احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:هارون مجیدی - ۱۵ سنبله ۱۳۹۶
سپیدارها مجموعۀ از مقالات، گفتوگوها و سخنرانیها پیرامون کارنامه و مبارزۀ شهید احمدشاه مسعود و همسنگرانش است که به مناسبت چهاردهمین سالگرد شهادتش به نشر رسیده است.
کتابِ سپیدارها در پنجهزار نسخه و ۱۵۰ برگ توسط کمیتۀ فرهنگی بنیاد مارشال فهیم در سنبلۀ ۱۳۹۴ خورشیدی چاپ شده است.
در این کتاب با شماری از همسنگران شهید احمدشاه مسعود گفتوگوهای مفصلی صورت گرفته و خاطراتشان از شهید مسعود و چگونهگی مبارزات مجاهدان افغانستان به ثبت رسیده است.
در «سخنِ نخست» سپیدارها آمده است: آزمونگاه زمان، همیشه در قبال انسانها قرار میگیرد. دشوارترین حالت زمانی میباشد که انسان در برابر مرگ و زندهگی قرار میگیرد. انسانهاییکه مرگ با عزت را نسبت به زندهگی ذلتبار ترجیح میدهند، انگشتشمار اند. آنانی که در فقدان آکسیجن آزادی نفس نمیتوانند بکشند، تاریخ میسازند و بر خلاف جهت رود به حرکت میآغازند. از این بابت است که تعدادی با وصف اینکه در میان ما نمیباشند، اما حضورشان همیشه محسوس میباشد. آنانی که در برابر ظلم و بیعدالتی ایستادند و ثانیهیی را در تحقق عدالت اجتماعی به غفلت فرو نگذاشته اند، با آنکه در میان ما نیستند، ولی حضور معنویشان، فکرشان، اندیشههایشان، راهشان و یادشان همیشه با ما است.
در ادامۀ این یادداشت آمده است: مجاهدان افغانستان در سه مرحله از آزادی کشور دفاع کرده و مبارزۀشان به ماندگاری نامشان افزوده است.
گفتنی است که بخش عمدۀ این کتاب اختصاص یافته است به متنهای سخنرانی مارشال محمدقسیم فهیم، معاون پیشین ریاستجمهوری که در برنامههای گرامیداشت از سالروز شهادت قهرمان ملی کشور ارایه شده بود. خواننده با خوانش این سخنرانیها با بخشهایی از کارنامه، زندهگی و عملکرد قهرمان ملی کشور آشنا میشود.
سپیدارها ضمن داشتن البومی از عکسهای شهید احمدشاه مسعود، گفتوگوهای عبدالحفیظ منصور، فرمانده گلحیدرخان، مولوی عطاالرحمن سلیم و احمد مسعود را در خود دارد و داکتر محییالدین مهدی، مهندس توریالی غیاثی، جنرال هابیل هابیل، مسعود خلیلی، امرالله صالح، عارف سروری و ذبیحالله جامی برای آن مقاله نوشته اند.
در پایان این شناسه خاطرۀ آخرین دیدار زنده یاد مارشال محمد قسیم فهیم با شهید احمدشاه مسعود را نقل میکنیم.
آخرین دیدار با یار
آخرین دیدارم با آمرصاحب شهید در خط تخار که قوماندانی مستقیم خط را به دوشم داشتم، بود.
طالبان آمادهگی داشتنتد تا خط جبهۀ تخار را که منتهی به بدخشان میشود، بشکنند. البته از برنامههایی که با ۱۱ سپتمبر همآهنگی داشتند، اطلاع داشتیم؛ چون به امریکاییها این جریان را گفته بودیم. آمرصاحب علنی در مطبوعات گفت که پیامم به بوش این است که اگر متوجه افغانستان نشود، به زودی این آتش دامن امریکا را نیز میگیرد. آنان –طالبان- آمادهگی تمام گرفته بودند و چهل و دوهزار افراد تازه نفس را آماده کرده بودند تا این خط را بشکنند. به همین خاطر من در یک طرف که خط اصلی «کلفگان» بود، میبودم و همواره با آمرصاحب شخصاً در ادارۀ خط جبهه ماوارای کوکچه همآهنگی داشتم.
یک روز برایم زنگ زد و گفت که یک چرخبال میفرستم بیا که رهبران و استادان در پنجشیر جمع شده و از ما نیز تقاضا کرده اند تا در این نشست باشیم؛ شما پیشتر از من بروید و من تا شب میآیم.
