گزارشگر:نصیر عبدالرحمن/ یک شنبه 2 میزان 1396 - ۰۱ میزان ۱۳۹۶
بخش سوم/
مولانا مودودی پس از بیان دگرگونی خلافت راشده به پادشاهی و سلطنت و تبیینِ فرقهای اساسی پادشاهی و خلافت، میگوید: امروزه کسانی که نظریۀ سیاسی اسلام را بررسی میکنند، دو نوع نظام سیاسی در اسلام مشاهده میکنند: خلافت و سلطنت. سپس فرقهای آشکارِ آن دو در مبادی، اسلوب و مقاصد را مینگرند؛ با اینحال مشاهده میکنند که مسلمانان از نظام سیاسی ملوکیت هم مانند خلافت راشده، اطاعت و پیروی میکنند؛ از اینرو این پرسش برایشان مطرح میشود که چرا مسلمانان اینگونه رفتار کردهاند. به همین سبب ایشان به مسالۀ پیروی نکردن از نظام سیاسی پادشاهی در قالب بررسی اندیشۀ سیاسی و فقه ابوحنیفه و ابویوسف پرداخته و از آنجا مساله جواز قیام علیه حکومت باطل در جامعۀ اسلامی را مطرح کرده و برخلاف اکثریت اهل سنت، بر جواز خروج علیه حاکم ظالم تأکید ورزیده است.
مودودی میگوید: امام ابوحنیفه انعقاد و شکلگیری حاکمیت از طریق قوۀ قهر و غلبه را باطل و غیرمشروع میداند و قایل است روش صحیح انعقاد خلافت، فقط با اجماع و مشورت اهل رأی حاصل میشود. ابوحنیفه امامت و رهبری شخص ستمگر را نیز نمیپذیرد و آن را نامشروع میداند. به نظر او، قیام علیه حکومت فاسق و ستمگر، واجب است، مشروط بر اینکه شرایط و توانمندیهای لازم برای قیام آماده باشد و در نهایت به تغییر حاکم ظالم بینجامد؛ نه اینکه صرفاً به نابودی نیروها و تواناییهای خودی منجر شود و بدون نتیجه پایان یابد.
در باور مودودی در قرن اول هجری، نظر اکثر بزرگان دین همین بوده و نظر ابوحنیفه شاذ نبوده است؛ از اینرو اینکه برخی صحابه و تابعین، حضرت حسین(رض) را از قیام علیه یزید بازمیداشتند، به جهت تردید در نتیجۀ اقدام بوده، نه آنکه اقدام حضرت حسین(رض) را نامشروع و غیرمجاز میشمردند. وی در این مقام با تأیید ضمنی و ارزیابی مثبتِ عملکرد ابوحنیفه و شاگردش ابویوسف، به این پرسش مهم که «اگر تلاش برای براندازی حکومت فاسق و ستمگر راه به جایی نبرد یا شرایط قیام مهیا نبود، تکلیف چیست؟» چنین جواب میدهد: در این صورت با حکومت فاسق و ستمگر با صبر وسکون مقابله صورت گیرد، باید دست به اصلاحگری زد و از هیچ کوششی دریغ نکرد، حتا اگر با سختی و مشقت همراه باشد و بهکُندی صورت گیرد.
اجتهاد
مودودی با تأثیر از ابنتیمیه و شاهولی الله دهلوی و برای شکستن اندیشۀ جزمی تقلید و روحیۀ عدم پذیرش اجتهاد و نظریهپردازی که طی صدها سال در میان اهلسنت نهادینه شده است، بیان میکند: هیچکس نمیتواند منکر علم و فضل و عظمت شأن ائمۀ فقها، متکلمان، مفسران و محدثان شود؛ اما همۀ ما میدانیم آنها انسان بودند و همان ابزار اکتساب علم را که در اختیار ما هست، داشتند و بر آنها وحی فرود نمیآمد؛ بلکه با استفاده از عقل و بصیرت در کتاب و سنت، تدبر کرده و نظریهپردازی میکردند. با این بیان معلوم میشود دیدگاههای اجتهادی آنها میتواند به عنوان راهنما و کمکدهنده مورد استفاده قرار گیرد، اما نمیتواند منبعی مستقل تلقی شود؛ از اینرو صرف تقلید از آنان بر علما جایز نخواهد بود.
