاجرت به خارج، مسألهیی قابلِ درک و تأمل است و نباید به دیگران فشـار وارد کرد که در کشورِ خود بمانند، وقتی انگیزهیی برای بودن ندارند.
بانو رحمانی به مسالۀ دیگری نیز اشاره داشته است. او گفته که نمیخواهد دیگر در زیر بیرقِ افغانستان خدمت کند، اما میخواهد در نیـروهای هواییِ امریکا مشغول به کار باشـد. اما چه چیزی سبب شده که بانو رحمانی از بودن در زیر بیرقِ کشورش چنین ناراحت باشد؟
بدون شک این سخن انگیزهها و دلایلی دارند که هنوز پوشیده اند؛ ولی چیزی که میتوان در تعبیرِ آنها گفت این است که وقتی کارد به استخوان میرسـد، انسانها تصمیمهایِ سخت و سرنوشتساز میگیرند. در پشت سخنانِ بانو رحمانی دردی نهفته است که در حال حاضر نمیخواهد از آن پرده بردارد.
یقیناً برای انسانها دشوار است که از محیطی که در آن بزرگ شده اند و زندهگی کرده اند، به آسانی دل بکنند. دل کنـدن از کشور، به بیرون شدنِ جان از بدن شباهت دارد ولی گاه چنان لحظاتی پیش میآید که حتا می توان از جان نیز صرفِ نظر کرد!
Comments are closed.