احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 10 دلو 1395 - ۰۹ دلو ۱۳۹۵
بخش دوم/
گرداننده: جمشید یما امیـری/
ترتیب کننده: روحالله بهـزاد/
یادداشت: این روزها فیسبوک اثرگذارترین پدیده در جهاتِ مثبت و منفی در حیاتِ اجتماعیِ مردم افغانستان به شمار میآید؛ گوییکه دیگر بدون آن نمیتوان زیست و در کنارِ آن نیز نمیتوان آرام گرفت. این وابستهگی شدید، اثراتِ نامطلوبِ خود را در عرصههای مختلف از جمله آموزش، سیاست، خانواده و سلامتِ جمعیِ مردم به نمایش گذاشته و این نگرانی را به میان آورده که اگر نتوانیم استفاده از این پدیدۀ دنیـای مدرن را نظاممند بسازیم، فیسبوک و لجامگسیختهگیهای مرتبط با آن، بهتدریج شیرازۀ همۀ داشتههای مادی و معنویمان را میپاشاند و درد و حسرت بهجا میگذارد. روی این ملحوظ، روزنامۀ ماندگار همت به خرچ داده و پیرامونِ این موضوعِ داغ، گفتوگویی را در یک میزِ مدور با آقایان نجیبالله منلی، بریالی فطرت و حامد علمی، تدویر نموده که محتوای آن به شرح زیر تقدیمتان میگردد.
***
جناب استاد منلی، برخی از چهرههای سیاسی رویِ فیسبوک خیلی حساب باز کردهاند و تلاش دارند از این دریچه فعالیتهای سیاسیِ خود را دنبال کننـد. به باور شما، دلیلِ این تلاش و سرمایهگذاری چه میتواند باشد؟ و فیسبوک در شهرت و جایگاهِ این چهرهها چه نقشی را میتواند ایفا کنـد؟
در این زمینه نیز دیدی دوگانه وجود دارد. وقتی یک وسیلۀ نو ایجاد میگردد، شعفِ استفاده از آن وسیلۀ نو، مانند علاقۀ یک طفل به بازیچۀ نو، در وجودِ آدم فزونی مییابد. فیسبوک یکی از بازیچههای جامعۀ ما است و کسانی که میخواهند در جامعه نقش بازی کنند، از آن استفاده میبرند. سیاستمدارانِ ما نیز از این قاعده مستثنا نیستند. سیاستمدارانِ ما حرفهای فراوانی به گفتن دارند و گفتنِ مسوولانۀ این حرفها از طریق رسانهها، ایجاب میکند تا آنان هم فکرِ خود را نو کننـد و هم رسانهیی را دریابند که فکرشان را همانگونه که توقع دارند، به مردم انتقال دهد. از آنجا که پیدا کردنِ هر دو همزمان مشکل است، فیسبوک یگانهوسیلهیی میشود که هم زمینۀ انتقالِ فکرِ ناپخته به همهگان را فراهم میسازد و هم نوعی حضور دایمیِ سیاستمداران در جامعه را مطرح میسازد. این یکی از عواملِ کششِ فیسبوک در جامعۀ سیاسیِ ماست.
ویژهگیِ دیگرِ فیسبوک این است که کنش و واکنش هر دو همزمان انجام مییابند. وقتی کسی حرفی میزند، بیدرنگ پاسخش را درمییابد. یعنی خوبیِ این رسانه در آن است که پاسخِ مخاطب تا دیرزمان معلق نمیماند؛ زیرا پرسش نیز تا دیرزمان باقی نمیماند. یعنی هیچکس وقتِ فکر کردن در مورد موضوع و ارایۀ پاسخ را از دیگری نمیگیرد. مسلماً یکی از سهولتهای فیسبوک همین است.
مسألۀ سومی که میشود آن را مطرح کرد این است که صحبتها و بیانات «کرایی» است. شما بهآسانی میتوانید کسانی را با حمایتِ مادی و معنوی استخدام کنیـد تا از آدرس شما حرف بزنند و فضای اجتماعی را بهجای شما پُر کنند. این را به این خاطر گفتم که سیاستمدارانِ ما بیشتر به استفاده از فیسبوک تمایل دارند. اگر جامعۀ سیاسی افغانستان را با جوامعِ سایر دنیا به مقایسه بگیریم، آنان نیز از شبکههای اجتماعی برای فعالیتهای سیاسی استفاده میکنند؛ به گونۀ مثال در امریکا بیشتر از تویتر استفاده میگردد، علتش هم این است که حجمِ صحبتها و ابراز نظرها در تویتر بسیار محدودتر است. در همینجاست که شما بهجای پُرگویی، خوبگویی میکنید. شاید علت اینکه در جامعۀ ما تویتر جا نیفتاده، همین مسأله باشد. ما توانایی آن را نداریم که بینِ حروفِ زاید و حرفِ اصلی تفکیک قایل شویم. عموماً حرفهای فرعی ما، حرفهای اصلیِ ما میشوند و فضای فیسبوکی ما هم به دلیلِ پرداختن به فروعاتِ مسایل، آشفته و متشنج و بحرانزا شده است.
