در کتمان آفتاب/ نقدگونه‌یی بر تاریخ معاصر افغانستان، اثر ابراهیم عطایی

گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ دوشنبه 26 سرطان 1396 - ۲۵ سرطان ۱۳۹۶

بخش نخست/

mandegar-3شماری از صاحب‌نظران، عصر حاضر را «عصر زباله» نامیده‌اند؛ عصری که بشر با خودخواهی‌های بی‌حدوحصر خویش؛ خاک، آب و فضا را آلوده کرده و با گذشتِ هر روز، دایره زنده‌گی را برای خود تنگ‌تر می‌سازد. از این آلوده‌گی، رسانه‌ها و جهانِ مطبوعات نیز مصون نمانده‌اند، و بشرِ لگام‌گسیخته هرچه به ذهنش رسیده، بدون رعایتِ معیار و قاعده بر روی کاغذ ریخته است که در نتیجه اسباب بدفهمی، تنفر و خصومت را فراهم داشته است. یکی از این زباله‌های مطبوعاتی، “تاریخ افغانستان معاصر” نوشته ابراهیم عطایی می‌باشد که به‌وسیله دکتر جمیل‌الرحمن کامگار به فارسی برگردان شده و به همتِ انتشارات میوند به طبع رسیده است.
کتابِ مذکور دارای بیست‌ویک فصل است که از عهد احمدشاه ابدالی آغاز و تا زمان ملا محمد عمر پایان می‌پذیرد. مسایل مربوط به سال‌های جهاد و مقاومت در دو فصلِ پسینِ کتاب به بحث گرفته شده است و ما به ارزیابیِ آن اوراق می‌پردازیم. در این نبشته از خلق‌وخوی نویسنده، زنده‌گی خصوصی و عاداتِ فردیِ او سخن نمی‌گویم؛ زیرا ما را از اصلِ مسأله دور می‌سازد. تعلقات قومی، زبانی و سیاسیِ نویسنده نیز محور بحثِ ما نیست، آن‌هم بدین دلیل که دچار کُلی‌گویی می‌شوم و با کلی‌گویی نمی‌توان داورِ خوب بود. همچنان در این یادداشت، دربارۀ شیوه نگارش کتاب چیزی نمی‌گویم، بدین سبب که از یک ‌سو، نقد ادبی از نقدِ موضوعی جداست و از جانب دیگر، کتاب به زبان پشتو نگارش یافته، سپس به پارسی برگردان شده است؛ لذا می‌تواند نواقص و نارسایی‌های ادبیِ کتاب متوجه مترجم باشد، نه مولف.
در تاریخ‌نویسی، شیوه‌های متعددی وجود دارد که هریک معایب و محاسنِ خود را داراست و رفتن به وادی روش‌شناسی و به نقد کشیدنِ روش و میتود تاریخ‌نگاری در این اثر، مجالِ دیگری می‌طلبد که می‌سزد در جایی دیگر بدان پرداخته شود؛ اما آن‌چه در این نبشته بدان اشاره می‌رود، نکته‌های مسلمِ تاریخی‌ست که با بدیهیات پیوند دارند، با عقلِ سلیم می‌توان آن‌ها را تمیز داد و در موردشان به قضاوت نشست.
در این کتاب به گونه مثال آمده است:
ص ۳۹۸: «… در روز کودتا صدها تن کارکنان ارگ و هزاران تن از باشنده‌گان کابل کشته شدند.»
نقد: در شهر هیچ کسی کشته نشد. در شهر جنگی صورت نگرفت. با سقوط ارگ همه‌چیز ختم شد.
ص ۴۰۰: «… در روز کودتا ترانه‌های جدید انقلاب به آواز “ناشناس” زمزمه شد.
توره تیاره تیره شوه ای د آزادی خاوری تاته مو سلام»
نقد: در روز اول و دوم، هیچ ترانه جدیدی نبود. فقط آهنگ اولمیر: «ای د آزادی خاوری تاته مو سلام»، و از گل زمان: «خاوره د غیرت د زلزلری طوفان لری»، و نغمۀ اتن نشر گردید و بس.