ابوالاعلی معتقد است برای تجدید و احیای دین، صرفاً احیای علوم دینی و زندهسازی روح پیروی از شرع کافی نیست؛ بلکه نیاز به یک حرکت و جنبش فراگیر اسلامی است که بر همۀ علوم، افکار و صنایع و تمام ابعاد زندهگی تأثیرگذار باشد، و آن مهم، به نیروی اجتهادی تازهیی نیاز دارد؛ ؛ از اینرو خود او در جهت احیای اجتهاد اسلامی – علاوه بر مبارزه با روحیۀ جمودگرایی و تقلید، و علاوه بر ترویج و احیای ضرورت روحیۀ اجتهاد – عملاً وارد حوزۀ اجتهاد و نظریهپردازی شده است.
جهاد اسلامی
از دیدگاه ابوالاعلی مودودی، دعوت اسلام با تکیه بر عقیدۀ بنیادی «توحید»، عامل جنبش اجتماعی سازندهیی بود که در مرحلۀ اول، کسوتِ الوهیت را از تنِ کسانی که با انواع حیلهها و توطیهها مردم را به بردگی کشیدهاند، بیرون کرد و در مرحلۀ دوم نظام حکومت الهی را در جامعۀ انسانی برپا ساخت. اسلام، تفکر و نظامی انقلابی است که هدفش، «درهم ریختن نظامهای فاسد حاکم و ایجاد شالودۀ نظامی عادل و مترقی است» و هدف نهاییاش، مبارزه با جامعۀ جاهلی، از بین بردن سلطۀ انسان بر انسان، تشکیل جامعۀ توحیدی و برپایی حکومت مطلق خداوند یگانه در همۀ عالم است؛ از اینرو فریضهیی به نام «جهاد» برای رسیدن به این اهدافِ مقدس در تعالیم اسلامی تعبیه شده است.
بنابراین از نظر مودودی، جهاد، در حقیقت مبارزهیی انقلابی با عوامل ضدانقلاب است که مانع رسیدن به اهداف عالی اسلام هستند. به عبارت دیگر، «جهاد، کوششی است مستمر و مبارزهیی است پیگیر در طریق تأمین نظام حق». به زعم مولانا مودودی، مسلمانان باید پس از ایمان آوردن به حقانیت اسلام، تمام تلاشِ خود را در راه استقرار آن به کار گیرند؛ چه آنکه مسلمانِ واقعی نمیتواند شاهد حاکمیت و برپایی نظام جاهلیت باشد، و اگر راضی بر آن باشد، در حقیقت مؤمن نیست، اگرچه با خضوع و خشوعِ کامل نماز بخواند و روزه بگیرد.
مودودی معتقد است خلافت اسلامی به پادشاهی دگرگون شد و به مرور زمان، برخی از مظاهر نظام جاهلی جان گرفت و با ظواهر اسلامی پیوند خورد؛ به حدی که مقابله با آن همواره از مقابله با جاهلیت عریان، هزاران مرتبه سختتر شد؛ بدین جهت مبارزه با مظاهر جاهلیت در جوامع اسلامی و در میان مسلمانان را با جهاد فرهنگی و انقلاب فکری و اخلاقی، امکانپذیر میدانست و بر اهمیت و لزومِ تجدید دین بهوسیلۀ مجددانِ واقعی تأکید فراوان میکرد.
سیدابوالاعلی مودودی از این جهاد اسلامی، گاهی با نام «انقلاب اسلامی» یاد میکند و گاهی «جهاد علمی و فرهنگی»، و معتقد است این کار یک انقلاب ذهنی، معنوی و علمی مبتنی بر الگوی تعلیم و تربیت اسلامی است که گامبهگام تحقق مییابد و در حد امکان، از خشونت فیزیکی به دور است. در واقع انقلاب از دیدگاه مودودی، تغییر تدریجی بنیادین در جهان هنجاری، ارزشی، ذهنی، روحی و معنوی تکتکِ افراد جامعه و بازسازی آن بر مبنای اندیشهها و جهانبینی اسلامی است.
به اعتقاد مولانا مودودی، وظیفۀ علمای اسلام آن است که مبادی و اصول تمدن جدید را بهخوبی بیاموزند؛ برای کسب علومی که بنمایۀ تمدن جدید به شمار میروند، به غرب هجرت کنند؛ نیروی فکری خویش را به کار اندازند و اکتشافات علمی و روش علمی پیشرفت تمدن غربی را فراگیرند و بهوسیلۀ معلومات و کشفیاتِ تازۀ خویش، نظام فرهنگ و تمدن اسلام را در ضمن مبادی و اصولِ اسلام اصلاح کنند تا خسارتِ بزرگی که از ناحیۀ جمود فکری و عملیِ ایشان بر پیکر جامعه اسلامی وارد شده، تا حدودی جبران شود.
