گزارشگر:هارون مجیدی/ یک شنبه 23 میزان 1396 - ۲۲ میزان ۱۳۹۶
منظومۀ «شکوه قامتِ مقاومت»، سرودۀ استاد حیدری وجودی است که چاپ دوم آن به سال ۱۳۸۵ خورشیدی در هزار نسخه به چاپ رسیده است. این منظومۀ حماسی-عرفانی ۷۰ برگ را در بر دارد که زحمت صفحهآرایی آن را احمد میلاد کشیده و به همت مولانا محمدقاسم فیضی نشر شده است.
این منظومه که روح حماسی دینی دارد و با بینش عرفانی و بیان و پرداخت شاعرانه شکل گرفته است، دارای دو بخش میباشد. بخش اول، با توجه به منظومههای فکری حضرات مولوی و بیدل طرح و پیریزی شده است. در پرتو این بخش، خطوط جهد و جهاد مردم افغانستان به تصویر کشیده است.
بخش دوم این منظومه که پس از شهادت قهرمان ملی کشور نوشته شده است، انعکاسدهندۀ فریاد و غوغای شهروندان افغانستان که تحقق آرمان خود را در وجود مسعود شهید میدیدند، میباشد.
حیدری وجودی در «سخنانی پیرامون این منظومه» نوشته است: مسعود شهید نهتنها مرد میدان سیاست و مظهر شجاعت در وادی پُر خم و پیچ نظامی بود، بلکه از دوران شاگردی در مکتب استقلال به ادبیات عرفانی که در حقیقت حماسۀ معنویست، ذوق و علاقۀ فطری داشت و مبتنی به همان علاقه، در دورههای بیستوپنچ سال جهاد و مقاومت، هر گاهی که حال و مجال و فراغت خاطر میسرش میشد، با اهل دودمان شعر و ادب با خواندن و شنیدن شعر و بحث و اظهارِنظر در مورد شعر و اندیشههای مشاهیر قلمرو ادب و عرفان، محفل را حال، گرمی و روشنی میبخشید و این ذوقِ سلیم و مشربِ سالمِ انسانیِ او بر همۀ یاران و دوستانی که شبها و روزها با او محشور بودند، روشن است.
در ادامۀ این یادداشت آمده است: شبی در کابل مسعود شهید در منزل یکی از یاران همرزمش دعوت شده بود. از این فقیر هم خواستند که در آن دعوت اشتراک کنم. شعر بلندی را که زیر عنوان: «قوماندان محمد پناه، مردی از مردستان سبز شهادت» سروده بودم و خطاطی شده با قطع جیبی از سوی «بنیاد غزالی» انتشار یافته بود، به مسعود دوستداشتنی اهدا کردم. بعد از مطالعۀ آن منظومه، خطاب به نویسنده فرمودند: …اگر به یکی از مجاهدان که حیات دارند، چیزی بنویسی، به درد سر، کله و رنجشهای این و آن دچار میشوی، زیرا هر یکی از ایشان دعوا میکنند که در میدان جهاد، از آنانی که ستایش شده اند، چه دست و پای کم داشتند و یا کم دارند؟… بعد به تناسب موضوع صحبت فرمودند و فرمودند ابیاتی را از مثنوی مولانا و بیدل بخوانم: من هم ابیاتی زیر را از غزلهای بیدل خواندم:
طلسم ناز معشوقست سر تاپای من بیدل
غبارم گر ز جا برخاست زلف او پریشان شد
به چمن زخون بسمل، همهجا بهار ناز است
دم تیغ آن تبسم، رگ گل بریده باشد
که بحث مفصلی پیرامون تعبیرات آن صورت گرفت… به همین تناسب، اظهار کرد که جناب داکتر سید مخدوم رهین غزلی را از بیدل خواند که معنای مقطع آن تا حال در ذهنم حل نشده است و آن این است:
عرض معراج حقیقت از من بیدل مپرس
قطره دریا گشت پیغمبر نمیدانم چه شد؟
از همین روست که در کنار کارنامۀ افتخارآمیز و مبارزاتیاش این ذوق ادب دوستی و فرهنگپروری به شخصیتاش شاخصۀ دیگر بخشیده و او را در محور توجه بسا از شاعران معاصر خودمان و کشورهای دیگر قرارداده است.
به باور استاد وجودی: «کنون که شهید احمدشاه مسعود در میان ما نیست، نبود او را به عنوان یک رهبر و پیشکسوت مقاومت، سپهدار بیدار، قهرمان ملی، پاسدار و سردار و مدافع فرهنگ و ادب ما احساس میکنیم. توفانی از اشک جاری میسازیم و چراغی از عشق بر میافروزیم و باربار به ستایشاش مینشینیم و او را و تلاش او را پاس میداریم و شایسته میدانیم که در هر سپیده پگاهی به زبان شعر به ستایشاش بر خیزیم و نام نامیِ او را در درهها و کوهپایهها فریاد کنیم و مهر خموشی را از لبها بر کنیم و اهریمن فراموشی را به ماتم بنشانیم و از شهسوار عشق، عاشق خورشید و فرزانه مرد خانۀ خورشید، شهید راه آزادی بگوییم.
شناسۀ منظومۀ «شکوه قامتِ مقاومت» را با نقل «پیام غازی مرد شهید احمدشاه مسعود» به پایان میبرم.
الا ای رفیقان همگام من
مه و مهر من، صبح من شام من
اگر دوست دارید کاندر جهان
بود نام نیک شما جاودان
بکوشید در حفظ خط جهاد
به جان از ره وحدت و اتحاد
بود راز پیروزی اهل دین
به وحدت به حکم کتاب مبین
بود در کمین شما دشمنان
شب و روز در آشکار و نهان
اگر من بمردم خدا زنده است
به انوار ذاتیه تابنده است
قضا گر کند پیکرم بند بند
از آن به که افتد سرم در کمند
خداوند بادا مددگارتان
به حق باد این رزم پیکارتان
به همدستی دوستان میتوان
شکستن سر و گردن دشمنان
شمایید آیینۀ یکدیگر
بجوشید با هم چو موج و گهر
چو نمرود و فرعون و بوجهل دون
مبینید خود را درین آزمون
به دست و دل و دیدۀ بیغبار
نبینید جز قوت کردگار
پیام من اینست ای هموطن
به خورد و بزرگ و به مرد و به زن
زن و مرد خود را به کشتن دهید
از آن به که میهن به دشمن دهید
Comments are closed.