احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمدرضا غفاری / شنبه 28 حوت 1395 - ۲۷ حوت ۱۳۹۵
شعر آقای عبدالرضایی را که میخوانم، به یاد این سخن از «شلی» میافتم: «در جوانی عالم جمیع انواع سخن به یک مفهوم شعر بود.»
این سخن بیان کننده این مفهوم است که، زبان در آغاز و قبل از شیوع تکلم، صورت مجازی داشت و انسان اولیه بدون هیچ پیششرط و هیچگونه واسطه ذهنی و قبلی با جهان پیرامونش روبهرو میشد. برداشتش از اشیا و رخدادهای جهان، لحظهیی و تصادفی بود و به ناچار زبان درگیر نوعی رمزگرایی فطری میشد. اما گذشت زمان و تکرار مواجهه انسان با طبیعت و اشیا و استمرار در کاربرد زبان، باعث به وجود آمدن واسطهها و پیششرطهای ذهنی شد، تا آنجا که هر واژه به شکل نشانهیی درآمد، و کلمات معرف صوری اشیا شدند و آن رمزگرایی ذاتی، جای خود را به کلمات و ترکیبات همیشهگی داد و در نهایت، تکرار، عامل خوگرفتن انسان به واژههای قراردادی شد و کلمات جزء جداییناپذیر زندگی بشر شدند. و در این فراگرد، تنها شاعران، کودکانه زیستن را فراموش نکردند، جهان پیر شد، شاعران جوان ماندند و هر کلمه برای شاعران مبدل به شیء شد و در هر برخورد، صورتی دیگر از کلمه را بر سپیدیهای هستی نقش زدند. در واقع، شاعران دست به فراروی در زبان و تعریف هزارباره اشیاء زدند، جهان را به اشکال گوناگون تعریف کردند و اگر این اتفاق نمیافتاد، زبان در دام تکرار، در انجمادی سنگین دچار جوانمرگی میشد. پس کار شاعر خلق مداوم زبان و ایجاد طراوت در زبان و در معناست، که همین مرز شعر و غیر شعر را میسازد و شاعر با ترکیب کلمات و خوانش اشیا به شکلی کاملاً تازه در یک متن، باعث میشود تا مخاطب در هر بار خواندن شعر، به درک تازهیی از اشیا و طبیعت برسد و حضور یک واژه و یا یک ترکیب در شعر، خواننده را با انواع پرسش درگیر کند و ارجاع آن واژه یا ترکیب، خواننده را به سمت پیششرطها و باورهای قبلی نبرد. در این صورت شاعر موفق به کشف صورت تازهیی در زبان و در هستی شده است که به صور قبلی اضافه میشود و این همان فراروی در زبان و توسعه زبان است و اگر غیر از این باشد، ضروری است که شاعر، کار خود را بازخوانی کند و یا تلاش کند مرز میان شعر و غیر شعر را بشناسد.
حال با توجه به مواردی که بیان شد، به نظر میرسد عبدالرضایی نیز از آن دسته شاعرانی است که چنین میکند؛ یعنی، عادتزدایی در کاربرد واژه، حرکت به سمت ایجاد ترکیبات تازه، تغییر در نحو کلام و نهایتاً شستوشوی کلمات و فراروی در زبان. پس او به ناچار شاعر است، شاعری که غبار از زبان رایج و تکراری میزداید، به دنبال کشف افقهای تازه در زبان است و در کارهایی که تا کنون ارایه کرده است، عملاً این جسارت را به تماشا میگذارد.
اما او کمی هم مدگراست و کمی متأثر از تیوریهای شعری، که البته این خود نمیتواند منفی باشد، به شرط آن که شاعر آگاهانه بتواند از نکات مثبت این جریانها به سود شعرش استفاده کند. و البته بیان این نکته ضروری به نظر میرسد، شعری که از پس یک تیوری سربرآورده باشد، با شعری که به دلیل ضرورتهای تاریخی ـ اجتماعی یک سرزمین شکل بگیرد، بسیار متفاوت خواهد بود.
