احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۹ ثور ۱۳۹۶
نبشتههای سید جمالالدین افغانی در ضیاءالخافقین
مروری گذرا بر شمارههای ضیاءالخافقین نشان مىدهد که در همۀ شمارههای آن جریده، نبشتههایی از سید جمالالدین افغانی به نشر رسیده است. اما در ضیاءالخافقین هیچ خبری از افغانستان به چاپ نرسیده است. تنها خبری که شاید به بخشی از کشور ما ارتباط داشته باشد، موضوع بلوچستان است که از مقالۀ شخصی به نام مسترن هیزلمون نقل کرده است که: بلوچستان در سالهای اخیر در ایام حاکمیت انگریزی، ترقی شایان کرده و همه از آزادیهای مدنی و دینی بر خوردارند و همۀ مردم به انگریزان میل و بهخاطر سود فراوانی که برایشان از طریق انگریزان رسیده، به آنان رغبت دارند و هرگاه آتش جنگ، میان انگریز و روسیه شعلهور شود، اهالی بلوچستان به یاری انگلیس میشتابند. آیندۀ این سرزمین بسیار خوب است، فقط بایست در داخل آن، خطآهن کشیده شود، بهخصوص از کراچی به سیستان، در سرزمین فارس، تا سودِ آن همهگانی و فراگیر شود. ۱
در مورد نام ضیاءالخافقین، بایسته مىدانم تذکر دهم که این نام با لقب “ضیاء المله والدین” امیر عبدالرحمن خان هیچ پیوندی ندارد. طوری که سراجالاخبار با “سراج المله والدین” لقب امیر حبیبالله خان پیوند داشت. اگرچه ضیاءالخافقین در ایامی به نشر میرسید که امیر عبدالرحمنخان در همان ایام بر افغانستان فرمانروایی داشت. ضیاءالخافقین در سال ۱۸۹۲م در لندن به نشر آغاز کرد و سرداران محمدزایی در سال ۱۸۹۶ لقب “ضیاء الملۀ والدین” را بر امیر عبدالرحمن خان اطلاق کردند.
بخش پنجم:
بخش پنجم این مجموعه طوری که قبلاً گفته شد، با بخش چهارم، در یک مجلد به چاپ رسیده است وحاوی سه اثری است که نویسندۀ آن، سید جمالالدین حسینی افغانی معرفی شده است، به این شرح:
۱- تاریخ اجمالی ایران
اقای میرزا محمد نصیر الحسینی شیرازی مشهور به فرصتالدوله، مدعی است که سید جمالالدین حسینی را در بوشهر ایران ملاقات کرده است و آنچه را از زبانِ سید در مورد تاریخ ایران شنیده است، به رشتۀ تحریر کشیده و به نام “دبستان الفرصه” آن را در سال ۱۳۳۳هجری قمری، در چاپخانۀ مظفری در بمبئی هند به چاپ رسانده. بعدها آن کتاب در تهران تجدید چاپ شده است.
سبک نگارش این کتاب و اشتباهات تاریخیِ فراوان آن، مرا به این نتیجه رسانده است که این کتاب منسوب به سید جمالالدین است، نه از سید جمالالدین. شاید جعل آن عوامل گوناگون داشته باشد و یکی از آن عوامل همین باشد که سید چون در مورد تاریخ افغانها کتابی نوشته و جای تاریخ ایران در آثار او خالی بوده، بنابراین بعد از تقریباً دو دهه از وفاتش که به چهرۀ مشهوری تبدیل شده بود، دیگران کتابی به نامِ او تألیف کرده و به چاپ رساندهاند. والله أعلم بالصواب.
۲- تتمه البیان فی تاریخ الافغان
کتاب دوم این بخش، “تتمه البیان فی تاریخ الافغان” نام دارد که مؤلفش اینگونه معرفی شده است: سید جمالالدین الافغانی.
