احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد اکرام اندیشمند - ۲۲ حمل ۱۳۹۶
«زبیگنیو برژینسکی» مشاور امنیت ملی رییسجمهور جیمز کارتر با ورود قوای شوروی در دسمبر ۱۹۷۹ به کارتر رییسجمهور امریکا نوشت: «اکنون فرصتیست که شوروی را گرفتار جنگی چون جنگ ویتنام کنیم.» او بعداً در سوم فبروری ۱۹۸۰ با میزبانانِ آی.اِس.آیِ خود به درۀ خیبر پاکستان رفت و در یک قرارگاه نظامی مرز دیورند، با ماشیندار کلاشینکوفِ چینایی رو به سوی افغانستان عکس گرفت. برژینسکی که نقش بسیار فعال و مهم در حمایت از جنگ مجاهدین علیه قوای شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق و کشاندن پای پاکستان به خطوط عقبیِ این جنگ بازی کرد، با این تصویرِ نمادین نشان داد که روسها را در میدانِ افغانستان نشانه میگیرد و آنها را گرفتار جنگی چون جنگِ ویتنام میکند که خود توسط روسها در آن گرفتار شده بودند.
نشانهگیری نمادینِ برژینسکی از درۀ خیبر و در واقع به سوی لشکر شوروی در افغانستان خطا نرفت و به هدف اصابت کرد. اگر روسها در این یک دهه جنگ دچار شکستِ متعارف و کلاسیک نگردیدند، اما شصتوپنج هزار زخمی و کُشته (۱۴۴۵۳ کشته، ۴۹۹۸۳ مجروح و ۳۳۰ نفر مفقود) دادند و مهمتر از آن به اهداف و آرزویِ خود که ثبات و پایداری حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بود، نرسیدند.
وقتی جنرال بوریس گروموف فرمانده عمومی قوای شوروی به عنوان آخرین سرباز این قوا پُل حیرتان را عبور کرد، گفت: «من آخرین سپاهی شوروی بودم که سرزمین افغانستان را ترک میگفتم. در این لحظاتِ واپسین در درونم خلای بزرگی را احساس میکردم، زیرا در پیش رویم آیندۀ گنگ و تاریک و در پشت سرم، گذشتۀ تهی و برباد رفته را دیدم.»
اکنون ۳۷ سال بعد که امریکاییها درگیر جنگِ افغانستان هستند و یکونیم دهه است که در این جنگ دستوپا میزنند، نظامیان روس ماه گذشته (۳۱ مارچ ۲۰۱۷) پا جایِ پایِ برژنیسکی در آنسوی مرز دیورند در وزیرستان گذاشتند و با میزبانان پاکستانی (افسران آیاِسآی) همچون برژینسکی عکس یادگاری گرفتند. هرچند این بازدید و این عکس از سوی پاکستانیها به نمایش پیروزیِ آنها در مبارزه با تروریسم عنوان و تفسیر گردید تا روسها از نزدیک آن را مشاهده کنند، اما به نظر میرسد که در پشت پردۀ این نمایش، سناریوی دیگری نگاشته شده باشد که هریک از دوطرفِ اسلامآباد و مسکو در صدد نقش و تمثیل خود در این سناریو هستند.
