گزارشگر:یک شنبه 2 میزان 1396 - ۰۱ میزان ۱۳۹۶
بخش هفتاد و ششم/
فورم اصلاحات
پس از سبکدوشیام از ریاست رادیو تلویزیون معارف در سال ۱۳۸۶، با همکارانِ خود در رادیو آموزگار مصروف شدم و دیگر به کارِ دولتی فکر نکردم.
اما در اوخر حکومت حامد کرزی، بر اثر تشویقِ دوستانم خواستم فورم کاریابی از کمیسیون اصلاحاتِ اداری بگیرم. وقتی همراه با میر نظامالدین فضلی یکتن از همکاران رادیو آموزگار، به دروازۀ معلوماتِ اصلاحات اداری رفتم، دربِ آهنی برای پرسش باز شد و جوانی که فورم توزیع میکرد، برخلاف معمول در ادارات دولتی، به بسیار ادب و مهربانی با من برخورد کرد و پرسید: «استاد مرا نشناختی؟»
گفتم: نی بهخدا، فراموشم شده، ببخشید!
او گفت: خودت مرا به این جایگاه رساندی.
تعجب کردم و با خود گفتم این آدم اشتباه کرده است، من چهکاره که این آدم را به اینجا رسانده باشم!
به من گفت: «خوب ببین استاد، نشناختی؟ من همان طفلی استم که در سال ۱۳۷۴ در منطقۀ فروشگاه کابل موترها را پاک میکردم و تو دستم را گرفتی و گفتی: خوش داری روزنامه بفروشی؟
من در پاسخِ شما گفتم: بلی، ولی از کجا بگیرم روزنامه را؟
تو مرا به دفتر روزنامه واقع کلولهپشته بردی و به تعداد یکصدوپنجاه شماره روزنامۀ «دریح» را به من دادی و گفتی: فردا بیا، باز برایت روزنامه میدهم.
خلاصه برایم خیلی مهربانی کردی، حتا پولِ فروشِ روزنامهها را از من نگرفتی. همان بود که من بارِ دیگر تشویق شدم به مکتب بروم و درس بخوانم و به تحصیلاتِ عالی ادامه دهم.
چند ماه بعد از آن حادثه، طالبان آمدند و ما به پاکستان مهاجر شدیم. آنجا کورسهای انگلیسی را تعقیب کرده و بعداً در کابل دورۀ لیسانس و ماستری را سپری کردم و اکنون در ادارۀ اصلاحات اداری و خدمات ملکی وظیفه دارم.»
واقعاً بسیار خوش شدم از اینکه توانسته بودم ـ ولو در عالم بیخبری و ناشناسی ـ دستِ جوانی را گرفته و باعثِ پیشرفتش شوم.
هرچند من آن فورمها را خانهپُری نکرده و واپس نبردم، اما این حادثه که در اواخر سالِ ۱۳۹۳ اتفاق افتاد، بسیار برایم شیرین و لذتبخش تمام شد.
Comments are closed.