داعش مادر تمامِ گروه‌های تروریستی نیست ادارۀ ترامپ چشمانش را روی واقعیت در افغانستان بسته است، تهدید واقعی هنوز القاعده است!

گزارشگر:چهار شنبه 27 ثور 1396 - ۲۶ ثور ۱۳۹۶

نویسنده: مایکل کوگلمان، معاون برنامه‌های جنوب آسیا در اندیشکدۀ ودرو ویلسن/
برگردان: سمندر لکاریان و بهار مهر /
در ۱۳ اپریل، نظامیانِ امریکا بزرگ‌ترین بمب را بر تونل و مخفیگاه‌های گروه دولت اسلامی در شرقِ افغانستان پرتاب کردند. لرزشِ ناشی از انفجار، تا چندین مایل حس شد و بر اساس گزارش‌ها، ده‌ها تروریست کشته شدند. استفاده از این بمب، فلاکت و آشفته‌گی سیاست خارجیِ امریکا را در mandegar-3افغانستان آشکار ساخت.
مادر تمام بمب‌ها تخریب‌کننده بود، اما به دلایلِ اشتباه در برابر هدفِ اشتباه استفاده شد. تحلیل‌گران و مقام‌های ادارۀ ترامپ به شمول مایک پنس معاون رییس‌جمهور، اعتراف کردند که هدفِ استفاده از این بمب در افغانستان، بیشتر ترساندن دولتِ سوریه و کوریای شمالی بود تا اهداف میدانِ جنگ در افغانستان.
درست است که شبه‌نظامیان وابسته به گروه دولت اسلامی، مسوولیتِ یک سلسله حملاتِ انتحاری را در جریان دو سال گذشته در افغانستان به عهده گرفته‌اند- به شمول حملۀ اخیرِ این گروه که در دوم ماه می کاروان نیروهای ناتو را هدف قرار داد. در این حمله، هشت غیرنظامی جان باختند. هنوز این گروه در تلاش گسترش نفوذِ خود در سطح کشوراست. درحالی‌که با اعمال وحشیانه‌شان مردم را از خود رانده و باعث شده‍اند طالبان نزد مردم مهربان جلوه کنند، حملات دوامدارِ امریکا که معمولاً مشترک با نیروهای امنیتی افغانستان اجرا می‌شود، برخی از رهبرانِ داعش را از بین برده و زیان‌های جبران‌ناپذیر به صفوفِ این گروه وارد کرده است.
اما این وحشی‌گری گروه دولت اسلامی، توجه را از خطر واقعی دور کرده است: طالبان و القاعده که پس از نزدیک به شانزده سال تلاش‌های ناکام برای نابودی‌اش دارند، خودنمایی می‌کند. با وجود اقدام نظامی امریکا و سرنگونی طالبان از قدرت در سال ۲۰۰۱ این گروه هنوز به عنوان یک دشمنِ سرسخت به حیاتِ خود ادامه می‌دهد.
حالا به گفتۀ بلندپایه‌ترین مقام‌های نظامی امریکا، این تهدید از سوی روسیه، رقیبِ دیرینۀ دیگری حمایت می‌شود. جنرال جان نیکلسون فرمانده عمومی نیروهای حمایتِ قاطع در افغانستان در جریان دیداری با جیمز متیز وزیر دفاع که در ۲۴ اپریل در کابل انجام شد، در حضور رسانه‌ها گفت که کمک تسلیحاتی مسکو به طالبان را تکذیب نمی‌کند. قبل از این، جان نیکلسون در ماه فبروری در اظهاراتی به گانگرس گفته بود که روسیه آشکارا در پی مشروعیت بخشیدن به طالبان است. اما این بار ادعای کمک‌های مادی مستقیم، یک مسالۀ تازه بود!
تهدید گروه طالبان که حالا از سوی روسیه کمکِ تسلیحاتی می‌شود، به سرعت در حال افزایش است، به گونه‌یی که تهدید گروه داعش در حالِ زوال. طالبان ادارۀ مناطقِ بیشتری را نسبت به هر زمانِ دیگر در دست دارند، تلفات غیرنظامیان در بلندترین حدِ خود از زمان ثبت آن در ۲۰۰۹ رسیده و میزان تلفات نیروهای امنیتی افغانستان هم سیر صعودی را می‌پیماید. حملۀ ۲۱ اپریل در یک پایگاه نیروهای امنیتی افغانستان در ولایت بلخ، دور از پایگاه عنعنوی طالبان که نزدیک ۱۵۰ نفر قربانی گرفت، ماهیت جدی بودنِ خطر را برجسته می‌کند.
