احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۷ حمل ۱۳۹۸
بخش نخست/
امام اعظم (رح) در زمانی ظهور کرد که نظام، جامعه و ملت مسلمان با مشکلات و مسایل چالشزای فراوانی روبهرو بود.
نظام اسلامی با گسترش قلمرو اسلام از لحاظ نظم اداری و قانون بینالمللی در چهگونگی اداره قلمرو وسیع و جدید و روابط با ملل دیگر، با مشکلاتی مواجه بود.
جامعۀ اسلامی با ورود اقوام و ملل مختلف با سوابق متفاوت باورها به جامعه اسلام و طرح پرسشها و مسایل نو، نیازمند شرح و تبیین ژرف و عمیق از دساتیر و برنامههای اسلام بود تا پاسخگوی وضعیت جدید باشد.
ملت مسلمان از دوران جنگهایی که بین حضرت علی (رض) و معاویه روی داد و منجر به قتل و کشتار میان مسلمانان گردید، گرفتارتقرفهها و ایجاد فرقههای مذهبی گردیده بود.
همینگونه رسوخ افکار و اندیشههای فلسفی و کلامی از جوامع دیگر، بعضاً مسلمانان را به بنبست و تزلزل و تردیدهای باوری مواجه میساخت.
امام اعظم در چنین شرایطی به عنوان یک دانشمند بزرگ، فقیه، متکلم، محدث، سیاستمدار و مجدد عرض وجود کرد و با خرد والا و علم سرشار و آگاهی ژرف، مسایل و مشکلات را عمیقاً درک کرد، در جهت حفظ وحدت جامعۀ اسلام و نجات جامعه و نظام اسلامی از بنبست، در زمینۀ کلام، فقه و سیاست با ابتکار و بینش عمیق خویش تحول بزرگی را ایجاد کرد و با تأثیرگذاری شخصیت والای علمی و دینی خویش، مردم را متقاعد و ذهنیتها را آمادۀ پذیرش کرد.
زمان زندهگی امام اعظم
امام اعظم در سال ۷۹ یا ۸۰ هجری ۶۹۹ میلادی در عصر خلافت عبدالملک بن مروان زاده شد. زمانی که حجاج والی ظالم عراق وفات کرد، امام ۱۵سال داشت، زمانی که عمر بن عبدالغزیز خلیفۀ عادل اموی به قدرت رسید، جوان گردیده بود. روزگار پُرآشوب یزیدبن مهلب آخرین خلیفه اموی و زوال این سلسله را بهدست ابومسلم خراسانی گواه بود.
ظهور عباسیان و حکمروایی ابوالعباس سفاح و منصور عباسی را از نزدیک ملاحظه کرد. ۵۲ سال حیات امام در خلافت اموی و ۱۸ سال آن در دور عباسیان گذشت.
مشاهدۀ ظهور و زوال خلافتها و تداوم ظلم خلفا و سکوت علما و همچنان جریان قیامهای امام زید در برابر امویها و قیام «نفس ذکیه» و برادرش ابراهیم بر ضد منصور عباسی، حضور مذاهب و فرقههای مختلف در عراق، انتشار افکار یونانی و همینگونه باورهای مذهبی ملل مختلف تازه مسلمان، به اضافه باورهای فاسدی که منافقان در جامعه پخش میکردند، امام را منحیث یک دانشمند آگاه و خبیر متوجه خطری ساخت که جامعه و نظام اسلامی با آن مواجه بود. از اینجا بود که امام خواست جامعه و نظام اسلامی و امت مسلمه را از خطرهای که در حال رسوخ است نجات بخشد.
هدف عمدۀ دیگر امام این بود که وحدت مسلمانان را حفظ کند. روی این هدف بود که مکتب کلامی، فقهی و سیاسی امام تشکل یافت. ما در این جستار نوآوریها و ابتکارات امام را در این زمینهها به شناسایی میآوریم.
نیاز مسلمانان به کلام اسلامی
امام اعظم در گام نخست به کلام روی آورد و این از روی تصادف نبود. امام متوجه گردید جامعه اسلامی گرفتار اختلافات گردیده است. شیعه و خوارج و همینگونه فرقههای معتزله، مشبهه و مجسمه، جبریه و قدریه از سویی و رسوخ اندیشههای از فکر و فلسفۀ یونان، زمینههای تضاد و اختلاف را بهوجود آورده است. اگر در این مورد توجه نشود تقابل دیدگاهها و بهویژه مقابله عقلیین و محدثین، مسلمانان را دچار اختلاف جدی میکند.
