شکستِ خودخواستۀ امریکا در افغانستان

گزارشگر:شهید ثاقب - ۱۸ ثور ۱۳۹۶

به دنبال لشکرکشی نظامی امریکا و متحدانش به افغانستان، مشاجرات و مباحثاتِ جدی در روزنامه‌ها و مطبوعاتِ غربی به‌راه افتاد مبنی بر این‌که آیا غرب در افغانستان پیـروز خواهد شد یا خیر.
خوب یادم می‌آید که حلقاتِ محافظه‌کار در آن‌زمان با استناد به برتری فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و تسلیحاتیِ مغرب‌زمین، پیروزی ایالات متحدۀ امریکا و متحدانش را MANDEGARحتمی می‌خواندند.
یکی از این نویسنده‌گان کیث ویند شاتل بود. او در مقاله‌یی زیر عنوان «چـرا غرب همواره پیروز می‌شود؟»، چند مورد از پیروزی‌های غرب را یادآوری کرد و چنین نتیجه گرفت که مغرب‌زمین دارای سـنت ٢۵٠٠سالۀ عقل و قانون و فرهنگ مدنیِ سپاهی‌گری است که از یونان و روم به ارث برده و به همین دلیل ارتش‌های غربی در جنگ‌ها از خود انضباط و برتریِ فوق‌العاده به نمایش می‌گذارند و پیـروز می‌شوند.
اکنون که پانزده سال از آن لشکرکشی گذشته است، نه تنها تحلیل‌گران داخلی، بل حتا روزنامه‌های غربی نیز به شکسـتِ امریکا در افغانستان اذعان می‌کنند؛ به گونه‌یی که به‌تازه‌گی روزنامۀ واشنگتن تایمز ادعا کرده است که جنگ افغانستان شبیه جنگِ ویتنام است و بُردی در آن وجود ندارد. این روزنامه همچنان ترامپ را به فرارِ بی‌خطر از جنگِ افغانستان تشویق کرده و این کشور را بی‌ارزش خوانده است.
اگرچه نویسندۀ این مقاله تلاش کرده است عواملِ این ناکامی را به فرهنگ دولت‌داریِ افغانستانی‌ها و برخی عوامل اجتماعی و سیاسی دیگر نسبت دهد، اما از نقش خودشان در این شکست چیزی نگفته است. این در حالی است که اگر نیک بنگریم، مهم‌ترین عامل این شکست، در کنار آن‌چه که این روزنامه اشاره کرده است، نگاه شرق‌شناسانۀ حاکم در دستگاه دیپلماسی امریکاست.
‎شرق‌شناسی، عبارت از رشته‌یی‌ست که دربارۀ کشورهای شرقی گفت‌وگو می‌کند و آن‌ها را به بررسی می‌گیرد. برای این رشته در اکثر دانشگاه‌های غربی، کرسی‌های اختصاصی ایجاد شده است. اساس این رشته، به قول ادوارد سعید، بر مبنای یک تمایز معرفت‌شناختی و هستی‌شناختیِ شرق و غرب و غیریت‌سازی افراطی میانِ آن دو گذاشته شده است. در شرق‌شناسی، تعریفی که از شرق ارایه می‌گردد، نقطۀ مقابل غرب است. اگر غرب جغرافیایی‌ست که از علم و عقلانیت و آزادی‌های فردی گرفته تا تکنالوژی و دمـوکراسی همه در آن ظهور کرده و رشد و نمو یافته است، در مقابل، شرق یک جغرافیای ایسـتا و بدون تاریخ، با مردمان وحشی و بربر می‌باشد که نه تنها مسـتحق دموکراسی و مردم‌سالاری نیستند، بل بهترین و مناسب‌ترین نوع نظام برای آن‌ها، همان سیستم‌های ابتدایی و فرسودۀ قبیله‌یی و استبدادی است.
‎این نگاه شرق‌شناسانه امروزه با تار و پودِ غرب آمیخته و به مبنای سیاست‌گذاری‌های‌شان در کشورهای جهان سومی بدل گشته است. سیاست‌گذاری‌های غرب در ١۵ سال اخیر در افغانستان نیز متأسفانه بر همین مبنا بوده است. غربی‌ها نه تنها در افغانستان علیه طالب مبارزۀ جدی نکردند، بل این سرزمین را مستحقِ حکومتِ کسانی دانستند که با گروه‌های تروریستی همدلی دارند و آن‌ها را برادر می‌خوانند.
آن‌ها می‌پنداشتند که افغانستان یک کشورِ ورشکستۀ قرن نوزدهمی است که تنها با ساختارها و میکانیسم‌های قبیله‌یی قابل اداره است. به همین خاطر، غربی‌ها در تبانی با حلقات شؤونیستی، شخصِ بی‌ریشه‌یی به نام حامد کرزی را بر مردم تحمیل کرده و تلاش کردند جبهۀ مقاومت را تضعیف و عناصر ضد طالبانی را زیر نامِ دی دی آر و پی آر آر از ادارات ملکی و نظامی حذف کنند.
این در حالی‌ست که اگر غرب می‌خواست علیه طالبان ریشه‌یی مبارزه کند، بهترین متحدانِ آن‌ها در افغانستان نیروهای جبهۀ مقاومت بود. این چهره‌ها هم تجربۀ جنگ با طالبان را در کارنامه داشتند و هم انگیزه‌اش را. دولتِ امریکا می‌توانست با بهره‌گیری از تجربه و انگیزۀ این نیروها امنیتِ کشور را تأمین کرده و به جای خلع سلاح آن‌ها، در نیروهای امنیتی کشور مدغم‌شان کنـد. این امر، هم هزینۀ جنگ را برای دولتِ امریکا کم می‌کرد و هم موثریتش را افزایش می‌بخشید که متأسفانه نکرد.
شکست واقعیِ جنگِ افغانستان از زمانی آغاز شد که کسی در رهبریِ این دولت قرار گرفت که در گذشته هم طالب بود و در دورۀ زعامتِ خود نیز تا توانست با طالبان همدلی کرد. بنابراین وقتی در رأس رهبری دولت کسـانی باشند که زندانی‌های طالب را بدون مجازات رها کنند، گروه‌های تروریستی را «برادر» بخوانند و با عملیات شبانه علیه آن‌ها مخالفت نمایند، طبیعی‌ست که طالبان شکست‌ناپذیر می‌شوند.
برای فعلاً هم‌ باورم این است که اگر امریکا ارادۀ پیـروزی در جنگ افغانستان را داشته باشد، این امر ممکن نیست مگر با حمایت چهره‌های ضد طالبانی.
به قول استاد سیاف: «این میدان را اگر مجاهد نزند، هیچ کسِ دیگری زده نمی‌تواند!» چنین پیامی، از گوشه و کنارِ افغانستان همواره بلند شده و به یک خواستِ عمومی تبدیل شده است. اما این‌که چرا غرب و ایالاتِ متحده آن را نمی‌شنوند و نمی‌خواهند بشنوند، معمایِ نه‌چندان دشوارِ جنگِ افغانستان است؛ جنگی که دنیای غرب در آن به شکستی خودخواسته تن داده است!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.