ص ۴۰۴: «… دهقانان غریب، زمین ملاک‌ها را به گروی گرفته بودند. وقتی فرمان صادر شد، زمین به ملاک ماند و برای اکثر دهاقین پول گروی نرسید … زمین از زراعت باز ماند و کمبود محصولات به میان آمد.»
نقد: دهقانان غریب چگونه زمین را گروی می‌گرفت؟ مردم این فرمان را نپذیرفتند و آن را خلاف دین دانستند.
ص ۴۰۵: «… در محاکمه جنرال شاهپور و میرعلی‌اکبر اعدام، کشتنمد و رفیع و قادر زندانی شدند.»
نقد: کشتمند هم حکم اعدام داشت، اما شوروی‌ها مانع اجرای آن شدند.
ص ۴۰۶: «… در قیام هرات (۱۳۵۷) … ایران که در کمین نشسته بود، به خاطر قیام مردم، اسلحه و افراد فرستاد.»
نقد: ۳۲ روز قبل از قیام هرات، رژیم شاهی در ایران سرنگون شده بود و ایران در هرج‌ومرجِ شدید به‌سر می‌برد، لذا در آن زمان فرصتی برای ارسال سلاح و اعزام افراد نداشت.
ص ۴۰۶: «… حضرت صبغت‌الله مجددی از پاکستان اعلامیه فرستاده و در آن قیام را جهاد خواند، که متصل با آن، در شهر و اطراف قیام آغاز گردید.»
نقد: پیش از آمدن حضرت مجددی از دنمارک به پشاور، قیام‌های مردمی در گوشه و کنار افغانستان راه افتاده بود.
ص ۴۱۰: «… انعکاس قتل وی سنگین بود. امریکایی‌ها در انتقام‌جویی آن، ده‌ها هزار تن را به قتل رسانیدند.»
نقد: در کجا و چگونه؟
ص ۴۱۷: «… وطنجار، مزدوریار، گلاب‌زوی و سروری … از طریق سفارت شوروی در تابوت‌ها ابتدا به بلغاریا و از آن‌جا به مسکو فرستاده شدند…»
نقد: حساب شود که فاصلۀ میان کابل ـ بلغاریا و از آن‌جا تا مسکو چه‌قدر است تا روشن گردد که چند ساعت این افراد در تابوت به‌سر برده اند، آیا در این مدت خوابیدن در تابوت برای یک انسان ممکن است؟
ص ۴۱۸: «… حفیظ‌الله امین یک شخص ضد شوروی بود.»
نقد: همه اسناد و شواهد بر وابسته‌گی امین به شوروی حکایت دارد، اثبات ادعای خلافِ آن دلیل و برهان می‌طلبد و آن کجاست؟
ص ۴۱۹: «… در زمان امین … مردم می‌گفتند تا وقتی که حاکمیت شوروی به پایان نرسیده باشد، مصونیت، قانونیت و عدالت تأمین نمی‌گردد.»
نقد: در آن زمان، نیروهای شوروی در افغانستان وجود نداشت، از این‌رو چنین بحثی هم در میان مردم مطرح نبود.
ص ۴۲۰: «… امین بنیان‌گذار یک دوره انارشیستی.»
نقد: انارشیسم نقطۀ مقابل فاشیسم است، به‌جا بود که امین بنیان‌گذار دوره فاشیستی خوانده می‌شد، زیرا امین به‌شدت برای متمرکز ساختنِ قدرت فعالیت ورزید.
ص ۴۲۳: «… ارتباطات شخصی امین با پاکستان و امریکا و ملاقاتِ او با اشخاص سیاسی غرب، شوروی را برین قانع ساخت تا بسیار زود امین را از میان بردارد.»
نقد: دلیل و سندِ این ادعا در کجاست و منبع آن کدام است؟ این سخنان از سوی جناح پرچم، بدون مدرک و سند به منظور توجیه اقدام‌شان، تبلیغ شده است.
ص ۴۲۵: «… هنگام حمله به جان امین در دارالامان در بیرون قصر، به تعداد دوهزار جوان منتخب گارد امین ایستاده بودند، تانک‌ها و عساکر شوروی بر آنان حمله نموده و همه را به قتل رساندند.»
