احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:استاد عزیزاحمد حنیف/ چهار شنبه 24 جوزا 1396 - ۲۳ جوزا ۱۳۹۶
بخش سوم/
آمیزش عقل و عشق
عقلی که جهان سوزد یک جلوۀ بیباکش
از عشق بیاموزد آیین جهانتابی
اقبال با مطالعۀ عمیقِ مکاتب فلسفی جهان و فناوریهای چشمگیر غرب در عرصههای مختلف، بدین نتیجه رسید که مکاتب فکری و سیاسییی که بر ساختارهای اجتماعی جهان نقش دارند، یا راه عقل را در پیش گرفتهاند و عشق را رها نمودهاند و یا برای معرفت الهی و رسیدن به کشف و شهود درونی، عقل را پشت پا زدهاند.
در بازسازی اندیشۀ دینی می گوید: “هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم عقل و اشراق در دو نقطۀ مقابل هم قرار دارند؛ بلکه هر دو از یک ریشه سر بر میکنند و مکملِ یکدیگرند. آن یک، حقیقت را بهتدریج درمییابد و این، یکباره. یکی چشم بر جاودانهگی حقیقت میدوزد و دیگری لذت حضور همۀ حقیقت را درمییابد.” (۱۱، ص۳۴)
عقل هم عشق است و از ذوق نگه بیگانه نیست
لیکن این بیچاره را آن جرأت رندانه نیست
محمد بقایی ماکان مینویسد: “گرچه اقبال مانند همۀ عارفان، عشق را بر عقل رجحان مینهد؛ ولی این بدان معنا نیست که منکر ارزش عقل است، بلکه میگوید میان این دو، باید تعادل برقرار باشد و آدمی نباید در زندهگی، تنها عقل را راهنمای خود قرار دهد.” (۱۵، ص۸۶)
حدیث عشق به اهل هوس چه میگویی
به چشم مور مکش سرمۀ سلیمانی
پروفیسور سیدین در اینباره میگوید: “اینکه عقل را ظاهراً خوار میشمارد، در واقع اعتراضی است علیه ارزش بیش از حد و مبالغهآمیزی که به نقش آن در زندهگی داده میشود. با توجه به دیدگاه خاص اقبال، درمییابیم که او برای عقل و معرفتِ حاصل از آن که بر بنیاد آزمایش و تجربه است، بیشترین احترام را قایل میباشد. اقبال به منظور ایجاد موازنه میان عقل و عشق یعنی دو جنبۀ مهم تجربۀ بشری که مکمل یکدیگر اند و تمدن جدید غرب تعادلشان را بههم ریخته و یکی را بر دیگری رجحان نهاده، بهشدت بر نقشی که «عشق» در ادراک و هدایت زندهگی دارد، پای میفشارد.” (۸، ص۱۵۷-۱۵۸)
عقل چون پای در این راه خم اندر خم زد
شعله در آب دوانید و جهان برهم زد
هنرش خاک برآورد ز تهذیب فرنگ
باز آن خاک به چشم پسر مریم زد
پروفیسور سیدین علاوه میکند: “اینکه میبینیم نظام اقتصادی اروپا و امریکا عاری از شفقت شده، عدالت اجتماعی از میانشان رخت بربسته، در بین گروهها و طبقات اجتماعی منازعاتی ناگوار جریان دارد، برای تجهیزات جنگی، شوقی جنونآمیز نشان داده میشود، از آنروست که در این جوامع، عقل از عشق بیبهره است.” (مبانی ۸، ص۱۵۹)
جاوید اقبال، فرزند گرامی علامۀ اقبال بدین نظر است که “قلب هر انسان مشتاق حقیقت است. مشاهدۀ حقیقت دو راه دارد: یکی سمعی و بصری، و دیگری قلب یا به تعبیر قرآن «أفئده». اروپا سعی خود را محدود به طریق سمعی و بصری کرد و «أفئده» را رها ساخت. مسلمانان توجه خود را به «أفئده» معطوف داشتند و از طریق سمعی و بصری هیچ استفادهیی نکردند.” (۴، ج۳/ص۶۶)
شرق حق را دید و عالم را ندید
غرب در عالم خزید از خود رمید
عقل و عشق دو نیروی خارقالعادهیی اند که یکی از طریق حواس و دیگری از طریق اشراق، به کشف حقایق و تحلیل و تشخیص مسایل مربوط به زندهگی انسان میپردازند؛ اگر آدمی بخواهد میان این دو پدیده آشتی برقرار سازد، در پرتو آیین مقدس قرآنی، از طریق تلاش و تپش و ریاضت متداوم، میتوان به آن دست یافت.
