احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ دوشنبه 2 اسد 1396 - ۰۱ اسد ۱۳۹۶
بخش دوم/
مرحلۀ سوم: اجتهاد مستقل
مغرب اسلامی از دیرزمانی با تجدید فکری و فقهی آشنا است؛ مثلاً ابن حزم ظاهری که از این سرزمین بود، با قوتِ تمام از نبوتِ زنانی مانند مریم و مادر موسی دفاع کرد، و فیلسوف فقیه طبیب، ابن رشد که همزمان به تجدید فقه، به فلسفه و طب پرداخت نیز از مغرب بود، و ابن خلدون صاحب فلسفۀ اجتماعی و بنیانگذار علوم اجتماعی که زندهگی خود را به عنوان یک مفکر و فقیه شروع کرد از تونس بود، و ابن عاشور مفسر بزرگ، صاحب نظریاتِ تجددگرایانه در حوزۀ تفسیر، از فارغالتحصیلان مدرسۀ زیتونه بود. به همین لحاظ، غنوشی نخستین کسی که به اجتهاد مستقل در سرزمین مغرب روی آورده باشد، نیست؛ اما اهمیتِ اجتهاد وی برای این است که وی نخستین کسیست که در مرحلۀ رکود و ایستاییِ گفتمان اسلامی در این سرزمین بعد از خروج استعمار، دست به اجتهاد و نوآوری زده است. گرچه مالک بن نبی هم دست به فعالیتهایی در این زمینهها زد، اما به این دلیل که حرکتِ وی از خارجِ این سرزمینها صورت گرفت، چندان موفق بهدرنیامد.
در چنین مرحلهیی، غنوشی اندیشههای تجددگرایانۀ خود را طرح کرد که نخست از طرف اسلامگرایان و سکولاریستها با عکسالعملی خشن روبهرو شد، اما با گذشت ایام و با صبر و شکیبایی، اکثر مکاتب فکری میانهرو در جهان اسلام دیدگاههای فکریِ وی را در حوزۀ سیاست پذیرفتند. نخستین طرح فکریِ وی این بود که باید نخست از آزادی شروع کرد، و آزادی از نگاه مطالبه بر شریعت مقدم است، و بردهگی قیدوبند است، و شریعت عدالت و رحمت و خیر است، و هرآنچه منجر به ضد آزادی شود، هیچ ربطی به شریعت الهی ندارد.
غنوشی در این مرحله کتابهای مهمی را برای ساختوسازِ خرد اسلامی که بتواند در برابر توفانهای فکری بایستد، نوشت که از جملۀ آنها «المرأه بین القرآن و واقع المسلمین» و «حقوق المواطنه فی الدوله الاسلامیه» و «الحرکه الاسلامیه و مسأله التغییر» و «الحریات العامه فی الدوله الاسلامیه» است.
این مرحله از سیر فکریِ غنوشی، از مهمترین مراحل زندهگی وی به شمار میآید؛ زیرا در این مرحله با مشقتهای زیادی دستوپنجه نرم کرد، به گونهیی که در سال ۱۹۷۱م بهخاطر اندیشههای روشنفکرانه و اسلامیاش محکوم به زندان شد و با جمعی از جوانان مسلمان، بیشتر از ده سال را پشت میلههای زندان سپری کرد. سپس از سرزمینش تبعید شد و چندینبار در سال ۱۹۸۷م محکوم به حبس ابد گردید. دوباره در سال ۱۹۹۱م محاکمه بهشکلی تکرار شد و آخرین محاکمۀ وی در سال ۱۹۸۹م صورت گرفت که در آن زمان در تبعیدگاه بهسر میبرد و از آن به بعد تا سال ۲۰۱۱م در تبعیدگاه ماند. در این مرحله بیشترین افکارِ خود را مطرح کرد و به عنوان شخصیتی از شخصیتهای اجتهاد و اندیشۀ اسلامی شناخته شد. او با مخالفین فکری به بحث و گفتوگو نشست و با صاحبان اندیشههای تقلیدی، با دلایل مبارزه کرد و در برابر دیکتاتورها با رویارویی و شجاعت به میدان رفت و بر ارزشهایش بهسانِ کوههای بلند استوار ماند و هیچ توفانی او را متزلزل نساخت.