نقد: هیچ منبعی این گزارش را تایید نکرده است، تنها می‌تواند شایعه باشد.
ص ۴۲۶: «… شوروی‌ها مشغول تقویت و تجهیز اردوی افغانستان بودند که کوماندوهای امریکایی در ایران گرفتار شدند.»
نقد: شاید منظور عملیاتی باشد که طی آن، در طبسِ ایران هواپیماهای امریکایی دچار سانحه شدند و عملیات ناکام ماند. در این حادثه، هیچ کوماندوی امریکایی در ایران گرفتار نشد. گروگان‌گیری کارمندان سفارتِ امریکا در ایران از این مسأله جداست.
ص ۴۳۰: «… ریگان … هم امپراتوری شوروی را نیست‌ونابود کرد و هم توسط مجاهدین، دولت نجیب را سرنگون نمود.»
نقد: در زمان سرنگونی رژیم نجیب، جورج بوش رییس‌جمهور امریکا بود، نه ریگان.
ص ۴۳۷: «… شوروی‌ها که در ادارات اطلاعاتی و امنیتی کار می‌کردند. شب‌ها مردم را از خانه‌ها بیرون و نیست‌ونابود می‌کردند.»
نقد: شوروی‌ها هیچ‌گاه به خانه‌های مردم داخل نمی‌شدند. قرارگاه‌های‌شان دور از شهر بود. این فقط خلقی‌ها و پرچمی‌ها بودند که مردم را از خانه‌های‌شان می‌بردند و ظالمانه می‌کشتند.
ص ۴۴۱: «… یک دست مخفی دراز شده بود، تمام فعالیتِ آن متوجه این بود تا بنیاد فرهنگ و اقتصاد افغانستان را برباد نماید. شوروی با نیروی نظامی خویش تمام شهرها و اطراف را تهدید نموده و مورد بمباران قرار می‌داد، ولی در مقابل آن دست پنهان از هیچ نوع تخریب برای خاموش ساختن فرهنگ کوتاهی نمی‌کرد.»
نقد: کجای برنامه شوروی مخفی و پنهان بود که دستِ مخفی خوانده می‌شود.
ص ۴۴۲: «… نجیب در سال ۱۹۴۷ م … تولد یافت … در سال ۱۹۵۷ م از فاکولتۀ طب فارغ گردید.»
نقد: یعنی این‌که نجیب در ده‌ساله‌گی از دانشکده طب فارغ گردید!
ص ۴۴۲: «… در زمان کمونیست‌ها مطبعۀ دولتی کابل که ظرفیت بزرگِ کاری داشت، بیش از ۵۰ فیصد با رکود مواجه شد.»
نقد: برعکس در زمان شوروی این مطبعه بسیار رونق داشت، تمام نشراتِ حزبی و دولتی از طریق آن چاپ می‌شد و بیشتر از زمان رژیم شاهی در آن کتاب چاپ شد.
ص ۴۴۵: «… نجیب یک مدت طولانی رییس خاد بود، در شکنجه‌گاه‌ها ده‌ها هزاران کشته شده بود، اما به صورت مستند هیچ‌کس بر وی ثبوت ندارد.»
نقد: پس این‌همه افراد به دستور چه کسی کشته شد. مگر خودش به دستش ساتور می‌گرفت؟
ص ۴۴۵: «… در زمان دکتر نجیب‌الله … انتخابات صورت گرفت، یک بر چهار حصه چوکی‌ها برای اپوزیسیون (مجاهدین) خالی گذاشته شده بود.»
نقد: نجیب بر کجای افغانستان تسلط داشت که در آن انتخابات راه‌اندازی کند؟ و این انتخابات چه‌گونه بود که کسی آن را ندیده است؟
ص ۴۴۹: «… در حمله به جلال‌آباد … ده‌هزار مجاهدین عرب و چهار هزار ملیشۀ پاکستان اشتراک داشتند.»