قرآن کریم در بسیاری موارد، به عقل اهمیت میدهد و آن را مکلف و مسوول در برابر خدا میداند. تمام اندیشمندان اسلامی بدین نظر اند که انسان مؤمن باید عقل را در خدمتِ عشق و ایمان قرار دهد تا سعادت و رستگاری دنیا را نصیب گردد.
تعلیم و تربیت
از آنجاییکه نخستین آیات قرآن کریم به موضوع خواندن و نوشتن اختصاص داشته و اسلام نسبت به هر آیین دیگر، مسلمانان را به فراگیری علم و حکمت بیشتر تأکید و تشویق نموده است، اقبال بدین باور است که یگانه وسیلهیی که تداوم حیات بشری و رستگاری جاودانی انسان را در ابعاد مادی و معنوی میتواند تضمین کند، علم و حکمت است. قرآن کریم در آیۀ ۲۶۹ سورۀ بقره فرموده است: «علم و معرفت را به هرکس که بخواهد میدهد، و به هرکس که علم و معرفت داده شد، بیگمان خیر فراوانی بدو داده شده است، و جز خردمندان (این حقایق را درک نمیکنند و) متذکّر نمیگردند.»
گفت حکمت را خدا خیر کثیر
هر کجا این خیر را بینی بگیر
اگر به تاریخ اسلام بهدقت نگاه کنیم، مسلمانان الی قرن پنجم هجری دستاوردها و تلاشهای ارزشمندی در راستای انکشاف علوم مختلف مانند: طب، هندسه، تاریخ، جغرافیه، زراعت، فیزیک، شیمی، بیولوژی، حقوق، تفسیر، حدیث و غیره برای رشد و تعالی جوامع انسانی داشتند اما بعد از آن، چراغ علم و معرفت در جهان اسلام آهستهآهسته روشنایی خود را از دست داد و جای آن را عقبماندهگیهای فکری و بیماریهای روحی گرفت؛ چنانچه از یک طرف دروازۀ اجتهاد و عقلانیتِ اسلامی از سوی دینگرایان کمعمق و کوتهاندیش بسته شد و از سوی دیگر، کشمکشهای سیاسی با مرزکشیهای ملی و قومی، باعث گردید که ساختارهای مدیریتی، سیاسی و اجتماعی از انکشاف باز مانند و مسلمانان نتوانند همگام با تاریخ حرکت کنند.