اما قبل از اینکه بخواهم به سراغ کتاب “جامعه”بروم، برای بیان بعضی از نکات پیرامون شعرهای این مجموعه، بهتر است نگاهی اجمالی به شعر امروز داشته باشیم و سپس در مقایسه با کتاب «جامعه» به نتیجهیی در خور برسیم.
به نظر میرسد ما در جهانی در حال انتقال به سر میبریم، انتقال از فضایی به فضای دیگر، چشماندازهای ما مدام تغییر میکند و فضای اطراف ما گذراست، هیچ پدیده ثابتی را نمیتوان به عنوان یک جریان مانا پذیرفت. و اگر چه ما هنوز مدرنیته را به خوبی در تمام حوزهها تجربه نکرده ایم و باورهای سنتی هنوز به شکلی دستوپاگیر در زوایای زندگی ما حضور دارند، اما در حوزه اندیشه، ما نیز در این انتقال عظیم سهیم هستیم، و این تغییر فضا، نوعی سردرگمی ایجاد میکند، که این وضعیت در شعر ما و در هر جریان پیشرو هنری که با زمانه خود درگیر باشد به چشم میخورد، پس در این جابهجایی و در این انتقال از فضایی به فضای دیگر، طبیعی است که معیارهای زیباشناسی شعر تغییر کند و شعر پیشرو ما نیز باید با این انتقال عظیم درگیر باشد. و با عنایت به این موارد و به نظر راقم این سطور، میتوان دو قرایت پیش رو برای شعر امروز قایل شد. (البته گرایشهایی بیآزار و خنثا نیز همچنان به کار خود مشغول اند که توضیح و تبیین آنها از حوصله این جستار خارج است.) و این دو قرایت هر دو محصول همین زمان اند و هر کدام متأثر از اتفاقاتی هستند که در جهان معاصر در حوزههای مختلف اهم از فرهنگی، اجتماعی، فلسفی، اقتصادی به وقوع پیوسته است.
بحرانهای جهان سرمایهداری، به انزوا رفتن فراروایتهای جهانشمول، نفی کلیتگرایی و رشد دموکراسی و نسبیتگرایی در جهان امروز و همچنین ظهور اندیشههای فلسفی زیر عنوان پست مدرنیسم، ادبیات جهان را تحت تأثیر قرار داده است، که ادبیات فارسی نیز از این تأثیرپذیری بینصیب نمانده است و از طرفی در کنار این مسایل و اتفاقاتی که در جهان روی داده، وقایع و حوادث همعصر و زمان ما نیز بر ادبیاتمان تأثیرگذار بوده است، و با عنایت به اینکه شاعر هر دوره باید کاشف زمانه خویش باشد، پس طبیعیست که رخدادهای عصر خود را با نگاهی هنرمندانه در کار خود متبلور سازد. که به نظر نویسنده این سطور، دو قرایتی که به آنها خواهیم پرداخت، توانایی چنین عملی را داشتهاند و شاعرانی که در دهه شصت و هفتاد در این دو قرایت قرار میگیرند، توانستهاند چهرهیی تازه از شعر امروز فارسی را در کارهای خود به تماشا گذارند.