آیا حضور نظامیان روسیه در وزیرستان و در جوار مرز افغانستان، سناریویی مشابه زبیگنیو برژنیسکی است تا انتقامِ خود را از امریکاییها بگیرند؟ آیا روسها از چنین توانایی و ظرفیتی برخوردار هستند؟ آیا نظامیان پاکستانی ۳۷ سال بعد در کنار نظامیان روسی، سیاستِ معکوسی در پیش گرفتهاند و این بار در همراهی با روسها برضد امریکاییها در زمینِ افغانستان جنگ را تنظیم میکنند؟
روسها که دو سال قبل فکر ویتنامی ساختن جنگ افغانستان را برای امریکاییها با ورود و دخالتِ غیرمستقیم خود در همکاری با طالبان به گونۀ برنامهریزیشده در سر نمیپروراندند، حالا در صددِ تغییر این رویکرد برآمدهاند. ایجاد رابطه با طالبان که با گذشتِ هر روز ابعاد این رابطه افزایش و گسترش مییابد، حکایت از این تغییر دارد. جالب این است که روسها به جای کتمانِ این رابطه تمایل دارند تا از آن آشکارا سخن بگویند و در واقع به گوش امریکاییها و غرب برسانند. شاید همسویی روسها با جمهوری اسلامی ایران و پاکستان در کمک به طالبان برای زمینگیر کردنِ امریکا در افغانستان، روسها را امید وار ساخته باشد که امریکاییها را وادار به خروج از افغانستان میسازد و سرنوشت مشابه سرنوشتِ خودش را بر آنها تحمیل میکنند. اگر امریکاییها با جدیت سدِ راهِ این مبارزهطلبی روسها شوند، آیا روسها توان عبور از این سد را خواهند داشت؟ آیا پاکستانیها در این بازی با روسها آنگونه مشارکت و همسویی خواهند کرد که در دهۀ هشتاد با امریکاییها کردند؟
پاسخ این پرسشها منفی است. اگر امریکا و غرب ارادۀ دوامِ بازی را در افغانستان با روسها داشته باشند، روسها ظرفیت پیروزی را در این بازی ندارند. روسها نه از نظر اقتصادی و نه از نظر نظامی قادر نیستند که هزینۀ جنگ را برای غلبه بر امریکا و غرب در افغانستان تأمین کنند. پاکستان در این جنگ هیچگونه صداقتی در همسویی با با روسها ندارد و تظاهر به این همسویی را ابزار بهرهگیری از امریکا میسازد. هرچند جنرالان پاکستانی خروج قوای امریکا و قطع کمک به دولت افغانستان را در راستای منافع و اهدافِ خود ارزیابی میکنند، اما بسیار بعید به نظر میرسد که آنها دست به قمار همسویی و مشارکت با روسها برای اخراج امریکاییها بزنند.
طالبان بیشتر ابزار دستِ پاکستان هستند و بسیار نامحتمل به نظر میرسد که روسها این ابزار را بتوانند در دستانِ خود قرار دهند. زمینه و ظرفیتِ جمهوری اسلامی ایران بر نفوذ موثر بر طالبان نیز اندک است. بهرهگیری روسیه از جبهۀ پیشینِ مخالفِ طالبان که مورد حمایتشان قرار داشت، در تحولات و شرایط پساطالبان تقریباً از میان رفته است. این جبهه پس از فقدان رهبران اصلی خود، در واقع متلاشی شده است. چهرههای متفرق و غیرموثرِ آن در بازی جدیدِ روسها اگر گاهی اینجا و آنجا از مقاومت مجاهدین سخن میزنند و یا با مأموران استخباراتی روسها سلام و کلامی دارند، تنها برای پُر ساختنِ جیبهای خودشان است. برخی از این چهرهها دست به دامنِ امریکا دارند و بدون هیچ برنامه و داعیهیی از پولهای اوپراتیفیِ امریکاییها مستفید میشوند تا سناریوی دموکراسی نمایش یابد.
جنرال دوستم نیز در این بازی نمیتواند برای روسها کاری انجام دهد. او برای امریکاییها با توجه به پیوند گذشتهاش با روسها، چهرۀ غیرقابل اعتماد و مطرود تلقی میشود. انزوای او از قدرت و راندنش به درون خانه، به این تلقیِ امریکاییها برمیگردد. حتا وزارت خارجۀ امریکا حاضر نشد تا در روزهای اخیر به سخنان هیأت اعزامیِ وی که پسرش نیز میان آنان بود، گوش فرا دهد. در حالی که شانس و احتمال غلبۀ روسها در بازی و دشمنی با امریکا در زمینِ افغانستان بسیار ضعیف و نامحتمل به نظر میرسد، حتا اگر امریکاییها به این بازی ادامه ندهند و افغانستان را به حالِ خودش بگذارند، روسها برندۀ اصلی این بازی نخواهند بود.
Comments are closed.