اقبال در مثنوی جاویدنامه از زبان سید جمالالدین افغانی میگوید: «علم به حرف و صوت نیرو میبخشد و به عمق اقیانوسها و دل کوهها و صخرهها راه میگشاید و تقدیر افراد و ملتها را به سوی خیر و صلاح رقم میزند. از طریق علم، بحر و بر را میتوان تسخیر کرد و به رازهای پوشیدۀ کاینات دست یافت و بهوسیلۀ علم حق، میتوان پیغمبری کرد.» (۱۲، ص۳۶۳)
اقبال، روی آشتی میان علم و دین تأکید میکند و بدین باور است که اگر علم راه خود را از دین جدا کند، زندهگی بشری را به سوی پستی و ذلت سوق میدهد و نظام مدیریتییی بر آن شکل میگیرد که اساس آن بر مبنای بیعدالتی و تبعیض خواهد بود. در بازسازی اندیشۀ دینی میگوید: «دنیای امروز، نیازمند تجدیدنظر در زمینۀ شناخت حیات است. دین که در جلوههای متعالی خود نه جزماندیشی است، نه زهدفروشی و نه شعایر تشریفاتی، میتواند انسانِ امروزی را از لحاظ اخلاقی برای تحمل مسوولیت بزرگتر ـ که با پیشرفت علم جدید ملازمت دارد ـ بپروراند و آن حالتی از ایمان را به وجودش باز گرداند که دارای منش و شخصیتی متعالی در این جهان شده و آن را برای جهان دیگر نیز نگاه دارد. بشر تنها با این بینش تازه اعتلا مییابد که دریابد مبدأ و مقصدِ او کدام است، از کجا آمده و به کجا خواهد رفت؛ در این صورت است که میتواند آخرالامر بر اجتماعی که انگیزۀ آن، رقابتهای غیرانسانی است و بر تمدنی که وحدت معنویِ خود را بر اثر تعارضات درونی ارزشهای دینی و سیاسی از دست داده، پیروزی و تفوق یابد.» (۱۱، ص۱۹۶-۱۹۷)
امروزه دیده میشود که دستاوردهای عقلانی بشر در عرصۀ کشف و اختراع وسایل علمی مدرن و دسترسی به منابع طبیعی، به جای اینکه در جهت سعادت و خوشبختی جوامع بشری، صلح و امنیت، آزادی و عدالت و سایر ارزشهای انسانی بهکار گرفته شود، برای ساختن هواپیماهای بمبافکن، اسلحۀ کشتار جمعی، گسترش فساد اخلاقی و مسایل دیگر استفاده میشود.
سیر واژونی دهد ایام را
میبرد سرمایۀ اقوام را
اقبال بر نظام آموزشی کشورهای اسلامی و بیتفاوتی دینمداران نسبت به این وجیبۀ مهم ایمانی، بهشدت خُرده میگیرد و بدین باور است که تمام بیماریهای اجتماعییی که امروز ملتهای مسلمان، در گوشهوکنار مختلف جهان از آن رنج میبرند، ریشه در کمیها و کاستیهای نظام تعلیم و تربیت در نهادهای آموزشی دارد.
جلوتیان مدرسه، کورنگاه و مردهذوق
خلوتیان میکده، کمطلب و تهیکدو
کرنش بیحد در برابر مادیات، رسیدن به شغل و دریافت حقوق، تجملپرستی، راحتطلبی و در عین زمان ترس، بیاعتمادی، هویتباختهگی، هرزهگی و بیبندوباری از جمله بیماریهایی است که دانشجویانِ مسلمان در کلاس درسی به آن مبتلا میشوند. اگر معلم و مربی، دل بیدار و همتِ مردانه و اندیشۀ خلاق و اعتقاد عمیق به دین داشته باشد، نسلهای امروزیِ ما بدین بیماریها گرفتار نمیشدند.
سوز عشق از دانش حاضر مجوی
کیف حق از جام این کافر مجوی
پروفیسور سیدین، که در حیات اقبال با وی مکاتباتی داشته است، میگوید: «دین، نیرومندترین منبع آرمانها و عشق معنوی بشری است که با دقت مراقب است که انسان نیروهای عظیم باطنیاش را صرف خیر و زدودن شر کند». وی علاوه میکند: «اقبال از دین دو نوع شناخت دارد: یکی دینی که آزادی در دامانش پرورده میشود و دیگری دینی که فقط پایبندِ قالبهای عبادی است و سبب میشود که شخصیت عقلی و معنوی انسان از پویایی و شکوفایی باز ماند. او برای استحکام پایههای نظام تعلیم و تربیت، فقط مذهب به مفهومِ نخست را توصیه میکند ـ یعنی دین مردان خودآگاه، دین مردانی که پیوسته مستغرق یاد خدا هستند، مردانی که شرافتمندانه و برای خدا تن به بلا میسپارند و با مشکلات میستیزند ـ نه مذهب به مفهوم سنتی آن که ملایان دارند. (۸، ص۲۶۲)
علامه ابوالحسن ندوی (رح) در باب مشکلات نظام تعلیم و تربیت از نظر اقبال، میگوید: «او معتقد است که آموزش جدید، جرم عظیمی را نسبت به فرزندان نسل جدید مرتکب شده است؛ زیرا این شیوۀ آموزش به سواد و معلومات ظاهری اکتفا نموده و به تغذیۀ قلب و روان و تزکیۀ روحی و اخلاقی و نیروی عاطفی آنان توجهی نکرده است. بنابراین، نسلی پرورش یافته که از نظر تواناییهای فکری و جسمی، غیرمتوازن و ناهماهنگ است، میان ظاهر و باطن، عقل و قلب، دانش و عقیدۀ او تفاوتی از زمین تا آسمان وجود دارد. او دارای معلوماتی وسیع، فکری روشن ولی روحی تاریک است.»
