هانا آرنت و از جهان بیگانه‌گی

گزارشگر:سید حسین امامی/ 15 اسد 1393 - ۱۴ اسد ۱۳۹۳

mnandegar-3هانا آرنت یکی از منتقدین انسان و جامعۀ مدرن است. او می‌گوید: «عصر مدرن با از جهان‌بیگانه‌گیِ فزاینده‌اش به وضعی انجامیده است که در آن انسان هرجا که می‌رود، تنها با خودش روبه‌رو می‌شود.»
او هم‌چنین در شیوه‌های مرسوم نگرش به جهان، با عرضۀ روش‌هایی دیگر، تردید ایجاد می‌کند. مثلاً: آزادی، که در اندیشۀ لیبرالی بیشتر به معنای حراست از عرصۀ زنده‌گی خصوصی در برابر مداخله و اجبار دیگران تلقی می‌گردد، در اندیشۀ آرنت مشارکت در عرصۀ عمومی تعریف می‌گردد و در نتیجه، «آزادی» با «زنده‌گی سیاسی» یک‌سان تعریف می‌شود. مقالۀ حاضر جستاری است کلی که نمایان‌گرِ اندیشۀ او در این حوزه است.
آرنت از اندیشۀ اولویت امر طبیعی بر امر مصنوعی در اندیشۀ سیاسی کلاسیک انتقاد می‌کرد. او این اولویت را واژگون می‌سازد، یعنی طبیعت را با ضرورت یا نبودن آزادی یک‌سان می‌شمارد و در عوض، از توانایی ویژۀ انسان در خلق جهانی انسانی و آزاد ستایش می‌کند.
فرا رفتن از طبیعت شاخص تمیز انسان از حیوان است. از این‌رو در اندیشۀ آرنت عمل سیاسی آزاد، به مثابۀ آرمان اصلی انسان، بر بهزیستی و رفاه که آرمان غالب عصر مدرن است، اولویت می‌یابد. بدین‌سان از دیدگاه او انسان در برابر راه‌های مختلف قرار دارد و باید از میان آن‌ها دست به گزینش بزند.
آرنت معتقد است که حتا در زبان روزمرۀ ما لایه‌های پیچیده از معنا نهفته است که ما از آن‌ها آگاه نیستیم. مثلاً: واژگانی که ما امروزه به صورت مترادف به کار می‌بریم، در گذشته به تجارب گوناگون اشاره داشته‌اند. به ویژه در علوم اجتماعی معاصر با ساده و یک‌دست‌سازی زبان، لایه‌های پیچیدۀ معانی آن را نادیده گرفته‌اند. از این‌رو وی در آثارش مکرر به ریشۀ واژه‌ها در یونان و روم قدیم باز می‌گردد.
به نظر آرنت در زبان‌های باستانی، وجوهی از زنده‌گی نهفته است که اکنون وجود ندارد. در مقابل، تصورات رایج ما دربارۀ معنای زنده‌گی و زنده‌گی بهتر و وسایل رسیدن به آن، نوپدید و جدید است.
هویتی که ما برای خود در نظر می‌گیریم، فرآورده‌های تاریخی نوظهور است. آرنت معتقد است در یونان باستان، حضور در زنده‌گی عمومی، هدف اصلی انسان بوده و رفاه جسمانی و اجتماعی، فقط وسیله‌یی برای رسیدن به حضور در عرصۀ عمومی بوده است.
اما امروزه دست‌یابی به رفاه، غایت بشر است و در جهان مدرن، با رشد سرطانی‌ بخش فایده‌گرای وجود انسان، آدمی از چنان هدفی دور شده و آن را فراموش کرده است که حتا واژۀ روشنی برای بیان آن تجربۀ تاریخی ندارد. از این‌رو، واژه‌ها به منزلۀ گنجینه‌های تجربه‌های تاریخی انسان، اهمیت بسیار دارند.
آرنت تاریخ را نیز مخزن تجارب پیچیدۀ انسانی می‌داند، اما معتقد است که فرهنگ جاری فقط بخش محدودی از آن را باز می‌نماید و بقیه را به فراموشی می‌سپارد. او هم‌چنین سنت تفکر سیاسی را یکی از عوامل اصلی تجدید تجربۀ انسانی و فراموشی تجارب گذشتۀ نهفته در زبان می‌داند.