کتاب با مقدمۀ مؤلف آغاز مییابد و فصل اولِ آن به وجه تسمیۀ “افغان” میپردازد که در آن آمده است: فارسیها، ایشان را افغان میگویند و دلیل میآورند که “بخت نصر” ایشان را اسیر کرد که انین و حنین داشتند و از همینرو ایشان را افغان میگویند. زیرا “انین” در زبان فارسی “افغان” را گویند و از آن زمان، اسم افغان بر ایشان اطلاق گردید و گفته شده است که “افغان” نام نوۀ “شاؤول” بود که او جدِ افغانها است. عوام فارس، آنها را “اوغان” میگویند که به افغان نزدیک است. هنود آنها را “پتان” میخوانند و ایشان خود را پشتو و پشتون مینامند و برخی از ایشان مانند ساکنان خوست، کرم و باجور، خویشتن را پختو و پختون میگویند. صفحۀ۱۱۱، بخش پنجم، الآثار الکامله.
البیان فی الانجلیز والافغان
“البیان فی الانجلیز والافغان” که به حیث سومین اثر یا رساله در بخش پنجم مجموعۀ “الآثار الکامله” به نشر رسیده است، در حقیقت مقالۀ بلندی است در ۱۸ صفحه راجع به تاریخ گذشتۀ انگریزان و آوانی که رومیان بر انگریز سلطه داشتند، و از مخالفتهای انگلیس با دیگر مللِ اروپایی بهخصوص از نقش انگلیس در وحدت بخشیدن اروپا بر ضد ناپلیون حرف میزند واز لابهلای حرفهای سید هویدا مىگردد که او به این باور بود که انگلیس همیشه منافع خویش را، در دوستیها و دشمنیهایش، مد نظر داشته و از وسایلش همواره در هجوم بر ملتها و کشورهای دیگر بهره برده است.
سید جمالالدین مىگوید که انگلیسها به این مبدای خویش، همیش ثابتقدم ماندند. مثلاً انگلیس زمانی که خواست قبرس را به استعمار بکشاند و آن را از تصرف امپراطوری عثمانی برهاند، به دربار مرحوم شاه عباس پادشاه ایران، نماینده فرستاده و او را به مخالفت با عثمانیها تشویق کرد. وقتی که انگلیسها بر سواحل هند پا گذاشتند – هندی که گهوارۀ تمدن بشری و سرچشمۀ قوانین است – همراه با نوابان و راجههای آن تماس برقرار کردند و ضد فرمانرواییشان، آنها را برانگیختند و به استقلال یافتن از او، ایشان را تشویق نمودند؛ تا اینکه بر همۀ راجههای هندی سلطه یافتند.
وقتی که انگلیس اطلاع حاصل کرد که تیمورشاه درانی به هند لشکر میکشد، فتحعلی شاه،۲ پادشاه ایرن را واداشت که نیروهایش را به خراسان بفرستد و مانع لشکرکشی تیمورشاه به هند گردد.
سید، فرانسه را ستایش نموده و مىگوید که از زمان مرحوم محمد علی پاشا فرمانروای مصر، هر مؤسسۀ آموزشی را که ببینی، اساسگذار آن فرانسویها بوده اند و انگلیس هیچ چیز سودمندی برای مردم در مصر تأسیس نکرده است.۳
سید سپس از جنگ دوم افغان و انگلیس، حرف میزند و نتایج احتمالی آن را چنین بررسی مىکند و مىگوید:
افغان ها نژاد قوی اند و شجاع، حازم و غیور بر شرفشان و متدین به حد حماسه. افغان تا زمانی که دستانش توان حمل شمشیر را داشته باشد، خاضع بیگانه نمىگردد و دشوار است که انگلیسها طعم نیزههای افغانها را در آوانی که ایشان به کاملترین نوع تفنگها و تفنگچهها مسلح بودند، فراموش نمایند. صفحۀ ۲۰۸
با حمله بر افغانستان، آتش انقلاب در هند شعلهور مىگردد، به گونۀ دورانی که ارتش شاه ایران به خراسان، نزدیک گردید، بهخصوص اگر پیر کوهستان «آخوند سوات» آن را جنگ دینی اعلان نماید و مردم را به جهاد فرا خواند. صفحۀ ۲۰۹