میشود در علم و فن صاحبنظر
از وجود خود نمیگردد خبر
وی علاوه میکند: «مدرسه، عاطفۀ دینی را از وجود آنان بیرون کرده و کیانِ آنان را درهم شکسته است، آنان شیفتۀ تمدن غرب و بیگانه از شخصیت خویش هستند. لذا این گداها به سوی اجانب دست دراز میکنند تا نان جوی به آنها تصدق کنند و در این راه، روح پاک و کرامتِ خویش را میبازند. معلم، آنها را از مقام شامخ و جایگاه والایشان آگاه نساخته است.» (۷، ص۶۷)
در قصیدهیی خطاب به جوانان مسلمان میگوید: «ای جوان مسلمان، میز و موبل و خانهات فرنگی و فرش منزلت ایرانی است؛ من وقتی تو را در این خوشگذرانی و تنآسایی میبینم، خون گریه میکنم. تو اگر پادشاه جهان هم باشی، چون بازوی حیدری و استغنای سلمانی نداردی، هیچ خیری در تو نیست». (۷، ص۷۰)
یکی دیگر از لازمههای تعلیم و تربیت از دیدگاه اقبال، آزادی سیاسی است. اگر ما آزادی سیاسی نداشته باشیم، هیچگاه نمیتوانیم به اهداف تعلیم و تربیت آنچنان۲که ایجاب می کند، دست یابیم؛ زیرا استعمار بر ساختارهای نظام تعلیم و تربیت همواره مداخله داشته است و از این طریق، افکار عامه را به سوی بقای خود توجیه نموده است.
آزاداندیشی، وسیعنگری و تسامح در باب تعلیم و تربیت از نقاط مهمِ دیگری به شمار میروند که در نتیجۀ حاکمیت فضای تقلیدِ کورکورانه در جوامع اسلامی، تنگنظریهای سنتی، تبارگراییهای متحجرانه و بدبینیهای ذاتالبینی، به آنها توجه صورت نگرفته است.
علامه اقبال بدین نظر است که «تعلیم و تربیت باید از جوهر آزاداندیشی و تسامح برخوردار باشد تا بتواند حس «انساندوستی» را در جوانان از هرحیث شکوفا ساخته، بینش درستی در مسایل بینالمللی به آنان بدهد و از گسترش تعلقات تنگنظرانۀ سیاسی، نژادی، فرقهیی و اقلیمی ممانعت کند. و نیز با درکِ بهموقع خواستهای فرهنگ جمعی و ضرورتهای اجتماعی، همچون سدی در برابر نیروهای تاریکاندیش بایستد که تحت عنوان ناسیونالیسم، وطنپرستی افراطی، احیای افتخارات گذشته، پیوندهای خونی و نژادی، اساس صلح بینالمللی را ویران میسازند و همۀ اصول عدالت و کمال انسانی را پایمال میکنند.» (۸، ص۲۶۷)
به همین لحاظ، دیده میشود که همواره با دینمدارانِ کمعمق و بیبصیرت که آیین مقدس اسلام را در چوکاتِ ذوق و سلیقۀ خویش تفسیر مینمایند، سخت ستیز داشته است.
دین حق از کافری رسواتر است
زانکه ملا مؤمنِ کافرگر است
Comments are closed.