مرحلۀ چهارم: تعامل و زندهگی مشترک با دیگران
با آمدن دهۀ دوم قرن بیستویکم میلادی، امت اسلامی مرحلۀ مهمی را سپری کرد که آن مرحله رکود سیاسی بود. بعد از آن، خیزشهایی در مناطق مختلف جهان اسلام صورت گرفت که دیکتاتوران زیادی مانند: بن علی، مبارک، قذافی و علی عبدالله صالح را از اریکۀ قدرت به زیر کشید و کاخهای دیگری را به لرزه درآورد و نخستینبار در تاریخ امت اسلامی در عصر حاضر ثبت شد که با قدرت مردم، آینده ساخته میشود.
این مرحله، خواهان فقه اسلامیِ جدیدی بود که بتواند ارای جدیدی را مطرح کند که زندهگی مسالمتآمیز را بپذیرد و منزوی ساختنِ دیگران را رد کند. به همین منظور از دیرزمانی غنوشی به زندهگی مشترک با همۀ مردم دعوت میکرد و خواهان تشکیل تونسی آزاد و مستقل و شکوفا بود که در آن زن و مرد و سکولار و بنیادگرا از حقوق برابر و مساوی برخوردار باشند، «چون تونس از آن تمام تونسیهاست» وهیچ طرفی نتواند خود را وصی علیه مردم قرار دهد، بلکه همهگی با اختلاف دیدگاههای سیاسی و ایدیولوژیشان، برای آبادانی کشور سهم بگیرند. به همین لحاظ حزب النهضه از حکومت کردن دست کشید؛ تا بتواند فقه جدیدِ خود را پختهتر ساخته و در انتخابات سال ۲۰۱۴م تصمیم گرفت که در میدان سیاست در صدارت قرار نگیرد، بلکه به عنوان قدرت سیاسی نه در حکومت، بلکه در مقام توجیهگرِ آن باقی بماند. این اقدام سیاسی فقهی، از نگاه زمانی و مکانی، سازگاریِ خوبی با این مرحله داشت.
عظمت و بزرگی استثنایی غنوشی در مسایل زیر نهفته است:
أ- در تعامل با خواستهها
ب- فرآوردههای فکری و فقهی، مطابق تحولات و دگرگونیها
ت- قرائت عمیق از دین و فرهنگ
ث- تعامل با دمکراسی و شورا در قالب اسلامی و تمدنی
ج- راهنمایی نوجوانانِ مسلمان تا به دام افراطیگری نیفتند.
غنوشی در مرحلۀ بعد از انقلاب، نوآوریهایی داشت و امروز هم پس از حرکتهای ضدانقلابی، دست به نوآوریهایی زده تا بتواند ضدانقلابیها را در جایشان بنشاند؛ اما آتش انقلاب هنوز شعلهور است و دیر یا زود به پیروزی میرسد. مسلماً این انقلابها نیاز به خردمندانِ بزرگ دارد تا بتوانند اندیشههایی را طراحی کنند که آرزوهای امتِ اسلامی را در نهضت جدیدشان برآورده سازد، و غنوشی از مهمترین اندیشمندان در جهان اسلام است که میتواند فقه جدیدی را تقدیم کند که با دادههای عصرِ ما سازگاری داشته باشد.
و این بخش از بحثِ خود را با سخنِ کوتاهی از این اندیشمند استثنایی به پایان میرسانم. غنوشی میگوید: اسلام ستون فقراتیست که امروز و فردا مبارزات امت اسلامی را رهبری میکند، اینک زمان اسلام و همپیمانانِ آن فرا رسیده است، و گویا موذنِ هستی صدا برمیدارد و صدایش در دامنههای بلندِ آسمان میپیچد و در اطراف آن، پراکنده میشود و با حضرت نوح در وسط توفان به فرزندش فریاد میزند که بیا به سوی کشتی نجات و با ما سوار شو و با کافران مباش.
با در نظرداشت سیر فکری راشد غنوشی، در ذیل به بررسی خطوط کلیِ اندیشههای وی در زمینههای مختلفِ دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میپردازم و امیدوارم با مراجعه به نبشتههای او بتوانم از عهدۀ این امر موفقانه بهدر آیم.