در کنار طالبان، القاعده یک دشمن دایمی دیگر است. شش سال از مرگ اسامه بن لادن رهبر القاعده می‌گذرد و خطر نیرومند شدن این گروه هنوز باقی است. در سال ۲۰۱۲ بود که جنرال جان الن فرمانده پیشینِ نیروهای خارجی در افغانستان از ظهور مجدد القاعده دراین کشور سخن گفت. رسانه‌ها گزارش‌هایی از درگیری این گروه با نیروهای خارجی، نشر تبلیغات و کمک مالی و سربازگیری از جوانان افغان نشر کردند. و در سال ۲۰۱۵ بود که نظامیان امریکایی یک اردوگاه آموزشی این گروه را در مناطق جنوبی افغانستان پیدا کردند.
وسعت قلمرو القاعده را امروز از گفته‌های اخیرِ جنرال جان نیکلسون در کنگره می‌توان دریافت. به گفتۀ او، نیروهای امریکایی در سال ۲۰۱۶ رهبر القاعده، معاون وی و بیش از ۲۰۰ جنگجوی وابسته به این گروه را در شرق افغانستان کشته‌اند.
به گفته وی، حدود پنجاه نفرِ دیگر وابسته به این گروه که شامل، رهبران، تسهیل‌کننده‌گان و همکاران کلیدی این گروه است، کشته، دستگیر و یا هم به حکومت افغانستان تسلیم داده شده‌اند. این روال در سال جاری نیز ادامه پیدا کرده است. پنتاگون تایید کرد که در یک حملۀ هوایی که در ۱۹ ماه مارچ انجام شد، قاری یاسین عامل حمله بر هوتل ماریوت در اسلام‌آباد پاکستان کشته شد. در آن حمله که در سال ۲۰۰۸ انجام شد، بیش از پنجاه نفر به شمول دو شهروند امریکا کشته شدند. در۱۹ اپریل مقام‌های افغان کشته شدن سه عضو القاعده را درحملات هوایی تأیید کردند.
برخی‌ها شاید این ارقام را بهانه قرار داده و استدلال کنند که خطر القاعده در افغانستان به‌کلی ازبین رفته است یا کم‌ازکم قابل مهار است. هرچند این استدلال در کوتاه‌مدت می‌تواند درست باشد، در سطح تاکتیکی نکتۀ مهمی در آن غایب است: موفقیت در برابر القاعده در میدان نبرد، دیگر بر این گروه به‌سان ۲۰۰۱ کارگر نیست. به عبارت دیگر، کشتن جنگجویان القاعده و رهبران آن‌ها کلیت سازمان را در خطر نمی‌اندازد.
این مسأله در مورد طالبان نیز صادق است. پیروزی جنگ در افغانستان از راه نظامی ناممکن است؛ حضور صدهزار نیروی خارجی در افغانستان در جریان سالهای ۲۰۱۰ و۲۰۱۱ نتوانست به شورشگری در این کشورپایان دهد. امروز حضور کمرنگ نیروهای امریکایی در صحنه و پیروزی طالبان در میدان جنگ، اندکی دلگرمی نزدِ این گروه درگفت‌وگوها با کابل فراهم کرده است.
ضمناً هر دو گروه از ظهورگروه دولت اسلامی، رقیب افراطی خود، به شیوه‌های متناقض سود برده‌اند. در سال ۲۰۱۶ نیروهای امریکایی صدها حمله هوایی بر اهداف این گروه انجام داده اند، با ادامۀ عملیات‌های نیروهای امریکایی و کماندوهای افغانستانی برضد این گروه و با شدت گرفتن جنگ امسال، سه سرباز امریکایی در ماه اپریل در جنگ با این گروه کشته شدند. با وصف آنکه حملاتی همزمان در برابر گروه‌های دیگر در جریان بوده، فعالیت دولت اسلامی داعش به القاعده و گروه طالبان این فرصت را فراهم کرده که در پناهگاه خود نفس آرام بکشند.
القاعده به‌صورت روزافزون نشان داده که با اتخاذ استراتژی اصلاح‌شده‌یی که “اهداف ارزشمند” را هدف قرار می‌دهد، توان سربازی گیری این گروه را بیشتر کرده است. مثل قتل کسانی که متفکران سکولار یا منتقدان سرسختِ اسلام به شمار می‌روند.
معمولا نمی‌شود گروه‌های تروریستی را با تبلیغات بازاریابی ارتباط داد، اما القاعده به صورت آشکار در تلاش احیای مجدد خود است. به گفتۀ علی صوفان کارشناس مبارزه با تروریسم، القاعده خود را از یک گروه تروریستی کوچک که افراد وابسته به آن انگشت‌شمار بودند، به یک گروه بزرگِ تروریستی تبدیل کرده که نفوذ آن از جنوب‌شرق آسیا به شمال غرب افریقا گسترش یافته است. به گفتۀ او، این بخش اهداف بلند القاعده، اساساً در ۲۰۱۱ به منصۀ اجرا گذاشته شد، تا به جای “دشمن دور” امریکا به نبردهای معروف در براندازی رژیم‌های محلی عمل کند. به گفته صوفان، اسامه بن لادن آرزو داشت سازمان القاعده را برای “یک رویارویی سرنوشت‌ساز” با ایالات متحدۀ امریکا تقویت کند. و متحدی بهتر از طالبان افغان برای القاعده در شبه‌قاره هند کی بوده می‌تواند؟ گروهی که یکی از موثرترین گروه‌های تروریستی است.