مسألۀ دیگری که در اهمیت قایلشدن به فیسبوک در جامعۀ ما نقش دارد، این است که سیاستمدارانِ ما به حرفهایشان اهمیت میدهند و از طریق فیسبوک آن را منتشر کرده و پاسخ میخواهند. مسألهیی که در میان سه ـ چهار هزار نفر در فیسبوک مورد کنکاش قرار میگیرد، تأثیراتِ روانیاش بیشتر از رادیو و تلویزیونی است که شاید بیشتر از میلیونها نفر بیننده دارد. دلیلش هم میتواند این باشد که بینندۀ تلویزیون، تودۀ مردم است اما در فیسبوک اکثراً کسانی حضور دارند که چهره و نامشان نیز درج است. به همین دلایل، در دایرهیی که ما زندهگی میکنیم، فیسبوک رسانهییست که بیشترین نقش ارتباطی را ایفا میکند.
جناب حامد علمی، اکثریت مخاطبان و کاربران فیسبوک، قشرِ نخبه و آموزشدیدۀ جامعه هستند؛ کسانیکه سواد کافی دارند و در امور سیاسی و اجتماعی فعال اند. با این حال، بخش اعظمِ مردم که به فیسبوک دسترسی ندارند، آیا از نظر مخاطبان سیاسی، غایب نیستند؟
مشکل این است که یک بررسیِ جدی در اینباره صورت نگرفته تا ما بهصورتِ موردی و مستند اشاره کنیم که کاربرانِ فیسبوک به ترتیب در کدام سطوحِ اجتماعی قرار گرفتهاند. اما تا جایی که دیده میشود، فیسبوک به اقصینقاط افغانستان راه یافته و خانوادهها و یا یکی از اعضای خانواده، از شبکۀ اجتماعی فیسبوک استفاده میکنند. اما برای داوری موثق، ضرورت داریم که یک بررسی انجام دهیم تا مشخص شود کاربران فیسبوک در افغانستان، کیها با کدام قابلیتهای فردی و اجتماعی اند.
ما حکم کرده نمیتوانیم که اکثر کاربران فیسبوک، فعالانِ سیاسی یا سیاستمداران هستند و بیشتر، مطالب سیاسی ردوبدل میشود. به گونۀ مثال، من حدوداً پنجهزار دوست در فیسبوک دارم، اما اکثر آنان سیاستمدار نیستند. در این میان، شاعران، ژورنالیستان و افراد عادی هم هستند که تمایلی به فعالیتهای سیاسی ندارند. شما میدانید که سیاستمدار، شاعر و نویسنده، همه توقع دارند حرفشان، شعرشان و بالاخره چیزی که مینویسند، خواننده و بیننده پیدا کند. پس گفته میتوانیم که از فیسبوک همۀ اقشارِ جامعه استفاده میکنند و کاربردِ آن، به قشرِ خاصی از جامعه محدود نمیشود.
مسألهیی که نباید فراموش کنیم، بحث رسانهها، ارتباطاتِ عامه و دیپلماسیِ عامه است که همه برای رساندنِ پیام به طرفها یا مخاطب مورد استفاده قرار میگیرند. مورد مثبتی که من در فیسبوکِ افغانستانی مشاهده میکنم، تجارت و بازاریابی است؛ چنانکه یکی از ژورنالیستانِ ما بهتازهگی رستورانتی ساخته و از طریق فیسبوک، تبلیغ و بازاریابی میکند. به باور من، این یک مورد استفادۀ مثبت از فیسبوک تلقی میشود.
فیسبوک بنا به هر دلیلی به افغانستان آمد و در جامعه جا افتاد، اما حالا بحث این است که وظیفۀ جامعه و حکومت در قبالِ این وسیله چیست تا استفاده از آن علمی و اکادمیک گردد. من شخصاً در یکی از دانشگاههای خصوصی تدریس میکنم و در نظر دارم تا در شروع سال آموزشی بعدی، فصلی و یا جزوهیی را برای دانشآموزان تهیه کنم که مختصِ استفادۀ بهینه از شبکههای اجتماعی باشد و از طریق روزنامۀ شما به حکومت پیشنهاد میکنم تا در بحثهای حقوقی دانشکاههای دولتی، موضوع حقوقی استفاده از فیسبوک را بگنجانند. یعنی در کُل، باید استفاده از فیبسوک قانونمند گردد. گفتوگوی حاضرِ ما در روزنامۀ ماندگار هم، گام ارزنده و مفیدی است برای حرکت در راستای قانونمندسازی و هدفمندسازی استفاده از فیسبوک، و من از دفتر روزنامۀ ماندگار بابت این آغاز، قدردانی و سپاسگزاری میکنم.
در بحث استفادۀ سیاسی از فیسبوک، خدمتتان عرض کنم که این نوع کاربرد نهتنها در افغانستان، بلکه در همۀ جهان بهویژه جهان عرب غوعا بهپا کرده است. رییسجمهور پیشینِ امریکا، آقای باراک اوباما، یکی از فیسبوکبازانِ بسیار برجسته در دوران پیکارهای انتخاباتی بود. نلسون ماندیلا نیز وقتی از فواید فیسبوک آگاهی پیدا کرد، روزانه یک ساعت را به استفاده از فیسبوک و ارتباط با مردم اختصاص داد.