و اما آن دو قرایت در شعر امروز:
الف) شعر مدرن با ویژگیهای زیر
-۱ استفاده از زبان گفتار و دور شدن شعر از تفاخر ادبی و زبان فخیم فارسی
-۲ پذیرش نگاهی تکثرگرا، چندآوایی در شعر و ایجاد دموکراسی ادبی
-۳ گسترش و بسط فضاهای کاملاً فردی و گریز از ارایه شعرهای وابسته به مرامهای سیاسی
-۴ وانهادن آرایههایی همچون وزن، قافیه… و حرکت شعر به سمت زبانی ساده
-۵ به کار گرفتن طنزی تلخ و گزنده و عدول از باورهای قطعی و جزمی
و این شعر با توجه به لحاظ کردن مؤلفههای مورد نظر، همچنان دارای ساختاری مدرن است، که اگر این مؤلفهها را به عنوان معیارهای شعر مدرن امروز بپذیریم، درمییابیم که این شعر دارای هویت شده است، دارای شناسنامهیی که در عین وابستگی و نزدیکی به روح زبان و فرهنگ جامعه، جایگاهش نسبت به شعر گذشته تغییر کرده است. این شعر همچون هر شعر قدرتمند و استخواندار دیگری، با زمانه خود پیوندی تنگاتنگ دارد، ارایه دهنده پرسشهایی از شرایط زیست انسان امروز است، و شاعرانی که در دهههای شصت و هفتاد در این گروه قرار میگیرند، شعرهایی را ارایه کردهاند که با بهترین شعرهای دهههای چهل و پنجاه برابری میکند.
ب) شعر فرامدرن که ویژگیهای زیر را نشان میدهد:
-۱ شعر این شاعران با توجه به گرایشات پست مدرنیستی، سمتوسوی واحدی ندارد، بلکه دارای جهات متعدد است.
-۲ مضامین اینگونه شعرها با هم سازگار نبوده و به نوعی دچار تناقض و ابهامهای آشکارند. در کل اثر، مخاطب مدام با عدم قطعیت روبهرو میشود.
-۳ این شعر هم در حوزه زبان و هم در محتوا و معنا، شالودهشکنی میکند و در واقع شاعر با استفاده از بازیهای زبانی نامتجانس و کنشهای کلامی پی در پی، سعی در ساختارشکنی در زبان و معنا میکند و در واقع شاعر بدون هیچ معیار مشخصی مدام چشماندازها را تغییر میدهد.
-۴ در شعر فرا مدرن بهجای استفاده از جهانی کلی و انتزاعی، تحت یک ساختار منسجم، شاعر از فرهنگهای بومی و محلی استفاده میکند و روایات مختلف در این شعر به چشم میخورد، بدون آنکه شاعر ساختاری یکدست و منسجم را در کل اثر ارایه کند.
-۵ در اینگونه شعرها، شاعر میکوشد از ایجاد و یا بیان مفاهیم کلی دوری کند و در واقع بهجای ایجاد یک مرکز و یک صدا، به سراغ مرکزهای متکثر و صداهای متنوع میرود.
در مجموع به نظر میرسد این گونه شعر، در ظاهر بیمعنا، سرشار از تناقضهای آشکار و عدم ساختاری منسجم باشد، که اگر بخواهیم تصویری از اینگونه شعر ارایه دهیم، شاید بتوان آن را به پازل تشبیه کرد، در پازل تک تک اجزا قابل شناسایی هستند، اما برای یک برداشت کلی باید به کل اثر نظر کرد تا بتوان به یک نتیجه قابل قبول رسید، پس برای ایجاد شکل نهایی وجود تمام قطعات لازم است. شعر فرا مدرن دارای چنین خصلتی است. در واقع باید بگویم، یک شعر فرامدرن از قطعاتی مجزا تشکیل میشود که هر کدام برای خود میتوانند دارای هویت باشند، مثل دست یا پا که در پازل جداگانه تعریف میشوند، آنچنان که در یک شعر فرامدرن، با زبانهای مختلف و انواع فضاها روبهرو میشویم، اما همه این قطعات مجزا در کنار هم و در یک کلیت قرار میگیرند، آنچنان که گاه به نظر میرسد شاعر، کلمات قصاری را که هیچ ارتباطی با هم ندارند، پشت سر هم نوشته است، جملاتی که در فضای خاص خودشان قابل شناسایی هستند و ارتباط آنها در مجموع باعث میشود تا کلیت اثر را بتوان به عنوان یک شعر پذیرفت.
Comments are closed.