احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:هارون مجیدی/ دو شنبه 6 سنبله 1396 - ۰۵ سنبله ۱۳۹۶
«فاتح جنگ سرد»، یکی از کارهای معروف در معرفی و شناسایی فکر، راه و روش شهید احمدشاه مسعود، قهرمان ملی کشور است که چندین نوبت تجدید چاپ شده است. نویسندۀ این کتاب عبدالحفیظ منصور، پژوهشگر و نمایندۀ مردم در مجلس نمایندهگان است که پیش و بعد از این کتاب نیز کارهای بیشماری در بیان کارنامۀ قهرمان ملی کشور انجام داده است.
فاتح جنگ سرد علاوه بر دوازده عنوان نوشته، مقالهیی از شهید احمدشاه مسعود را نیز با خود ضمیمه دارد. این مقاله با عنوانِ «پاکستان مسوول ادامۀ جنگ در افغانستان» که در ۵ قوس ۱۳۷۷ خورشیدی در یکی از شمارههای هفتهنامۀ پیام مجاهد نیز به نشر رسیده، با خود دارد.
کتاب فاتح جنگ سرد ۱۱۵ برگ و دوازده بخش دارد که هر بخش آن بحثهای جداگانۀ را کاویده است. مرگش جهان را لرزاند، پدیدۀ تکرار ناشده، پسر شوخ و بازی گوش، آشنایی با جوانان مسلمان، آغاز کار در پنجشیر، شورای نظار، مرحلۀ سرنوشتساز، فاتح بیمقام، ترجیج طالبان نسبت به حکمتیار، مرگ بارها از او فرار کرد، واقعبینی و استراتژیست بزرگ عنوانهای نوشته شده در این کتاب اند.
چاپ نخستین فاتح جنگ سرد در نخستین سالروزِ شهادت قهرمان ملی به نشر رسیده و چاپ دیگر آن را بنگاه انتشارات میوند به دوش داشته که طرح روی جلدش کاری است از احمد فیهاش و آرایش صفحاتش را دفتر هفتهنامۀ پیام مجاهد انجام داده است.
کتاب فاتح جنگ سرد ضمن بحثهای کلیدی که با کوتاهنویسی و روایت روان بیان شده اند، بخشی از عکسهای کمتر دیده شدۀ شهید احمدشاه مسعود را نیز در خود دارد.
شناسۀ فاتح جنگ سرد را با نقل برشی از «پدیدۀ تکرار ناشده» که در صفحات ۱۵ تا ۲۴ کتاب را در بردارد به سرانجام میرسانم: احمدشاه مسعود به سخن عبدالله عزام، دانشمند و مبارز فلسطینی، پدیدهیی بود که در تاریخ افغانستان تکرار نشده و در تاریخ معاصر جهان کمنظیر بوده است. او از ۴۹ سال عمرش، سی سال تمام آن را در راه مبارزه علیه استبداد، کمونیسم و تروریسم به سر رسانید و در اوج افتخار که شایستۀ او بود، داعی اجل را لبیک گفت.
احمدشاه مسعود یک شخصیت کثیرالابعاد بود، یک سردار جنگی والامقام، یک سیاستمدار برجسته و یک عارف شبزندهدار بود، همیشه با وضو به سر میبرد و نماز تهجد را قضا نمیکرد.
قدرت و توان او در اجرای امور به او اجازه میداد که غالباً در یک شبانهروز ۱۸-۲۰ ساعت کار کند و اکثراً نان شب را در حوالی ۱۲-۱ شب صرف میکرد. به دستیارانش تأکید کرده بود که در هنگام پیروزی دعا و تضرع به حضرت اقدس الهی را فراموش نکنند و تضرع و نیایش را به یادش آورند.
همانطوری که از لحاظ روحی، معنویت عالی داشت، به ظاهر خود نیز توجه میکرد، لباس پاک و نظیف میپوشید، رنگهای شفاف را میپسندید و غذاهای پاک را خوش داشت، از میوهها به سیب و ام و از نوشیدنیها به شیر علاقۀ وافر نشان میداد.
مطالعه را هیچگاه از دست نمیداد و در شدیدترین حالات جنگی چند جلد کتاب را با خود میداشت. از میان کتابها بعد از قرآن و حدیث، سرگذشت سرداران جنگی را مطالعه میکرد. از جمله بارها دیده شده بود که «حیات مردان نامی» اثر ژاندارک را میخواند و به دوستانش مطالعۀ آن را سفارش میکرد. به زندهگینامههای مردان بزرگ بیشتر رغبت نشان میداد و از میان تواریخ اسلامی، سبک ابن خلدون را قدر میکرد و میگفت: مقدمۀ ابن خلدون را چند بار مطالعه کرده است.
در میان شعرا، شیفتۀ غزلیات حافظ بود و آن را با خود همراه میداشت. باری به سوال رضا دقتی خبرنگار معرف ایرانی گفت: اگر قرار باشد سه کتاب را با خود به همراه ببرم، قرآن مجید، مثنوی معنوی و شاهنامۀ فردوسی را بر میگزینم. در اوقات فراغت به موسیقی گوش میداد و موسیقی کلاسیک -غزل- را میپسندید.
ورزش صبحانه را ترک نمیکرد، به فوتبال عشق فراوان داشت و آنگاه که فرصت مییافت با مجاهدان بازی میکرد و به بازی شطرنج میپرداخت و استعداد خوبی هم در این زمینه داشت.
هرچند به زبان ساده و بیتکلف حرف میزد، ولی صحبتهای با محتوی و مختصر را خوش داشت و از مخاطب میخواست: «جان گپ را بگو» و یا خود بعد از اعلام دستوری تکرار میکرد: «اول و آخر گپ همین».
دارای جاذبۀ نیرومندی بود، رفتار و گفتارش به هیچکس دیگر مشابهت نداشت و این دیگران بودند که از او پیروی میکردند، تا بهسان او خود را بیارایند و همانند او حرف بزنند. تشنج شانۀ چپ داشت و بسیاری اوقات آن را تکان میداد و بسیاری از دوستانش با تقلید از آن شانۀ خود را تکان میدادند و در چند سال اخیر از ناحیۀ کمر دچار تکلیف بود.
کلاه پکول میپوشید که اکثر بزرگتر از سرش میبود و آن در یکطرف سر تمایل پیدا میکرد و اندکی خمیده راه میرفت و عوام او را «کج کلاه» میخواندند که برای او سخت زیبنده بود.
زندهگی ساده داشت و این سادهگی از حرف زدن تا نشستن در مجالس در او متبارز بود. سالها خانه نداشت، در قرارگاهها با مجاهدان یکجا به سر میبرد، با آنان میخورد و میخوابید، بعداً دو اتاق ساده در خانۀ ویرانۀ پدرش آباد کرد که در یکی از آنها خانوادۀ او زندهگی میکرد و در دیگرش، مراجعان را میپذیرفت.
Comments are closed.