به زعم آرنت، سنت فلسفۀ سیاسی غرب، از آغاز با مجرداندیشی و فلسفه‌گرایی به یکی از عناصر عمدۀ تجربۀ انسانی، یعنی تجربۀ سیاسی، توجه نکرده است. در نتیجه، جهان سیاست، جهانی غیراصیل شناخته شد که تنها در پرتو جهان اصیل مثل و ماهیات ممکن بود معنایی داشته باشد و بدین ترتیب، انسان از خود به دور افکنده شد.
واژه‌گانی که در این سنت رایج شد، حقیقت سیاسی، عمل انسان و حوزۀ عمومی آن را منعکس نمی‌کرد. بدین‌سان در طی تاریخ نه تنها ضرورتاً پیشرفتی حاصل نمی‌آید، چه بسا عرصه‌هایی از تجربۀ اصیل و راستین آدمی نیز فراموش شود، مثلاً: آزادی به معنای عمل آزاد فرد در زنده‌گی عمومی و در میان هم‌گنان، که در تجربۀ یونانی پدیدار شده بود، با حفظ همان واژه جای خود را به آزادی‌یی می‌دهد که معنایش عقب‌نشینی فرد به درون عرصۀ خصوصی زنده‌گی است.
به زعم آرنت، امروزه زیستن به شیوه‌یی کاملاً خصوصی یعنی محرومیت از اموری که لازمۀ حیات واقعی انسان است، درآمده است. او معتقد است در سنت فلسفۀ سیاسی غرب، آزادی یا در قالب سنت فلسفی مابعدالطبیعی و ضد سیاسی و یا در سنت مذهبی مطرح شده است و به همین علت، ویژه‌گی اصلی و سیاسی خود را که به عمل در عرصۀ حیات عمومی مربوط می‌شود، از دست داده است.
در نتیجه، تجربۀ عملی آزادی روی هم رفته نادیده مانده است؛ در حالی که واژۀ آزادی هم‌چنان به صورتی کلی به کار می‌رود و مصادیق تاریخی خاصی را در بردارد که هر یک نیازمند واژه‌یی از آن خود است. پس سنت فلسفۀ سیاسی غرب با گرایش انتزاعی‌اش، تجربۀ سیاسی آزادی را درست باز ننموده و تعبیر نکرده است و در نتیجه برای انسان در حیات عمومی گمراه‌کننده بوده است.
به نظر آرنت، مارکسیسم نیز مانند لیبرالیسم و علوم اجتماعی غربی، یکی از جریان‌های فکری و روشن فکرانه‌یی است که در منطق آن‌ها، انسان نه موجودی آزاد، بلکه شی‌یی تابع فرآیندهای اجتناب‌ناپذیر و قوانین آهنین تاریخ است.
آرنت می گوید: «زنده‌گی انسان با فاصله گرفتن از طبیعت تحقق می‌یابد و با آزادی عجین است. اما امروزه با ظهور رفاه به منزلۀ سعادت و به جای آزادی در عرصۀ عمل عمومی، اقتصاد به سیاست حمله‌ور گردیده و سیاست جزو زنده‌گی خصوصی و خانواده‌گی شده است.»
به اعتقاد آرنت، پیشتر جامعه و اقتصاد در خدمت سیاست بود، اما اکنون سیاست در خدمت جامعه و اقتصاد قرار می‌گیرد و تلاش برای معاش بر کار خلاق و عمل در عرصۀ عمومی پیش گرفته و برتر شمرده می‌شود. کار، تولید، مصرف، رفاه و فراوانی به ارزش‌های مسلط در جهان مدرن بدل شده است.
آرنت، ریشه‌های توتالیتاریسم که پدیدۀ مدرن و خاص قرن بیستم است را در تحولات تاریخی و فرهنگی‌یی می‌داند که به پیدایش جامعۀ مدرن انجامیده است. به زعم او، جنبش‌های توتالیتر محصول توده‌یی شدن جامعه و ذره‌یی شدن فرد در عصر جدید است. توتالیتاریسم در نتیجۀ تخریب عرصۀ عمومی و شرایط احساس تنهایی توده پیدا می‌شود که این شرایط در عصر جدید بیش از هر زمان دیگری گسترش یافته است. جهان مدرن احساس پریشانی و بی‌ریشه‌گی توده‌ها را فراهم ساخت.
آرنت، سه وجه فعالیت بشر را از هم تمیز داده که عبارت‌اند از: تلاش برای معاش، کار خلاق و عمل. به نظر او، تلاش برای معاش ترکیبی، از ضرورت و بیهوده‌گی است و دور فاسد تولید و مصرف در آن تکرار می‌شود. حاصل تلاش برای معاش بازتولید مکرر حیات آدمی است که غایتی فراتر از خود ندارد و طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است.