دیدگاه غنوشی در زمینههای دمکراسی و حقوق بشر
مسالۀ دمکراسی و حقوق بشر از داغترین مسایل جهان معاصر به حساب میآید و شاید بیشترین صفحاتِ روزنامهها و مجلات مختلف علمی، سیاسی و دینی حاویِ چنین مسایلی باشد. بهخاطر اهمیت این موضوع، دانشمندان زیادی بهویژه اسلامگرایان که سالهای متمادی مورد ظلم و احجافِ نظامهای دیکتاتوری قرار گرفته و حقوق حقۀشان پامال گردیده بود، در این زمینه کتابها و مقالههای زیادی نوشتهاند؛ زیرا آنها به ارزشِ این موضوع بهخصوص در عرصۀ بینالمللی پی برده و همواره تلاش میکنند خود را حامی حقوق بشر معرفی کرده و از اینکه در کشورهایشان در معرض سرکوب قرار دارند، میخواهند از این طریق علیه حکومتهای استبدادی استفاده کرده و توجه و همدلی جهانیان را به خود جلب کنند.
جنبشهای اسلامی بهخاطر منافع عملییی که از طرح مسألۀ حقوق بشر عایدشان میشود، به آن روی آورده و برخی از آنها موضعشان را نسبت به آن صریحاً بیان داشته و کتابهایی نیز در این زمینه نوشتهاند که از آن جمله میتوان از اندیشمند تونسی راشد غنوشی نام برد. وی کتابی تحت عنوان «دمکراسی و حقوق بشر در اسلام» نوشته است که از جمله کتابهای مهم برای شناختِ اندیشۀ وی در زمینۀ دمکراسی و حقوق بشر به حساب میآید.
قابل ذکر است که راشد غنوشی در زمینۀ دمکراسی وحقوق بشر، آرای متفاوتی نسبت به دیگر اندیشمندان اسلامی دارد و در اینباره طوریکه در بالا اشاره کردم، کتابی هم نوشته است. این کتاب را زمانی به رشتۀ تحریر درآورده که تحرکات سیاسی بهویژه پس از انقلابهای جهانِ عرب به اوجِ خود رسیده است. طبیعی است که در این برهه از زمان، مقولههای دمکراسی و حقوق بشر از آسمانِ واژهها به زمینِ حقیقت آورده شده و مورد تطبیق قرار میگیرد.
این نکته قابل یادآوری است که جنبشهای اسلامی همواره متهم به ردِ دمکراسی شده اند و یا اینکه متهم شدهاند که اینها دمکراسی را وسیلهیی برای رسیدن به قدرت میدانند و بس.
نوشتن چنین کتابی آنهم توسط خردمندترین رهبرِ اسلامگرا در جنبش اسلامی، دال بر اهمیتِ این نبشته بوده و در حقیقت، پاسخ روشنی به تمام کسانی از مخالفین و برخی از اسلامگرایان خواهد بود. اینک ببینیم چقدر غنوشی توانسته است برای خوانندهگان خود، میان اسلام و دمکراسی و حقوق بشر رابطۀ محکم و قابل اعتمادی ایجاد کند.
غنوشی، فصل سومِ کتابِ خود را «صلح و دمکراسی» نام نهاده است. او در این فصل، سخن از شایعاتی به میان آورده که در میان دشمنانِ جنبش اسلامی ـ در داخل و خارج جهان اسلام ـ نسبت به دشمنیِ اسلامگرایان با دمکراسی شایع گردیده و چنان وانمود شده است که گویا اسلامگرایان با دمکراسی سرِ جنگ و ستیز داشته و هیچگاهی آن را نمیپذیرند.
غنوشی تحلیلی از دمکراسی نموده که با تحلیلِ لیبرالها تفاوتِ چندانی ندارد. وی میگوید: اختلاف، فطرت انسانی است و دمکراسی، حق اختلاف و ممارستِ آزادیِ انسانی را به شکل واضح و منظم مانند آزادی اندیشه و اعتقاد، انجام مراسم دینی، آزادی بیان، ایجاد جمعیتها و احزاب و حق شکایت به دادگاههای مستقلِ موافق با شروط دادگاه عادلانه را میپذیرد. غنوشی تأکید میورزد که «نظام دمکراتیک، حامی آزادیهای شخصی و مقومات کرامت انسانی است».
