احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شکیب انصاری/ یک شنبه 22 دلو 1396 - ۲۱ دلو ۱۳۹۶
بخش دوم و پایانی/
همچنان در این نبشته «فئودال» یک استعاره است که در کنارِ «مذهب» قرار داده شده است و مراد آن، پولداران نیست، بلکه آنانی است که از ناحیۀ خشونتگرایی نسبت به دیگران در یک موقعیتِ فئودالیته (متورم) و «استغنا» قرار دارند. روی این منظور، اینها فئودالهایی اند که با استفاده از مذهب، حاکمیتِ خود را بدون قید و شرطِ جغرافیایی و فرهنگی، ساخته اند.
همچنان که در حاکمیتِ فئودالهای «بورژوا»؛ بَردهها به استثمار گرفته میشوند، اینها نیز زنان را به استثمار گرفته اند. ضمن آنکه قطعههای ویژهیی از جغرافیای افغانستان را در قلمرو خود دارند و بر روح و روان اکثریتِ (بیسواد) این جامعه حاکمیت میکنند؛ صدای زنان را در گلوگاهها خفه کرده اند. از قسمتهای گونهگون افغانستان به خود پناهگاههای امن نیز درست کرده اند. زنا میکنند؛ لواطت انجام میدهند؛ به انواعِ فساد اخلاقی مصاب اند، در پرورش افراطگرایی و تروریستان نقشِ ویژه را ایفای میکنند، ولی با استفاده از جایگاهِ مذهبی و هراسی که دیگران (از کوچکترین عضو خانواده گرفته تا گروههای محافظهکار در داخل دهکدهها و شهرستانها به دلیلِ علایق دینی) از آنها دارند، منزه و بیگناه محسوب میشوند.
این کتهگوری از فئودالها در هر کجای از این کشور حضور دارند، حاکمیتِ قطعی و جایگاهِ خود را با استفاده از تفاسیرِ تند و افراطی دین و دنیاگریزانه محکم کرده اند. صدای قوانین انسانی، کنوانسیونهای بینالمللی دفاع از حقوقِ زنان، حقوق بشر و سایر قوانینِ نافذه را در جغرافیای تحت سلطۀ خویش خفه ساخته اند تا شهروندان به ویژه زنان، فهم و قدرتِ ایستادهگی را نداشته باشند.
بنابر این، همین دسته از افراد استند که خشونتگرایی را به شکلِ ساختاری اعمال میکنند. زنان را میکُشند، بچههای نوجوان را بد راه میسازند، بر روح و جسمِ هزاران دختر و زن تجاوز میکنند و سرانجام بر شملهیی «لُنگی» خود مدالِ افتخار و ارباب را نصب میکنند. همه به یاد داریم و گواه بر چندینِ رویداد خَشنی استیم که منجر به قتل و کُشته شدنِ زنان در محاکمِ صحرایی تحتِ امر همین افراد، شده است. از جمله آخرین موردی که در شهرستانِ چاهآب استان تخار رُخ داده است؛ لتوکوبِ زنی بود که بدون محکمه، در صحرای سردِ زمستان زیر دستانِ «مذهبی»های گناه اندود و قاضیمأب؛ هلاک شد.
این اما تنها صورت مسأله است، ژرفای غیر قابل دید آن این است که هزاران زنِ دیگر در خانه و کاشانه -از سوی همسرانِ خود مورد تجاوز (عدم رضایت) قرار میگیرند و به دلیلِ حساسیتهای فرهنگی، بسیاریهای از این قماش افراد رسانهیی نمیشوند و یا هم به صورتِ اجباری تنِ به زندهگی در اوج بیچارهگی داده اند؛ مهم اما این است که همین فئودالها در گسترش و ترویج چنین رخدادهای وحشیانه نقشِ اساسی دارند. فتوا میدهند، زن را وقیحانه روی صحرا میکشانند و با پرتابِ اولین سنگ، چوب و یا… به صورت زنان، به دیگران الگو میشوند.
از سوی دیگر، از آنجایی که به شدت از قدرت مذهبی برخودار اند، بر ذهن و ضمیرِ مردانِ هزاران خانواده تأثیرِ قابل درنگی نیز دارند. مثل استفاده از احساسات «ناموسی» افراد. برای اینکه در جامعه سخن و جایگاه داشته باشند، شماری از مردانِ خانوادهها را تحریک میکنند تا از مرگِ دخترانِ (مظنون به ارتکاب روابط جنسی) خود استقبال کنند و این مردان را متقاعد میسازند که با چنین کنشی (عقبگرایانه)، از یکسو ننگ را از جبین خانوادههایشان پاک کنند و از سوی دیگر، در زبانِ عمومی جامعه «باغیرت» معرفی شوند. بنابر این، با چنین رویکردی، اینها ارزشهای جاافتاده در متنِ جامعه را بارها مورد دستبرد و استفاده قرار داده اند.
زندهگی زن در چنین قلمروی:
موارد یاد شده نشان دهندۀ وضعیت زنانی است که در قلمروهای متفرقِ فئودالهای مذهبی قرار دارند. قلمروهای که ساحتِ (فردی، جمعی، گروهی، استانی و اجتماعی) دارد. قلمروهایی که به جای قوانین، اتوریتۀ شخصی و عقدهگشایی مذهبیهای افراطی حاکمیت میکند و سرانجام، خشونت دقیقاً با توضیحی که در بالا داده شد، از همین مسیرها تسری و ساختاری میگردد.
این فئودالها از کُشتن و بستنِ زنان تا کنون دهها نمایشنامۀ تند و خشونتگرایانه درست کرده اند، ولی در این طرفِ ماجرا جایی که ما جهانِ را از عینکِ یک شهری و به اصطلاح فرهنگی-متمدن مینگریم نیز اقدام آنچنانی کرده نتوانستهایم. بنابر این، سهمِ ما نیز در تسری این نوع خشونت به همان اندازه است که فئودالهای مذهبیِ لذت-زهری آن را حس نمیکنند.
بنابر این، مجموعههای متفرقِ از این فئودالهای مذهبی، زندهگی را برای زنانِ تلختر از «زهر» درست کرده اند، در قطعهقطعۀ جامعۀ ما حضورِ زهراگین و کُشنده دارند، جایگاه، حیثیت و وقار زنان را به گروگان گرفته اند. از زندهگی زنان به خواست و نیازهای خودی که در این جغرافیا خبری نیست؛ حتا نحوۀ پوشیدن، خوردن، رفتار، علایق و… همۀ آنها را نیز زیر ساتور/ساطور خشم و نظارتِ بیقید و شرط خود در آورده اند. برای زنانِ خود و کسانی که از دسترسی جنسی آنها بهدور است، دهها پوشش و خط قرمز تعریف میکنند، ولی زنانِ قابل دسترس را نزدِ خود «برهنه» میسازند و از درونِ خواستِهای جنسی خود به برهنهگی و زنانهگی آنها حاکمیتِ جنسی میکنند. اینها مردودترینهای استند که میشود نقشِ آنها را در پی تمامی خشونتها در برابر زنان محاسبه کرد.
تنها روزنهیی که به عنوانِ امُید میشود به آن نگاه کرد، موجودیتِ یک تصویر کلی از چهرۀ زشت و قبیح این افراد (فئودالهای مذهبی) در ذهن و ضمیر شمار محدود افراد به عنوانِ نُخبهگان و روشنفکران در جامعه میباشد که میتوان از این امکان استفادۀ اعظمی در جهت تضعیف و مهارِ جایگاه اینها کرد.
Comments are closed.