به قولی امام اعظم خواست یک مکتب کلامی را اساس گذارد که مشکلات وارده را حل کند. (ابلاغ، امام اعظم، ص۶۶)
امام با ذهن وقاد و ریاضت و آموزش جدی، در علم کلام به مرتبۀ برتر رسید. همانگونه که خود میگوید: «من در علم کلام به درجه رسیده بودم که زبانزد خاص و عام گردید. از خود حلقۀ درسی داشتم که در نزدیک حلقۀ درس حماد بن ابی سلیمان فقهی عصر قرار داشت.» (شبلی، تحفه الامان، ص ۵۳)
امام با تکیه به دین مبین اسلام و قرآن و حدیث در عرصۀ کلام داخل شد نه با اندوختههای از فلسفۀ یونان و روم و اسکندریه و ایران. امام نظریات و اقوال مذاهب مختلف را مطالعه و مقایسه کرد. با اتکا به آیات قرآنی و احادیث نبوی به ترتیب منطقی قضایا اقدام کرد، نه این که از افلاتون و ارسطو وام گرفته باشد. به این اساس مبادی بزرگی را به جامعۀ اسلامی ارمغان آورد. از اینجاست که گفته میشود:
«امام در زمانی که فلسفه غرب بهگونۀ محدود در سرزمینهای اسلامی راه یافته بود و مردم به شکل شفاهی با آن آشنایی مییافتند و هنوز ترجمه نیامده بود… برای مسلمانان مبادی بزرگ اجتماعی و فلسفی را اساس گذاشت که نظیر مبادی فلاسفۀ معروف و حتا عالیتر از آن بود.» (ابلاغ، ص ۷۰)
امام با تجهیز خود به کلام اسلامی داخل مناظره شد که مسلمانان را در دفاع و اثبات عقیدۀ شان بهگونۀ مستدل یاری کند تا در برابر افکار وارد شده گرفتار ضعف نگردند و بر باور و ایمان شان تزلزل رُخ ندهد، همینگونه برداشتهای انباشته از افراط و تفریط فرقههای مختلف را تعدیل کند. این اصل در صدر اسلام بسیار مهم بود چه مسلمانان فقط منابع اسلام قرآن و حدیث را در دست داشتند، نه در زمینۀ بحث و مناظره صاحب تجربه بودند و نه همه توانایی دفاع مستدل از باورهای خود را داشتند. دانشمندی چون امام ابوحنیفه نیاز بود تا این خلای بزرگ را پُر کند.
امام با تبحر کامل در فلسفه، منطق و اصول مذاهب و فرقههای مختلف و قدرت تمام در کلام، داخل بازار مناظره و مباحثهها گردید و مدافعان اکثر باورها را منکوب کرد و مسلمانان را در دفاع از عقیدۀ خویش استواری وت وانایی بخشید. امام میگوید:
«من شخصی بودم ماهر در مباحث کلام. زمانی گذشت که من در این مباحث و مناظره مصروف بودم و از این که مرکز اختلاف بیشتر در بصره بود، از این رو بیستوهفت بار به آنجا سفرکردم. بعضی سالها تا شش ماه در آنجا اقامت میگزیدم و با گروههای مختلف خوارج، اباضیه، صفریه، حشویه، به مناظره میپرداختم. (مودودی، خلافت و ملوکیت، ص ۲۰۲)
امام در کشاکش فرقهها که گرفتار افراط و تفریط بودند، خط متعادل و میانه را ایجاد کرد. در علم کلام کتاب «فقه اکبر» را نوشت. بااین اثر و موضعگیری حلقۀ وصلی شد خردگرایان و عقلیین و محدثین را.
با درنظرداشت آنچه گفتیم مشخص میگردد که امام به عنوان یک رهبر داهی پیامبر وار، درست موضع اصلی درد و مرض را تشخیص کرد و به مداوا پرداخت. این خدمت بزرگی بود به اسلام و جامعه اسلامی، درحالی که فراوان دانشمندان هم عصر او قدرت این تشخیص را نداشتند.
ضرورت فقه و قانون مدون
امام اعظم در زمانی زندهگانی داشت که جامعۀ اسلامی گسترش یافته و امپراتوریهای ایران و رم در برابر اسلام شکسته بود. مصریها، رمیها، ترکها، هندیها، فارسها، با عقاید مختلف پیشین به اسلام پیوسته بودند. این تازه مسلمانان پرسشها و سخنهای داشتند که باید پاسخ داده میشد.