در اخیر باید عرض کنم که باید دیدمان از فیسبوک را دستهبندی کنیم که هرفصل و دستۀ آن، از خود حرفهایی برای گفتن و نوشتن دارند؛ مانند فصل اقتصاد، سیاست، فرهنگ، اجتماع و… . ما نیاز داریم که در افغانستان استفادۀ از فیسبوک را قانونمند بسازیم. من شخصاً خطراتی را از ناحیۀ فیسبوک به آدرس وحدتِ ملی و حفظ و یکپارچهگیِ کشور میبینم که میتواند در آینده برای ما خطرناک واقع شود.
استاد فطرت، فیسبوک در آزادیهای اجتماعی چه نقشی داشته است؟ آیا شما در این خصوص اثراتی را میبینید که فیسبوک در آنها نقش بازی کرده باشد؟
اصلاً فیسبوک رسانهییست که گردش آزاد اطلاعات، گردش مبادلاتِ آزادِ اندیشههای مختلف، فلسفههای مختلف و فرهنگهای مختلف و هم تولید آزادِ دانش و هم اخذِ دانشِ آزاد را برای ما فراهم میکنـد. یکی از مهمترین بسترها و زمینههایِ دستیابی به حقوق و آزادیهای شهروندی، بهویژه آزادی فکر، آزادی مبادلۀ فکر و اخذ فکر، فیسبوک است. بنابراین، یک نوع رابطۀ دیالکتیک میانِ غنا بخشیدنِ نوع استفاده از فیسبوک و غنا یافتنِ آزادی، بهویژه مبادلۀ افکار در سطح جهان بهویژه افغانستان، وجود دارد؛ به این ترتیب که هرگاه ما از آزادیِ استفاده از فیسبوک، استفادۀ معقول، عقلانی و سنجیده کنیم و مطالب، افکار، اندیشهها و پیامهای خوب را از فیسبوک بگیریم، فیسبوک نیز متقابلاً به همان اندازه بینشِِِ ما را نسبت به آزادی و نحوۀ استفادۀمان از آزادی را انکشاف میدهد.
نکتهیی را که باید در پیوند به فیسبوک مطرح کنیم و آن ربطی به آزادی نیز دارد، این است که فیسبوک در دنیایِ امروز میتواند عاملی برای تبادل افکار و تعاملِ اجتماعی باشد. اینکه ما تعامل بین افکارِ مختلف را در فیسبوک ایجاد کنیم، میتواند سه دستاورد بسیار بزرگ داشته باشد: یک، روابط و نسبتهای جدید را میان افراد ایجاد میکند، این روابط و نسبتها را گسترش میدهد و آن را تقویت میبخشد؛ دوم، افکار و پیامهای مختلف در فیسبوک موجب میشود یک فرهنگِ جدید در بین یک فرهنگِ کلان شکل بگیرد؛ سوم، نکتۀ مهمِ دیگری که در فیسبوک به عنوان یک مبحثِ جامعهشناختی وجود دارد، بحث «تقابل» است. فیسبوک تنها حوزۀ تعاملِ افکار نیست، بلکه حوزۀ تقابلِ افکار هم است. بهگونۀ مثال، ما امروز شاهد یک گفتمانِ سنت و مدرنیته در داخلِ فیسبوک هستیم؛ کسانی که طرفدارِ سنت هستند، از موضع دفاع از سنت وارد فیسبوک میشوند، همینگونه کسانی که طرفدار مدرنیته هستند، در مقابل سنت به دنبال یک دیدگاه انتقادی میگردند. بنابراین، این وضعیت نشانگرِ تقابل میان افکار و دانشهای مختلف است که زمینهساز آن، فیسبوک میباشد. اما فایدۀ تقابل چیست؟!
تقابل با ایجاد احساسِ جدایی از سایرین، یک نوع مرز میانِ گروههای مختلف را در سیستم اجتماع به وجود میآورد و این وضعیت سبب میشود که ما شاهد شکلگیری هویتهای مختلف باشیم. در طول تاریخ، «تقابل» یکی از عوامل اساسیِ شکلگیری هویتهای مختلف بوده است؛ هر هویت در تقابل با هویتِ دیگر شکل میگیرد، غنامند میشود، حفظ میشود و گسترش مییابد. مفاد دیگری که «تقابل» دارد، این است که گروهها با دفع یکدیکر، یک نوع توازن و تعادل را میانِ همدیگر بهوجود آورده و وارد سیستم اجتماع میکنند.
به باور من، فیسبوک هم محصولِ آزادیطلبیِ انسان است و هم عاملِ گسترش آزادیهای مختلف برای انسان؛ از جمله آزادی اجتماعی و در درون آزادی اجتماعی، آزادی فکر، تولید فکر، تبادلۀ فکر، اخذ فکر و راهاندازی بحثهای مختلف بدون هیچگونه هراس. بنابراین، فیسبوک رابطۀ مستقیم و دیالکتیک با آزادی اجتماعی دارد.
Comments are closed.