اتحاد پایدار میان گروه طالبان و القاعده نه تنها که تهدیدی در برابر کابل است، بل خطری در برابر منافع امریکا فراتر از افغانستان نیز است. در اپریل ۲۰۱۳ اعضای یک گروه مخفی که از رهبران اصلی القاعده معروف به گروه خراسان تشکیل شده بود، به سوریه سفر کرد تا دربارۀ دشمنی‌یی که میان افراد وابسته به این گروه؛ جبهۀ نصره و گروه دولت اسلامی که در حال گسترش نفوذ خود در سوریه بود، تحقیق کند. پس از ارایۀ گزارش به ایمن الظواهری رهبر القاعده مستقر در پاکستان، گروه خراسان تلاش‌های خود را برای جلوگیری از فرار متمرکز کرد و تا ۲۰۱۴ به بیرون از منطقه حملات تروریستی را برنامه‌ریزی می‌نمود. در سپتمبر۲۰۱۴ میلادی اعضای گروه خراسان در سوریه از سوی نیروهای هوایی امریکا مورد حمله قرار گرفتند- و این عمق نگرانی ادارۀ اوباما را نسبت به شاخه‌های گروه القاعده نشان می‌داد. این گروه بار دیگر در سال ۲۰۱۶ مورد حملۀ هوایی قرار گرفت.
زمانی‌که همۀ چشم‌ها به سوی گروه دولت اسلامی معطوف است، القاعده هنوز توانایی هدف قرار دادنِ مستقیمِ امریکا را دارد. همزمان با کنترول طالبان بر بخش‌های بزرگی از قلمرو افغانستان، فرصتی برای القاعده فراهم شده تا پناهگاه‌های خود را دوباره احیا و یک حملۀ دیگر را بر خاک امریکا عملی کند. مطمیناً که داشتن پناهگاه امن لزوماً نمی‌تواند تسهیل‌کنندۀ انجام یک حمله در آیندۀ دور باشد، به ویژه کسی که نگران دفاع از قلمروش در برابر نیروی دولتی باشد. به هر صورت، وضعیت بازی فعلی افغانستان را درنظر بگیرید: نیروهای امنیتی آبدیدۀ افغانستان و نیروهای خارجی قادر به نفوذ در مناطق زیر ادارۀ طالبان نیستند، ساحاتی که در مناطق دشوارگذر مثل ارزگان، هلمند و قندهار موقعیت دارند.
یکی از اشتباهات امریکا در افغانستان پس از آغاز جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ این بود که توجه خود را پس از کامیابی اولیه، به جای دیگر معطوف ساخت. این‌بار واشنگتن باید نگاه ثابتی برای محروم نمودن القاعده از پناهگاه‌های جدید محافظت‌شده توسط طالبان داشته باشد. برای انجام چنین کاری، ایالات متحده باید تلاش‌ها را برای درک بهتر انگیزۀ القاعده انجام دهد، به خصوص توجه به تغییر استراتژیک به هدف پیروزی در جلب حمایت مردمی که شاید در گذشته از آن چشم‌پوشی شده بود. صرف‌نظر از این‌که چه تعداد تروریست‌ کشته یا نابود شده‌اند، توجه بیشتر باید به ذهنیت نفرت‌پراگنی که تروریسم را انگیزه می‌دهد، صورت گیرد.
چشم‌انداز مبارزه با تروریسم نباید دشوار باشد. مقام‌های نظامی امریکا درخواست اعزام نیروی بشری به افغانستان کردند و رییس‌جمهور ترامپ هم باید چندین‌هزار نیروی اضافی بفرستد. وقتی رییس‌جمهور تصمیمِ خود را اعلام می‌کند، نباید آن را تنها به‌خاطرحمایت نیروهای امنیتی توجیه کند. چنین منطقی با افکار عمومی امریکا که از جنگ خسته است، سازگاری ندارد.
در عوض، او باید به این نکته تأکید کند که نیروهای بیشتر به این هدف به افغانستان اعزام می‌شوند که از وقوع حملۀ دیگر به خاک امریکا جلوگیری کنند. و این شعارِ “اول امریکا” را توجیه می‌کند. و این نسبت به استفادۀ مادر بمب‎ها در مقابل یک تهدید کوچک که فقط هدفِ آن رساندن پیامِ یک پهلوان دروغین به دشمنان دور بود، منطقی به نظر می‌رسد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.