درکنار این مسأله، بودند منافقانی چون عبدالله بن سبا یهودی و یوحنای دمشقی و یا تازه مسلمانانی که بعد از شکست، مسلمان شده و هنوز عشق آیین پیشین خود را داشتند و از این رو، تاحد امکان افکار و باورهای فاسد را در جامعه پخش میکردند که میتوانست مسلمانان کم آگاه را متردد سازد.
گذشته از این قلمرو گستردۀ اسلام در زمینۀ اقتصاد و سیاست و…، مسایلی را بار آورده بود که نیازمند قانونمندیها و ضابطههای بود تا حکومت به اتکای آن بتواند جامعه را اداره کند.
امام برخلاف فراوان دانشمندان روزگار خود متوجه این خطر و نیاز جامعه و نظام اسلامی گردید. دریافت اسلام همچنان که از نگاه نظامی خود را تسجیل کرده است، باید از لحاظ قانونی و چهگونگی اداره قانونمند جامعه و دولت نیز از توانایی کامل برخوردار باشد.
به قولی امام «میخواست به اسلام اقتدار سیاسی، مادی، اختیار قانون سازی و اجرای قانون داده و راه اقتدار معنوی و واقعی آن را هموارنماید». (حازمی، شخصیت علمی جهانی امام اعظم، ۶۷)
ادارۀ سرزمین بزرگ اسلامی به قانون مدون و مشخص نیاز داشت، مسایل و پرسشهای جدید، راه حل و پاسخ میخواست، معامله و مراودۀ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با ملل دیگر جهان اصولی را نیازمند بود که جامعه و نظام اسلامی باید به آن مجهز باشد. شریعت اسلام به استناد قرآنکریم و حدیث پیامبر بزرگ اسلام جاری بود، اما قانونی که مبتنی بر شریعت باشد، تدوین نشده بود تا مسلمانان و حکومت اسلامی اعمال خود را با آن توزین کند. امام این مشکل را دریافت و در راستای درمان آن اقدام کرد. دقیقاً امام میدانست که نبود قانون مدون مشکلی است که اگر حل نشود، ضرر بزرگی برپیکر جامعۀ اسلامی وارد خواهد شد، اما با تدوین قانون دو نقیصه را از راه حکومت و جامعۀ اسلامی برداشت: یک خلای قانون، دوم برقراری نظام شورایی. کارکردهای عملی امام در این زمینه در چند مورد عمده مشخص میگردد:
– امام به عنوان نخستین دانشمند اسلامی علم شریعت را به سیستم مواد قانونی تدوین کرد.
– امام مکتبی را در مسایل فقهی گشود.
– امام اولین کسیست که اجتهاد دستجمعی و روش شورایی را در توضیح و حل مسایل پیش گرفت. به قولی: «ایشان مسایل اجتهادی را با یارانش در حلقۀ درس به مناقشه میگذاشت. یارانش هر کدام آرا و دلایل خود را بیان میکردند. سپس امام به تصحیح آرا میپرداخت. بسا اوقات مناقشه روی یک مسأله حتا یکماه یا بیشتر از آن به طول میانجامید. امام وقتی رأی خود را بیان میکرد، یاران را به تبعیت از رأی خود ملتزم نمیگردانید.» (ویس الدین نوری، خدمات فقهی امام…، ص۱۵۲)
در رأس این شورا که در حقیقت شورای قانونگذاری اسلامی بود، امام اعظم قرار داشت، بقیه شاگردان امام بودند که هر یک استادی بود در رشتهیی از علم. امام خود در مورد این مجمع گفته است:
«آنها ۳۶تن اند که منجمله ۲۸ تن شان استعداد و لیاقت قضا را دارند، ۶ تن برای اصدار فتوی اهلیت دارند و دو تن آنها فعلاً برای قضا و فتوی گماشته شده اند.» (مکی موفق، مناقب ابی حنیفه، ص۱۸۸)
این نکته روشن است که شاگردان طراز اول امام در این مجمع چون: قاضی ابویوسف، محمد بن حسن شیبانی، زفربن هذیل، حسن بن زیاد لولویی و دیگران، درتدوین فقه و قانون اسلامی و بهویژه حنفی نقش بزرگی داشته اند.
Comments are closed.