پس از مسابقهیی که در پیش کردن دست دوستی میان روس و انگلیس با امیر افغانستان شروع شده است، از امکان به دور نیست که روسیه با شروع نبردها، از فرصت استفاده نماید و با امیر افغانستان پیمان سری هجومی و دفاعی که شاه ایران هم یک طرف قضیه باشد، ببندد و یکی دیگری را در ریشهکن ساختن انگلیس از هند، کمک کنند و هندوستان را میان خود تقسیم نمایند. صفحۀ ۲۰۹
با وجود اینهمه، از امکان به دور نیست که افغانها بر اساس کراهیت و حقدی که با انگلیسها دارند، اگر نیاز پیدا کنند کشور خود را به روسها تسلیم نمایند و در آن حالت، انگلیسها با همپیمان نه، بلکه با شیطان روبهرو خواهند شد. صفحۀ ۲۱۰
هرگاه انگلیس بر افغانستان استیلا یابد، در آن صورت با روسها هممرز خواهند شد. سید مىافزاید: اگر چنین شد، افغانها آن ملتِ جنگجویی که مصمم به قصاص و انتقام است، وسیلۀ آمادهیی در درست روس خواهند شد، به هرگونه که خواست آنان را به کار خواهد گرفت و در نتیجه انگلیسها با وضعی بدتر از آنچه روبهرو شدهاند، روبهرو خواهند گردید. صفحۀ ۲۱۱
“بلی! انگلیسها، به حمایتِ مسلمانان دست مییازند به گونهیی که قصاب، گوسفند را از گرگان نجات دهد، تا او خودش آن گوسفند را ذبح و سلخ نماید و شگفتانگیز است که مسلمانان اینهمه را فراموش مینمایند و گمان مىبرند که روسها دشمنان اصلی ایشان هستند. در حالی که اگر روسها، سرزمینهای مسلمانان را صد سال هم اشغال کنند، بازهم اینهمه غنایمی که انگلیسها آن را بر خود حلال میپندارند، حلال نخواهند پنداشت.
۱ ) الآثار الکامله، جلد چهارم، بخش ضیاءالخافقین، ص ۱۷۱
۲ – رویدادهای تاریخی در اینجا نزد سید جمالالدین خلط شده است، زیرا تیمورشاه در شوال ۱۲۰۷ ق(می ۱۷۹۳ م) وفات یافته است و فتحعلی شاه قاجار در محرم ۱۲۱۲ ق در حدود پنج سال بعد از وفات تیمورشاه و کشته شدن عمویش آغا محمد خان قاجار، به سلطنت رسیده است. این حادثه برخلاف نبشتۀ سید جمال، نه در زمان تیمورشاه بلکه در زمان سلطنت پسرش شاه زمان، روی داده است و آن هنگامی است که مهدی علی خان از هندوستان به حیث نمایندۀ انگلیس به تهران میآید و در ۱۲۱۴ ق با فتحعلی شاه قاجار دیدار میکند و پادشاه ایران را آماده میکند تا بر افغانها حمله نماید و خیال انگلیسها را از حملۀ شاه زمان به هندوستان، راحت بسازد و در ایامی که شاهزمان خود را عقب دروازههای هند رسانده بود، از لشکرکشی فتحعلی شاه قاجار به سوی افغانستان اطلاع حاصل کرد و دوباره به افغانستان عودت کرد و در این هنگام، قندهار به دست برادرش شهزاده محمود افتاده بود.
۳ – سید فرانسه را بهرغم اینکه همانندِ انگلستان کشوری استعمارگر است، میستاید و در زمان سید هم آن کشور، در جهان اسلام مستعمراتی داشت و الجزایر نمونۀ روشنِ آن است که استعمارگران فرانسوی بر مردم آن سامان ستم روا میداشتند. اما سید در نشریۀ العروه الوثقی هم “پاریس” را شهر آزادی توصیف میکند.
برخی نویسندهگان اختلاف سید را با انگلیس، اختلاف لژ فراماسونی فرانسوی و انجمنهای فراماسونی انگلیس میدانند که شاید زیاد دقیق نباشد؛ زیرا سید قبل از اینکه به فرانسه برود و یا در مصر شامل انجمن فراماسونی شود، با استعمار انگلیسی، در کشمکش و مبارزه قرار داشت.
Comments are closed.