همان کار صورت گرفت و در اخیر مجلس، ساعت دو نیم شب بیرون شدیم. در همان مجلس هم خاطرات بسیار زیاد وجود دارد که صحبتهای تلخی شد. ما که در درون جنگ بودیم یک تصور داشتیم؛ کسانی که بیرون بودند به گونۀ دیگری به قضایا میدیدند. ما میگفتیم که نیروی دشمن مضمحل شود تا حمله گروهی خود را انجام داده نتوانند و ما تعرض کنیم؛ تصمیم من و آمرصاحب شهید همین بود.
بعد از ختم مجلس، در موتر آمرصاحب نشستم؛ نزدیک خانۀ آمرصاحب که رسیدیم، زمانی که خواستم از موتر پیاده شوم، آمرصاحب رانندۀ خود را از موتر پایین کرد و برایم گفت: با خودت کار دارم. من گفتم چه کاری؟ آمر صاحب گفت: نمیشود تا ده روز جنگ خود را معطل کنیم؛ یعنی حملهیی که ما برایش آمادهگی داشتیم که انرژی دشمن به مصرف برسد تا حمله عمومی کرده نتواند.
این زمانی بود که فردا باید میرفتیم و حملات را شروع میکردیم که آمرصاحب خواستار توقف جنگ شد. در همان شب وزیر خارجۀ پاکستان عبدالستار اعلام کرد که به بسیار زودی قضیۀ افغانستان حل میشود. معنای این گپ این بود که طالبان به پامیر میرسند؛ آمرصاحب گفت دشمن که این قدر لاف میزند که ما تا ده سپتمبر کار را خلاص میکنیم. جنگ زمینی همین است که ما و شما دیدیم، توپ تفنگ و جبهه و تانک شان است. بمب اتم آنها استفاده کرده نمیتوانند چون در این مناطق کوهستانی که دوست و دشمن مشخص نیست، چه کسی را میزنند. آمرصاحب با اصطلاحی که داشت گفت: بیا فهیمخان از بهر احتیاط تا ده سپتمبر جنگ را متوقف کنیم. چون اگر ما جنگ کنیم و همه تجهیزات ما تمام شود؛ نشود کدام حادثهیی صورت گیرد که هیچ کس جمع کرده نتواند. تا همان زمان به گونهیی این جنگ را توقف دهیم.
آمرصاحب برایم گفت: تو برو در خط جبهه و قوماندانان را بگو کارهای سر کوهی کنند و انتظار بکشند؛ من هم میروم تا یک بهانۀ دیگری پیدا کنم تا ده سپتمیر بگذرد، در ده سپتمبر ببینیم که آنها چه میکنند. نیروهای ما آماده باشند تا ضعیف نشویم. چون در جنگ اگر پیروز هم شوی، آدم روحاً ضعیف میشود؛ جنگ کشته، تلفات و مصرف دارد. من خداحافظی کردم و به آمرصاحب گفتم، تا ده سپتمبر انتظار میکشیم.
آمرصاحب گفت: اما به یک شرط که خودت در بالای کوه مصروف سوق و اداره باشی و هیچ پایین نشوی؛ یکی جایر را شخ پلنگ میگویند که در کارهای نظامی افغانستان مشهور است، مرکز سوق و ادارۀ من همانجا بود؛ قوماندانهای زیادی با من بودند. وقتی رفتم همه برایم گفتند چه کردی؟ من برای شان گفتم که آمرصاحب میگوید تا ده سپتمبر منتظر باشیم و گاهگاهی عملیات سر کوهی کنیم. برای قوماندانها گفتم که آمرصاحب هدایت داده است که همین جا باشیم و از اینجا پایین نشویم. ما ده سپتمبر را میشمردیم که در ۹ سپتمبر آمرصاحب شهید شد. انجنیر عارفسروری برایم زنگ زد که انفجاری شده و خالد وضعش خراب است. -در شبکۀ مخابره نام من طارق و از آمرصاحب خالد بود- فهمیدم که آمرصاحب شهید شده است. پیشبینی آمرصاحب که آماده باشیم، همان آمادهگی تا کابل و قندهار به نفع ما تمام شد. ما به امریکاییها اطمینان دادیم که شما حملات پراکنده خود را بس کنید و بالای طالبان از طریق جبهات حملات تان را افزایش دهید چون ما نیروهای آماده داریم؛ صد در صد آماده هستند ما تعرض میکنیم و طالبان که در خطوط جنگی بشکنند، چون عمق جبهه و رابطه با مردم ندارد، شکست میخورند که بعدها همان کار را کردند، ما تعرض زمینی کردیم که نتیجۀ مثبت گرفتیم؛ حالا مبالغه نشود که آمرصاحب شاید پیشبینی کرده بود که خودش شهید میشود یا کدام حادثهیی دیگری را پیشبین بود که من نمیدانم. این آخرین دیدارم با شهید احمدشاه مسعود بود.
Comments are closed.