نقد: چه تعداد جنگجوی عرب در افغانستان بود که ده هزار تنِ آن در جنگ جلال‌آباد شرکت ورزید؟
ص ۴۵۶: «… جنبش ملی … مشکلات زیادی را در میان پشتون‌ها، تاجیک‌ها، ازبیک‌ها و هزاره‌ها به میان آورد تا این‌که در همان راه غلط خود از هم پاشید.»
نقد: آیا نتیجۀ ازهم‌پاشی جنبش ملی همین است که دوستم اکنون پست معاونیت اولِ ریاست‌جمهوری افغانستان را به عهده دارد؟
ص ۴۵۸: «… برای اولین‌بار عبدالوکیل در چاریکار با مسعود دیدار نمود.»
نقد: این دیدار در جبل‌السراج صورت گرفته بود.
ص ۴۵۸: «… دکتر نجیب می‌دانست که خطر از کدام راه‌ها در کمین اوست، ولی با آن‌هم به کاویانی و فرید مزدک موقعِ بسیار می‌داد. البته این کار به میل نجیب صورت نمی‌گرفت، بدون شک مشاورین شوروی و به صورت خاص، ایجنت‌های کاجی بی بر این آتش تیل می‌افروختند.»
نقد: ۱) خلاف عقل است که نجیب خود به دشمنانش موقع دهد، جز این‌که بپذیریم نجیب یک شخص پاک دیوانه بوده است؛ ۲) در آن زمان شوروی فرو پاشیده بود و دیگر از فشار مشاوران شوروی خبری نبود؛ ۳) بهتر است به‌جای استعمال “تیل می‌افروختند”، “تیل می‌ریختند” استفاده شود.
ص ۴۶۳: «… بنین سیوان نماینده خاص ملل متحد برای افغانستان … وضع عمومی را چنین نمود که با رفتن نجیب باید یک خلا به وجود آید. سیوان این کار را دانسته انجام داد … می‌گویند که از نوازشریف پول گرفته بود…»
نقد: نمایندۀ خاص ملل متحد آقای بنین سیوان از نوازشریف پول گرفته بود، با کدام منطق سازگاری دارد؟ مسلماً بدون برهان نمی‌شود قضاوت کرد و تاریخ نوشت.
ص ۴۶۳: «… نجیب در خداحافظی با افسران: من رفتم و این کار شماست که چگونه وطن را حفاظت می‌کنید.»
نقد: این بیان در هیچ جا نیامده. برعکس، تا آخرین لحظه که اردو و حزبی‌ها ایستادند، با تکیه بر مورال نجیب بود.
ص ۴۶۶: «… موافقت‌نامۀ پشاور ناقص بود … حضرت صبغت‌الله مجددی در وقت حاکمیت دوماهه خود آشکارا می‌گفت که من متن اصلی آن را نخوانده بودم و به‌عجله آن را بالایم امضا کردند …»
نقد: هرگز چنین مطلبی را حضرت مجددی نگفته است. کسی که شک دارد، سند بیاورد.
ص ۴۶۸: «… هنگامی که خالقیار صدراعظم سابقه از وزارت خارجه با موتر خارج گردید، افراد مسعود او را در مقابل وزارت خارجه از موتر پایین نمودند، موترش را ربودند … شام خالقیار توسط بابا جلندر یکی از قوماندانان مسعود ربوده شد، از وی پول خواسته شد، ولی توسط برخی از افسران رها گردید.»
نقد: تا اخیر، مقامات دولت نجیب توسط منسوبین مسعود حفاظت شدند و آن‌هایی که خواستند به بیرون کشور بروند، با آن‌ها مساعدت صورت گرفت. آن‌ها پول از کجا داشتند که بابه جلندر از آن‌ها پول بخواهد. واقعیت آن است که بابه جلندر به شماری از آن‌ها خود مدد مالی می‌کرد و دست‌شان را می‌گرفت. اگر چنین واقعه‌یی رخ می‌داد، کدام افسر جان داشت که وی را رها کند؟ بابه جلندر در آن زمان در بگرامی کابل مأموریت داشت و مصروف دفع حملاتِ حزب اسلامی بود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.