احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۰ قوس ۱۳۹۱
شک نیست که «مِگره» در ادبیات فرانسه، شخصیت نامداریست. اما مشی انسانیِ او در مقام یک کمیسر، به گونهییست که خواننده با خود میگوید این مِگره بالاتر از یک قهرمان داستان پولیسیست. او انسانیست که میشود جوانمرد ادبیات فرانسهاش خواند. فقط در پیِ این نیست که مجرم را به تله بیاندازد، مُچش را بگیرد و بعد پیِ کارش برود.
در بین رمانهای مربوط به ادبیات پولیسی، کمیسر مگره ویژهگیهای خاصی دارد که همانها باعث شدهاند رمانهای ژرژ سیمنون، نویسنده بزرگ بلژیکی، مشهور شوند و تا این اندازه مورد استقبال قرار گیرند. کمیسر مگره کمتر پیش میآید عصبانی شود. یا مثلاً برخلاف کارآگاهان بزرگی مثل هرکول پوآرو یا شرلوک هلمز، او ازدواج کرده و به همسرش علاقه خاصی دارد.
او در همه رمانهای ژرژ سیمنون حضور ندارد. اما از وقتی خلق شد، در اغلب رمانها شخصیتی سرزنده و در عین حال نگران و مهربان دارد. او میتواند عاطفهاش را با صداقت نشان دهد و با مردم مهربان باشد. مِگره در رمانهای اول سیمنون آدم سادهییست. اما به تدریج دستخوش تحول میشود. در وجودش مُهرهیی رشد میکند که آدمها را به او میکشاند. رمان «مشتری شنبهها« اینطور است. مردی رنجدیده و دائمالخمر مدتها کمیسر مگره را تعقیب میکند تا با او درد دل کند. برای اینکار شنبهها همیشه به اداره او میرود و به تدریج به مشتریِ شنبهها تبدیل میشود.
دست آخر شبی قبل از آنکه مگره به خانهاش برسد، به آنجا میرود و قبل از شام نقشهاش را با او در میان میگذارد. این مرد لئونار پلانشون نام دارد. پلانشون میخواهد همسرش را با مردی دیگر که به زندهگی او رخنه کرده، بکشد.
این مسأله زمانی طرح میشود که پاریس درگیر سرقتهای زنجیرهییست و مِگره مشغول آن است. با این حال مگره بیآنکه بخواهد آن مرد را از نقشهاش منصرف کند، فقط میگوید هر روز به او تلیفون کند. مرد دو روز به مِگره تلیفون میکند. بعد دیگر نمیکند. مگره نگران میشود. جستوجوهایش را شروع میکند. به کافهها و رستورانتها سر میزند. میفهمد آن مرد گموگور شده است. دست آخر توطیه پلیدی را در خانه همان مرد کشف میکند. همسر پلانشون به همراه آن مرد، او را سر به نیست کردهاند.
در مشتری شنبهها هم، این آز و شهوت است که به خون ریختن میانجامد. زن قانع نیست. مرد هم از روی زیادهخواهی عادت کرده به دستدرازی. هر دو برای یک زندهگی نو، دست به قتل مردی میزنند که تصور میشود مزاحم است.
سیمنون تمام رمان را در خیابانهای سرد و مهآلود پاریس پیش میبرد. از کافهها و خیابانهای پاریس میگوید. فضای دلهره و نگرانی میسازد تا دلمشغولی مِگره را بهتر نشان دهد. سیمنون در این رمان، اصرار عجیبی به توصیف خیابانهای پاریس دارد، که البته از سر تعمد است. پاریس همیشه در رمانهای او ملموس بوده است. خودش به یک شخصیت بدل شده است. شاید برای این است که بگوید عجیب نیست در پاریس با آن جاذبههایش کسی هم پیدا میشود که با دوز و کلک، زن و زندهگی را از دست یکی دیگر دربیاورد و بعد قصد جانش را بکند.
مِگره در این رمان یک تفاوت عمده هم با دیگر پروندههایش دارد. در رمان، دختر خُردسالی هست. او دختر پلانشون است. تمام دلخوشی این پلانشون، همین دختر است. مگره از همه کسانی که به نوعی مرتبط با قضیه قتل هستند، پرسش و پاسخ میکند. اما هیچوقت با این دخترِ خردسال رو در رو نمیشود، هرچند ممکن است اطلاعاتی داشته باشد که قطعاً دارد. علتش در این است که کمیسر مگره و همسرش هیچوقت اولاددار نشدند. سیمنون هم زمانی که اغلب این رمانهاش را مینوشت، طفلی نداشت. چون وقتی با زن اولش ازدواج کرده بود، او نمیخواست فرزند داشته باشند. سیمنون هم هیچوقت نمیخواست در رمانهاش موقعیتی خلق کند که مگره با کودکان رودررو شود.
با این حال، مگره اینبار هم از راه نوعی دلشوره و دلواپسی از یک طرف و ایمان نابش به غریزه انسانی از طرف دیگر، جنایت را کشف میکند. او به تجربه این را فهمیده است که عقدههای انسانی در زندهگی روزمره سر باز میکنند و دست آخر به خشونت و جنایت کشیده میشوند. در داستانهای پولیسی اغلب این زیادهخواهی بوده که مسبب قتل شده. در مشتری شنبهها هم این آز و شهوت است که به خون ریختن میانجامد. زن قانع نیست. مرد هم از روی زیادهخواهی عادت کرده به دستدرازی. هر دو برای یک زندهگی نو دست به قتل مردی میزنند که تصور میشود مزاحم است. هرچند وقتی جنایت آشکار میشود، آن زن و مرد چنان نفرتی از هم پیدا میکنند که انگار هیچوقت زیر یک سقف نبودهاند.
درباره ژرژ سیمنون:
ژرژ ژوزف کریستین سیمنون (George Joseph Chiristian Simenon) در ۱۲ فبروری سال ۱۹۰۳ در شهر لیژ (Liége) بلجیم به دنیا آمد و در شب چهارم سپتمبر ۱۹۸۹ در شهر لوزان سویس، هنگامی که درخواب بود، از دنیا رفت.
سیمنون یکی از پرکارتین نویسندهگان قرن بیستم بود. وی عادت داشت ساعت چهار صبح از خواب بیدار شود و شروع به نوشتن کند. این کار را تا ظهر ادامه میداد و بقیه روز را استراحت میکرد. به این ترتیب، میتوانست در هر روز ۶۰ تا ۸۰ صفحه مطلب بنویسد.
آثار او مشتمل است بر بیش از ۲۰۰ رمان، ۱۵۰ رمان کوتاه، یک سناریو برای باله، چندین جلد زندهگینامه (که نخستینِ آنها با عنوان خاطرات خودمانی در ۱۹۸۱ منتشر شد)، مقالات بیشمار و تعداد زیادی رمان عامهپسند که آنها را صرفاً برای کسب درآمد و با یک دوجین نام مستعار نوشته است. اما شهرت وی به واسطه ۷۵ رمان و ۲۸ داستان کوتاهیست که کمیسر مگره، قهرمانِ آنهاست. نخستین این رمانها با نام «Pierr Le Letton» در سال ۱۹۳۱، و آخرین آنها مگره و مسیو چارلز (Maigret & Mr. Charles)، به چاپ رسیدند.
منبع: www.persianpersia.com
Comments are closed.