احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





قتل عام چهارصد بستر از زبان شاهدان عینی: بیـش از ۲۵۰ تن کشتـه شـدند

گزارشگر:رحمت‌الله بیگانه -ماندگار/ یک شنبه 22 حوت 1395 - ۲۱ حوت ۱۳۹۵

قرار اطلاعات و چشم‌دیدهای شاهدان عینی، ییش از ۲۵۰ تن در حادثۀ خونبار شفاخانه سردار داوود کشته شده‌اند. از تعداد دقیق زخمی‌ها خبری نیست.
به گفته شاهدان: تروریستان، هفت ساعت وقت داشتند، هر جنبنده‌یی را به رگبار بسته کنند. به گفته شاهدان؛ افراد ویژۀپولیس که با چرخبال‌ها به mandegar-3بام این شفاخانه رسیده بودند، به آسانی نتوانستند راه عبور به منزل هفتم را پیدا کنند.
همکاران من- کسانی‌که در محل حضور داشته‌اند- چشمدیدهای خود را این گونه حکایت کردند: اولین انتحاری، بدون هیچ مزاحتمی با نشان‌دادن کارت هویت پایوازی، از تلاشی اول گذشته و نزدیک تلاشی دوم که کارمندان اردو جهت ثبت نام نشسته‌اند، می‌ایستد و با فیر دو مرمی در ناحیۀ سر، آن‌ها را شهید ساخته و به مجرد متوجه‌شدن دیگر محافظان از این حادثه، شخص مذکور، خود را انفجار می‌دهد. همزمان با این انفجار انتحاری، یک موتر کرولا که قبلاً در پارک موترهای شفاخانه توقف کرده بود، انفجار می‌کند. وحشت عجیبی در داخل شفاخانه ایجاد گردیده و تعدادی از نظامیان موظف در شفاخانه چارصد بستر به طرف دروازه ورودی می‌دوند، در همین اثنا صدای زد و خورد و فیر مرمی از منزل دوم شفاخانه به گوش می‌رسد. این شاهد عینی، از معاون شفاخانه سردار داوود این گونه نقل قول می‌کند: “جلسه گزارش‌دهی از ساعت ۸٫۳۰ الی ۹٫۳۰ قبل از چاشت، هر روز ادامه می‌داشت، اما به تاریخ ۱۸ حوت به نسبت نبودن تعدادی از جنرالان اردو که در محفل یاد بود مارشال فهیم شرکت کرده بودند، جلسه ساعت ۸٫۴۵ صبح خاتمه یافت. با صدای اولین انفجار، تروریست‌های انتحاری که مجهز با اسلحه کلشنکوف، بم دستی و برچه بودند، درست ساعت ۹ صبح به صورت فوری خود را دهن دروازه جلسه می‌رسانند؛ اما اتاق را خالی می‌یابند.قرار اطلاعات، این دوتن انتحاری‌که قبلاً در منزل دوم شفاخانه چارصد بستر جابجا بودند. در حالی‌که برق شفاخانه می‌باشد، اما کامره‌های امنیتی، یکساعت قبل خاموش می‌شود. حدود ۷ ساعت عملیات تروریستان ادامه می‌یابد و همه افراد حاضر در دسترس، قتل عام می‌شوند. این درحالی است که در منزل اول پهره‌دارهای مسلح وجود داشت و تروریستان به آن منزل نرفتند. تروریستان از منزل دوم به بالا به کشتار خود ادامه می‌دهند، آنها برای کشتن مریضان، پایوازها، نرس‌ها و داکتران از مرمی، بم دستی و برچه استفاده می‌کنند. در منزل هفتم شفاخانه چارصد بستر، به صورت کل ۲۲ تن از افرادی که در جنگ‌ها با تروریستان معیوب شده بودند، بنا بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی به خانه‌های خود نرفته بودند، یکا یک کشته می‌شوند.”
در عین حال، یکتن از همکاران من که برای جستحوی فرد گمشدۀ خود به تهکوی یا زیرخانۀ این شفاخانه رفته بود، قصه کرد: زیرخانه یا سرد خانه این شفاخانه از خون آدم‌ها رنگین شده بود، بوت‌های ما پر از خون شد، هر طرف بوی خون بود. وی گفت: مرده خویشاوند جوان خود را درحالی یافتیم که نصف کردنش بریده شده بود. وی گفت: مریضان زنانه وقتی‌که صدای فیر را می‌شنوند، پایوازهاهمراه با مریضان به تشناب‌ها خود را پنهان می‌کنند، وقتی تروریستان وارد اتاق شان می‌شوند، کسی را برای کشتن نمی‌یابند و دروازه ها را یکی پی دیگر باز می‌کنند، دروازه‌های بسته را به رگبار می‌بندند. در تشنابی که این زنان خود را مخفی کرده بودند، یکتن از پایوازهای آن‌ها که از ترس خود را پشت دروازه گرفته بود، با اصابت یک مرمی کشته می‌شود و تعدادی از زنان با دیدن این حادثه به شوک رفته و از حال بیرون می‌شوند. تروریستان در اتاق همجوار این زنان، با انداختن بم‌دستی تمام مریضان و همراهانشان را می‌کشند.
هم‌چنان یکی دیگر از همکاران من که مادرش در این شفاخانه بستر بود، گفت: وقتی ساعت ۹:۳۰ صبح از این حادثه خبر شدم، به خواهرم که با مادرم بود، زنگ زدم و خواهرم تیلیفون را گرفت و کوتاه گپ زد. بار دیگر زنگ زدم، تشویشم زیاد شد؛ گف: زنگ نزن حالی ما کشته می‌شویم. بعد تیلیفونش خاموش شد.
وی گفت: از دفتر با سراسیمگی به طرف شفاخانه حرکت کردم، ساعت ۱۲ به چهارراهی مسعود رسیدم، هیچ کسی را به شفاخانه راه نمی‌دادند، تا ساعت ۵:۳۰ انتظار ماندم و ساعت ۵:۳۰ داخل شفاخانه شدم، در جست‌وجوی مادرم به لفت سوار شدم، منزل ششم رسیدم، مادرم و خواهرم زنده بودند؛ اما کس را نمی‌شناختند و شوک دیده بودند. در این منزل روبروی اتاق ما زنی بالای سر دخترک جوان خود خاموشانه گریه می‌کرد. دخترش با یک مرمی به سرش جان داده بود. وقتی دوباره از طریق زینه‌ها پایین شدم، کماندوها اتاق‌ها را تلاشی می‌کردند، در دهلیز‌ها مرده‎های زیادی دیده می‌شد که افتیده بودند. شفاخانه ترسناک و پر از بوی خون و باروت بود، با عجله پله‌ها را یکی پی دیگر پیمودم، فکر کردم از جنگ خونینی زنده برگشته‌ام، حواسم ساعت‌ها منگ شده بود. وقتی آن صحنه‌های وحشتناک در برابر چشمانم می‌گذرند، اشک‌هایم نا خود آگاه جاری می‌شود، دلم برای خودم و مردم بی‌پناه، بی‌دفاع و مظلوم افغانستان آتش می‌گیرد!
گفتنی است که شفاخانه چارصد بستر ارتش ملی که به نام شفاخانه سردار محمد داوود یاد می‌شود، حدود ۲۵۰ سرباز و کارمند مسلح نظامی دارد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.