وقتی “ونه گات” داستان کوتاه می‌نویسد

- ۱۸ قوس ۱۳۹۱

چه دوست داشته باشیم و چه نه، آشنایی فارسی‌زبانان به صورت کلی با ادبیات امریکای شمالی، آشناییِ بسیار محدودی است.
ما ادبیات روزِ این کشور را فقط با چند نام می‌شناسیم و به ادبیات کلاسیک این کشور تنها با گل‌های سرسبد آشنایی داریم. علت اصلی هم واضح است، ما این ادبیات را به فارسی می‌خوانیم و کم‌تر چهره‌های منتقد و خواننده‌های حرفه‌یی در زبان اصلی سراغ این فرهنگ و ادب می‌روند.
کورت ونه گات، یکی از نام‌هایی است که در ادبیات پست‌مدرن این کشور می‌شناسیم و البته، وی هم‌اکنون به عنوان چهره‌یی کلاسیک در امریکای شمالی بررسی می‌شود و در چندسال اخیر، بیشتر و بیشتر، کتاب‌هایش ترجمه و منتشر شده‌اند.
تاکنون بیش از نیمی از کتاب‌های ونه گات منتشر شده‌اند و «جوجو رو نیگا!» از جمله جدیدترین آثار اوست؛ مجموعه‌یی از داستان‌ها که اولین‌بار در سال ۲۰۰۹ میلادی منتشر شدند و پیش از آن کسی از وجودشان خبر نداشت. البته، این هم از سنت‌های معمول جهان غرب است؛ چهره‌یی بنام دار فانی را وداع می‌کند و طبق وصیت‌نامه و قراردادهایش، آثار مکتوبش را می‌گردند و از دل آن، کتاب‌های جدید بیرون می‌کشند و عنوان «پس از مرگ» روی‌شان می‌خورد و به بازار می‌رسند. «جوجو…» دومین کتاب از این دست برای ونه گات محسوب می‌شد و البته، یک کتاب دیگر هم منتشر شد و احتمالاً کتاب‌های دیگری نیز از وی منتشر می‌شوند.
در این سری داستان‌ها که به زیبایی ترسیم شده‌اند، کورت ونه گات تصویری زنده، خردمندانه و در عین حال دل‌پذیر از زنده‌گی در امریکای پس از جنگ جهانی دوم ارایه می‌کند. دنیایی که در آن زن و شوهرهای ناسازگار، نابغه‌های دبیرستانی، کارمندان نُخاله و کلاهبرداران شهری برای کنار آمدن با پیشرفت تکنالوژی و سردرگمی اخلاقی در تلاش و تقلا هستند. این داستان‌ها بازتاب تشویش‌های پس از دوران جنگ است و بصیرتی را نشان می‌دهد که سبک اولیه ونه‌گات را به تکامل رسانده است.»
ونه گات، کار رسمی خود در ادبیات را با انتشار داستان‌های کوتاه در مجلات زمانه خود شروع کرد، از طریق فروش داستان‌ها بود که توانست کار خود را رها کند و تمام وقت بنویسد. بعدها وی با رمان‌هایش شناخته شد و امروز او را نابغه‌یی بی‌حد و مرز می‌شناسند.
با تمامی این‌ها، نباید از «جوجو…» انتظار نبوغ فراوانی داشت، هرچند داستان‌های کتاب تکان‌دهنده هستند و خواننده را به اوج شعف می‌رسانند، اما ضعف‌های خود را نیز دارند. بعد از تمامی این‌ها، ونه گات نویسنده رمان‌هایش است و فقط در یک سال گذشته، سه رمان دیگر وی ترجمه و به بازارهای کتاب عرضه شده‌اند. رمان‌هایی که می‌توانند جذابیت بیشتری برای خواننده فارسی‌زبان داشته باشند.
چهارده داستان «جوجو…» هرکدام سبک و سیاق خویش را دنبال می‌کنند ولی در تمامی آن‌ها، عنصر فانتزی قوی به چشم می‌خورد. این فانتزی ـ بیشتر در معنای خیال‌پردازی تا در معنای خلق جهان‌های جدید و موجودات بیگانه ـ خود را در زنده‌گی نشان می‌دهد و همانی می‌شود که به‌خاطرش ونه گات را نویسنده علمی تخیلی خوانده‌اند هرچند که در نگاهی نزدیک‌تر، بیشتر از هر چیزی، وی نویسنده‌یی ریالیسم است. نگاه او به زنده‌گی همیشه حیرت‌انگیز و خود را بیش از اندازه درگیر تکنیک و فُرم نمی‌کند، بلکه بیشتر از هر چیزی بر روایت و قصه‌هایش تکیه می‌کند. او رنجدیده جنگ است و از تباهی‌های جامعه بیزار، تمامی این‌ها را در صفحات این کتاب یا هر کتاب دیگر وی می‌توانید بخوانید.
تجربه ونه گات هیچ وقت برای خواننده بدون فایده باقی نخواهد ماند، حتا اگر کتابی که می‌خوانید، یک اثر متوسط از وی باشد:
«صدای آواز بالا و بالاتر رفت، به اوجی شگفت‌انگیز و هم‌چنان که نوای بدون کلام صعود می‌کرد، انگار نوید می‌داد که وقتی به درجات نهایی الهام‌بخشی خود برسد، بالاخره به کلام درمی‌آید.
انگار نوید می‌داد که وقتی به کلام درآید، آن واژه‌ها حقیقتی ناب خواهند بود. / حالا دیگر آواها فراتر نمی‌رفتند. / آن‌ها عاشقانه به اوج خود رسیده بودند. فراتر از آن حدی نبود. / و بعد، بزرگ‌ترین معجزه موسیقی، صدای آواز زیر تک‌خوان زن از همه پیشی گرفت، بالا و بالا و بالاتر از بقیه و هم‌چنان که اوج می‌گرفت به کلام درآمد. زن نغمه سر داد: «پاره کردم بندهای دور پایم را اااا…» صدایش به پرتو آفتاب می‌مانست.» (بخشی از داستان «ترانه‌یی برای سلما»، صفحه ۱۱۱ کتاب)

منبع: تبیان

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.