سید ابوالاعلی مودودی در راستای احیای جهاد فکری و علمی در بسیاری از آثار خود، در صددِ شناساندن ماهیت تمدن غربی – بهویژه مبانی فکری و نظری آن – بوده و بدین ترتیب، گاهی بسیاری از آموزهها و بنیادهای فکری آن را بررسی و نقد کرده است.
آزادی
در نگاه مولانا مودودی، حق آزادی یا حقِ انتخاب میان دو یا چند گزینه و تحمیل نکردنِ اندیشۀ خاص، از مواهب بزرگ الهی است که خداوند متعال آن را به انسانها ارزانی کرده است و از ابتداییترین حقوقِ شهروندی در حکومت اسلامی به شمار میآید؛ طوری که احدی حق ندارد آن را از کسی سلب کند.
از نظر مودودی، بزرگترین مشکل فراروی بشر درخصوص حق آزادی، سلطۀ انسان بر انسان یا همان بردهگی انسان به دستِ انسان است که همواره بشر را رنج میداده است. به تعبیر ایشان، در بین تمام مظاهر وجود، فقط انسان بوده است که ادعای الوهیت داشته و خواسته است دیگران را به بردهگی بکشاند؛ از اینرو احیای آزادی در نگرش مودودی، درحقیقت آزادی از یوغ بردهگی همنوعان است.
سیدابوالاعلی بهصورتِ تلویحی تأیید میکند که برقراری آزادی مطلق در نظام اجتماعیِ انسانها ممکن نیست. او در اینباره میگوید: اینکه در اسلام، حق قانونگذاری منحصر به خداوند است و پروردگار متعال حق وضع قانون را از انسانها سلب کرده، درحقیقت در راستای پاسداشت حق آزادی است، نه سلب آزادی؛ زیرا خداوند متعال میدانست محدودۀ علم انسانها اندک است و واگذاری حق قانونگذاری به انسان در واقع گمراه کردنِ او و تیشه به ریشۀ انسان زدن است؛ از اینرو خود پروردگار به جهت آگاهی کامل از چندوچون آفریدهها، قانون جاودانۀ آنان را پی ریخت و آن را در قالب ادیان الهی برای بشر به ارمغان آورد.
وی اشاره میکند که با ظهور اسلام و ترویج اصل توحید، حق آزادی رأی و روحیۀ آزادهگی در مسلمانان ایجاد شد؛ اما متأسفانه با تبدیل خلافت اسلامی به امپراتوری و پادشاهی، آزادی رأی تا حدود زیادی از بین رفت و محیط اختناق و یکصدایی و سرکوبیِ مخالفان در دوران حاکمیت معاویه(رض) و با کشته شدن «حجربنعدی» آغاز شد و سالیان متمادی ادامه پیدا کرد. برایناساس، ایشان یکی از انگیزههای قیام امام حسین(رض) را نبود آزادی در انتخاب خلیفه و نبود آزادی عقیده در دوران اختناق شدیدِ حاکمیت یزید دانسته است
یکی از پیامدهای عمدۀ مکتب رهاییبخش اسلام، اعطای آزادی به جامعۀ انسانی است. دین اسلام در اینباره اصل را بر آزادی و عدم تسلط فرد بر دیگران قرار داده است؛ از اینرو کسی حق ندارد آزادی را از همنوعانِ خود سلب کند و آنها را به بردهگی بکشاند. مولانا مودودی در مورد حق آزادی در جامعۀ اسلامی بر آن است که باید انتخاب زمامداران در حکومت اسلامی به تودهها واگذار شود و آنها در آزادی کامل افرادی را برگزینند که شایستۀ این منصب هستند؛ از اینرو به نظر مولانا مودودی در جامعۀ اسلامی، احدی حق ندارد با زور و سلب آزادی بر مردم مسلط شود و اگر چنین شود، حاکمیتش هیچگاه مشروع نخواهد بود. همچنین از نظر مولانا مودودی، منشای همۀ گرفتاریها و بدبختیها در جوامع انسانی، رهبری حاکمانِ فاسق و نالایق بوده و هست و راه برونرفت آن، آزادی تودهها در انتخاب رهبران شایسته است.