نشانۀ تلاش برای معاش به طور کلی این است که هیچ اثری از خود برجا نمی‌گذارد. نتیجۀ آن به سرعت مصرف می‌شود، هم‌چنان که کوشش لازم برای کسب آن چنان پایدار نخواهد ماند.
اما کار خلاق فعالیتی است که از طبیعت فراتر می‌رود و بر روی آن عمل می‌کند، آن را تغییر می‌دهد و جهان مصنوعی را می‌سازد. فرهنگ و تمدن محصول این کار است. کار خلاق، تکراری و بیهوده نیست، بلکه فعالیتی است آزادانه و مظهر اختیار آدمی.
اما عالی‌ترین نوع فعالیت انسان، «عمل» است. عمل وجوهی تجربی از زنده‌گی آدمی را در بر می‌گیرد که با آزادی در ارتباط است و در عمل است که انسان‌ها خود را به منزلۀ افرادی بی‌همتا آشکار می‌سازند. در واقع مفهوم «عمل»، اساس فلسفۀ سیاسی آرنت به شمار می‌رود.
نتایج عمل، برخلاف دو نوع پیشین، بر افراد آشکار نیست و از همین‌رو عمل فعالیتی آزاد است. عمل تنها فعالیتی است که مستقیماً میان انسان‌ها جاری است، بدون آن‌که اشیا یا مواد در آن دخیل باشند. عامل نمی‌تواند پیامدهای عمل خویش را تعیین و تنظیم کند؛ بنابرین نتیجۀ عمل را نمی‌توان از نیت او حدس زد. همین نظم‌ناپذیری و پیش‌بینی ناپذیری عمل آزاد انسان، سرشت تاریخ و سیاست را رقم می‌زند.
عمل وجوهی تجربی از زنده‌گی آدمی را در بر می‌گیرد که با آزادی در ارتباط است. از این رو، در اندیشۀ آرنت «عمل سیاسی آزاد»، به مثابه آرمان اصلی انسان بر بهزیستی و رفاه، که آرمان غالب عصر مدرن است، اولویت می‌یابد.
به گمان وی، سنت سراسر فلسفی غرب به «فعالیت انسانی» اهمیت نداده و «اندیشه» را از «عمل» برتر شمرده است. در عصر حاضر، علوم اجتماعی رفتارگرا شده‌اند و با عمل کاری ندارند. بنابراین، «رفتار» جانشین «عمل» به منزلۀ عالی‌ترین شکل رابطۀ انسانی شده است و بنابراین آرنت از وضع موجود انتقاد می‌کند.
آرنت معتقد است دولت‌شهرهای یونان از مظاهر اصلی عرصۀ عملِ عمومی و آزاد بود. بنابراین سیاست در دولت‌شهرهای یونان وضع شد، زیرا در آن‌جا حوزۀ عمومی و حوزۀ خصوصی از یک‌دیگر متمایز بود. خانه در حکم حوزۀ خصوصی، عرصۀ ضرورت و تلاش برای معاش بود و فقط سروران و برده‌داران از این ضرورت معاف بودند و در حوزۀ عمومی با هم‌قطارانِ خود در زنده‌گی سیاسی شرکت می‌کردند.
به نظر آرنت امروزه هم امکان عمل آزاد وجود دارد، اما لازمۀ آن برقراری حوزه‌یی عمومی است که در جامعۀ مدرن رو به زوال بوده است. به این تعبیر، در دنیای مدرن، سیاست رو به زوال است. در جامعۀ مدرن انسان‌ها به اجتماعات کارگران و کارمندان بدل شده است. انسان مدرن نقش فاعلیِ خود را با نقش مفعولیِ خود عوض کرده است.
آرنت معتقد است که انسان در عصر جدید، بی‌جهان شده است. انسان بی‌جماعت و بی‌جهان، پیامد انسان توده‌یی و ذره‌گونه است. از جهان‌بیگانه‌گی، ویژه‌گی عصر جدید است. در نتیجه، حوزۀ عمومی رو به افول رفته و به جای آن، نگرانی نسبت به نفس گسترش یافته است. در عصر جدید، به علت تحولات بنیادی و مستمر انسان، جهان و جماعت مشترک و پایدار خود را از دست داده و در وضع بی‌جهانی گرفتار آمده است و در نتیجه، احساس امنیت، معنا و واقعیتِ خود را از دست داده است.