غنوشی به این باور است که زمانی ما ارزش نظامهای دمکراتیک را درک میکنیم که به مصیبت نظامهای دیکتاتوری گرفتار آییم. وی اشاره به ایدهیی میکند که سکولاریستهای افراطی تلاش میورزند تا نظام دمکراتیک را ایدیولوژیک ساخته و زیر نام نظام دمکراتیک، دین را از حوزۀ عمومی و خصوصی برانند؛ درحالیکه واقعیتِ امر این است که تطبیق نظامهای متنوع دمکراتیک بیانگر این است که نظام دمکراتیک مکانیسم بیطرفی را در پیش گرفته وهیچ ربطی با دیدگاه ایدیولوژیک سکولاریستی و یا دینی ندارد.
راشد غنوشی به این واقعیت نیز اشاره میکند که گاهی خود «دین» اساس توجیه نظامهای تیوکراتیکِ دیکتاتوری قرار میگیرد، چنانکه در تاریخ اسلام و تاریخ ملتهای دیگر چنین شده است. همزمان با این، غنوشی به این حقیقت نیز اشاره میکند که «دین» میتواند پایۀ مدارا و قبول کثرتگرایی یا لااقل زندهگی مسالمتآمیز قرار گیرد.
دمکراسی چنانکه غنوشی میگوید: «مجموعۀ سازوکارها و ترتیباتِ خوبی است که نخبههای مختلف بر آن توافق جسته تا ادارۀ امورِ مردم را به گونۀ توافق و بهدور از زور و اجبار و بر اساسِ برابری در شهروندی از نگاه حقوق و واجبات در دست گیرند».
از منظر وی، در اسلام چیزی مانعِ این سازوکارهایی که نظام دمکراتیک برای جلوگیری از آفتِ دیکتاتوری در نظر گرفته است، وجود ندارد.
غنوشی همچنان به تحلیل موضعگیریِ جنبشهای اسلامی پرداخته که برخی از آنها دمکراسی را نظام کفری دانسته و آن را رد میکنند و میگویند دمکراسی حکومت مردم است و در اسلام، حاکمیتِ خدا مطرح است. به باور وی، چنین نگاهی به دمکراسی و اسلام، نگاه سطحی و سادهاندیشانه است، گرچه این سخنِ آنها کلام حقیست که از آن ارادۀ باطل شده است.
غنوشی به گونۀ صریح از کسانی که حامل اینگونه افکار اند مانند حزب تحریر، سخن زده و این گفتۀ آنها را که «در اسلام آزادی نیست»، طرح گستاخانه و حامل بیم، وحشت، ترور، خون و نابودسازی به نام اسلام میداند. او میگوید: اگر این گروهها روزی حکومت را در دست گیرند، بدون شک که سرزمینهای هجرت و زندانها بیشتر از امروز پُر از اسلامگرایانِ مخالفِ آنها خواهد شد. وی به این نتیجه رسیده است که آنچه در اسلام کاملاً مباح است، «آزادی» است.
غنوشی نهتنها به انتقاد از حزب تحریر پرداخته، بلکه به انتقاد جریانهای اسلامییی پرداخته که خواهان «شورای اهل حلوعقد» به عوض دمکراسی اند. او شورای آنها را «شورای شل» نامیده است که جز جریانهای افراطی، دیگران به آن علاقهمندی نشان نمیدهند.
غنوشی پرسش سختی از مخالفانِ جریانهای اسلامی دارد، طوریکه میگوید: جنبشهای اسلامی ـ به استثنای اقلیتهای افراطی ـ با وجود وضعیت سرکوبگرانه، توانستند قدمهای بلندی در جهتِ دمکراسی بردارند. حال اگر وضعیتِ آنها به گونۀ دیگر میبود، چه وضعـیتی پیش میآمد؟ و اگر به ادارۀ امور مردم میپرداختند، آیا پیشرفت آنها در زمینۀ دمکراسی بیشتر از امروز نمیبود؟ درحالیکه تعامل با جامعۀ جهانی که غالباً اکثر آنها دشمن اند نیز تأثیر چشمگیری بر موضعگیریهای آنها میگذاشت.
غنوشی از این نقطه به موضعگیری جهانیان در برابر حرکت مقاومت اسلامی حماس میپردازد که جهانیان پس از پیروزی این گروه در انتخابات، به عوض همکاری، موضعگیریهای خصمانه گرفتند؛ درحالیکه به باور غنوشی اگر جهانیان با این جنبش از درِ دوستی وارد میشدند، هرگز کار به اینجاها که امروز کشیده است، نمیکشید
Comments are closed.