وحدت اسلامی
مولانا مودودی نگاشتۀ مستقلی درخصوص مسالۀ وحدت و انسجام مسلمانان ندارد؛ اما از سیرۀ عملی و از لابهلای نوشتههای متعددش، میزان اهتمامِ ایشان به مسالۀ وحدت و همبستهگی مسلمانان تا حدودی آشکار میشود. مولانا مودودی به اتحاد و انسجام جامعۀ اسلامی و عدم تزلزل در اجتماع مسلمانان عنایت ویژه داشت و بر آن بود: کسی که قدرت اجتماع مسلمانان را متزلزل کند یا بهنحوی صدمهیی بر آن وارد سازد، جنایتی بس بزرگ مرتکب شده که آن را نه با اقرار به توحید میتوان جبران کرد و نه با نماز و روزه. از اینرو معتقد بود: اگر مسلمانی اهل نماز و روزه و امثال آن باشد، ولی بهقدر سرِ مویی از حکم یکپارچۀ جماعت و اجتماع حقیقی اسلامی سرپیچی کند و در صفوف مسلمانان گسستهگی به وجود آورد، عملِ او مستلزم جواز قتلش خواهد بود.
مولانا مودودی با یادآوری کثرت مسلمانان در سراسر گیتی و عدم یکپارچهگی آنها با یکدیگر که باعث پژمردهگی و ضعف آنان در برابر مستکبران و خواری آنها شده است، از گسستهگی مسلمانان شکوه میکند. او به این حقیقت اشاره میکند که اگر مسلمانان متحد شوند و هرکدام فقط یک سنگریزه پرتاب کنند، کوهی بس عظیم به وجود خواهد آمد. وی با این بیان، بر ضرورت ایجاد وحدت و همبستهگی هرچه بیشترِ مسلمانان تأکید میکند.
بر اساس این نگرش، سیره عملیِ مودودی بر رعایت مسایل وحدتبخش و پرهیز از اختلاف و تفرقه مذهبی استوار شده بود. او بهتر میدانست که در برنامۀ درسی دانشگاهها، حتیالامکان اختلافهای مذهبی راه نیابد تا نسل های آیندۀ تمام فرقههای اسلامی، تحت مبادی و اصول مشترکِ اسلامی تربیت یابند.
تفهیمالقرآن
تفهیمالقرآن، برای آگاهی و هدایت مخاطب و مردمِ ناآشنا به مفاهیم قرآن و با زبانی ساده و رسا نوشته شده و هدفِ مودودی از ترجمه و توضیحات، تأمین نظرِ اهل فن و تخصص نبوده تا بحثهای آکادمیک فنی و مباحث ادبی و یا نکات بلاغت و اعجاز و احکام را مطرح سازد. او میخواهد خواننده را با پیام وحی آشنا سازد و در آشنایی، در زندهگی و رفتار آنان اثر بگذارد و منشای تحولات و حیات اجتماعی آنان گردد.
از ویژهگیهای این تفسیر، عصری بودنِ آن است. منظور از تفسیر عصری، پذیرفتن این اصل است که تفسیر امروز باید با تفاسیر گذشته تفاوت پیدا کند و مفسرِ امروز به پُرکردن فاصله میان عصر نزول قرآن و عصر تفسیر تلاش نماید؛ زیرا مردم از فضایى که قرآن در آن نازل شده، بسیار فاصله گرفته و آگاهیهای لازمی که نشان دهد چه مسایل و مشکلاتی بوده که به بیان این امور انجامیده را نمیدانند، و مفسر مخاطبانِ خود را از این دسته از مسایل باخبر میسازد. همینطور مخاطبان از اهداف و امورى که قرآن براى آنها نازل شد، دور شدهاند، مفاهیم و حقایقِ آن بهتدریج از ذهنهایشان محو گردیده و اصطلاحات قرآنى در نزدشان دگرگون شده است. به عبارت دیگر، فاصلۀ زمانى از عصر نزول سبب شده تا فضایى که مسلمانان در آن زندهگی میکردند و تلقى آنان از هدف نزول قرآن و التزام عملى به آن، بهتدریج دگرگون گشته و در پی آن، مسلمانان امروزى از فهم معناى عینیِ قرآن فاصله پیدا کردهاند.
Comments are closed.