آرنت می‌گوید: «توسعۀ اقتصادی به معنای امروزی، تلاش برای معاش را جانشین کار خلاق و عمل سیاسی کرده و انسان را هرچه بیشتر بی‌جهان و بی‌سیاست ساخته است.»
آرنت معتقد است که انسان در دورۀ مدرن به دو نوع بیگانه‌گی رسیده است: از یک‌سو بیگانه‌گی به جهان و از سوی دیگر بیگانه‌گی به زمینی که در آن زنده‌گی می‌کند. این بیگانه‌گی دوگانه به دلیل گسستی است که با گذشتۀ انسان صورت گرفته است.
آرنت نسبت به آیندۀ بشر بدبین است و می‌گوید: «واقعاً ممکن است عصر مدرن که با آن فوران بی‎سابقه و امیدبخش فعالیت بشر آغاز شد، به انفعالی آن‌چنان مرده‌وار و سترون بیانجامد که تاریخ نظیرِ آن را هرگز ندیده است.» او بی‌جهانی انسان مدرن، طبیعت‌زده‌گی و رفتاری شدن زیست اجتماعی را مهم‌ترین ویژه‌گی‌های تباهی انسان مدرن می‌داند.

زنده‌گی و آثار
«هانا آرنت» در سال ۱۹۰۶ در شهر «هانوفر» آلمان به دنیا آمد. او تنها فرزند خانواده بود. وی در سن ۴ ساله‌گی به همراه خانواده به شهر کونیگسبرک محل تولد و زنده‌گی ایمانوئل کانت مهاجرت کرد.
پدر او مهندس پل آرنت در سال ۱۹۱۳درگذشت و یک سال بعد به‌خاطر حملۀ ارتش روسیه در جنگ جهانی اول، وی با مادرش به برلین فرار کردند.
در ۱۶ ساله‌گی در دانشگاه برلین در زبان‌های یونانی، لاتین و الهیات مسیحی آغاز به تحصیل کرد و در سال ۱۹۲۴ آرنت جوان با درجۀ ممتاز وارد دانشگاه «ماربورگ» شد و رسالۀ دکترایش «مفهوم عشق از نظر آگوستین قدیس» بود.
در سال ۱۹۳۳ با به قدرت رسیدن نازی‌ها، آرنت منزلش در برلین را پناهگاه مخالفان قرار داد و دست‌گیر شد و بعد از یک هفته آزاد شد. در همان سال به همراه مادرش ابتدا به پراگ و پس از آن به ژنیو رفتند و بعد از مدتی به پاریس رفت و در سال ۱۹۴۰ با هاینریش بلومر یکی از پناهنده‌گان سیاسی ازدواج کرد.
در همان سال او و شوهرش در پی فرمان حبس عمومی دستگیر شدند و آرنت به اردوگاه زنان در نزدیکی مرز هسپانیا فرستاده شد و در پی سقوط فرانسه آزاد شد. شوهرش را آلمانی‌ها آزاد کردند و آن‌ها بار دیگر همدیگر را دیدند. یک سال بعد آن دو، از فرانسه به امریکا رفتند. بعد از جنگ، در سال ۱۹۴۹ وارد آلمان شد و به عنوان کارشناس از آلمان بازدید کرد و نتایج تحقیقاتش را در روزنامه‌ها به چاپ می‌رساند.
او در سال۱۹۵۱ یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایش به نام «سرچشمه‌های توتالیتاریسم» را منتشر کرد. در سال ۱۹۵۸ کتاب مهم «وضع بشر» را منتشر کرد. در سال ۱۹۵۹ جایزۀ لسینگ را برد و در سال ۱۹۶۳ کتاب مهم «انقلاب» را نوشت. در سال ۱۹۶۷جایزۀ زیگموند فروید و در سال ۱۹۷۴ جایزۀ زونینگ را برد.
از دیگر آثار مهمِ او می‌توان به کتاب‌های میان گذشته و آینده (۱۹۵۸)، انسان‌ها در عصر تاریک (۱۹۶۸)، دربارۀ خشونت (۱۹۷۰) و بحران جمهوری (۱۹۷۲) اشاره کرد. او که خود را نظریه‌پرداز سیاسی می‌دانست، بعد از سال‌ها تلاش و تحقیق در سال ۱۹۷۵ درگذشت.

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.