احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:غلام علی حداد عادل/ چهار شنبه 8 قوس 1396 - ۰۷ قوس ۱۳۹۶
بخش سوم و پایانی/
نکتۀ مهم این است که مردی با این اندیشۀ عمیق و با این نگاه وسیع، با این همه شور و شرر و ساز و سوز، مردی با این همت بلند و این همه آرزوی دور و دراز مقدس، مردی با این قریحه سرشار شاعری، زبان فارسی را برای بیان حال و قال خود برگزیده است. او که خود را شیفتۀ مولانا و حافظ و «برهمنزادهیی رمزآشنای روم و تبریز» میداند، مثل آنان، شعر خود را به زبان فارسی _ که زبان مادری او نبوده – سروده است؛ گویی زبان دیگری را قادر به بیان اندیشه و احوال خود ندیده است.
اقبال به این پرسش محتمل که چرا زبان فارسی را زبان شعر خود انتخاب کرده، بارها پاسخ گفته است. یک بار میگوید:
گرچه هندی در عذوبت شکر است
طرز گفتار دری شیرینتر است
بار دیگر در جای دیگر میگوید:
فکر من از جلوهاش مسحور گشت
خامه من شاخ نخل طور گشت
پارسی از رفعت اندیشهام
در خورد با فطرت اندیشهام
در اینجا با صراحت هرچه تمامتر خود را مسحور و حیران قدرت و زیبایی زبان فارسی میبیند و پارسی را لایق فطرت و سرشت اندیشه خود میشناسد و درخور رفعت اندیشه خود میداند.
اقبال خون جگر خود، یعنی جان جان جان کلام خود، را در «شیشه عجم» که همان زبان فارسی باشد، ریخته است:
شراب میکدۀ من نه یادگار جم است
فشرده جگر من به شیشه عجم است
مرا اگر چه به بتخانه پرورش دادند
چکیده از لب من آنچه در دل حرم است
اقبال زبان فارسی را دریایی ناپیدا کرانه میداند آکنده از گوهرهای الماسرنگ:
عجم بحری است ناپیداکناری
که در وی گوهر الماسرنگ است
او میخواهد، با زبان فارسی، بار دیگر آتش کهن را در دل و جان و جامعه مردم معاصر خود برافروزد:
زخودرمیده چه داند نوای من ز کجاست؟
جهان او دگر است و جهان من دگر است
نوای من به عجم آتش کهن افروخت
عرب ز نغمه شوقم هنوز بیخبر است
آری، چنین است که از هجده هزار بیت شعری که اقبال سروده، دوثلث آن به زبان فارسی و ثلث دیگر به زبان اردو است. عشق اقبال را به زبان فارسی و شاعران بزرگ فارسی میتوان در این غزل معروف او مشاهده کرد:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم، جان من و جان شما!
غوطهها زد در ضمیر زندهگی اندیشهام
تا بهدست آوردهام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم، نگاهم برتر از پروین گذشت
ریختم طرح حرم در کافرستان شما
تا سنانش تیزتر گردد، فرو پیچیدمش
شعلهیی آشفته بود اندر بیابان شما
فکر رنگینم کند نذر تهیدستان شرق
پارۀ لعلی که دارم از بدخشان شما
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیدهام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گِرد من زنید ای پیکران آب و گل
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
باری، میباید گفت در پاکستان امروز، اقبال از زبان فارسی و زبان فارسی از اقبال جدا نیست. هر جا نام اقبال بر زبان آید زبان فارسی بهخاطر میآید و هر جا از زبان فارسی سخن گفته شود نام اقبال بهخاطر خطور میکند. از سوی دیگر، در کشور پاکستان، هرگاه موضوع «هویت ملی» بهمیان میآید و از علت حدوث و پیدایش پاکستان سخن گفته میشود، چهره محمد اقبال در کنار چهره محمدعلی جناح در نظر مجسم میشود. نه میتوان پاکستان را از اقبال جدا دانست و نه میتوان اقبال را از زبان فارسی جدا کرد.
باید پرسید آیا ملت پاکستان حاضر است با اندیشههای اقبال وداع کند و او را به تاریخ بسپرد و از او حداکثر به نامی اکتفا کند؟ اگر پاسخ این سوال منفی است، در آن صورت، شک نیست که ملت پاکستان نمیتواند از آموختن زبان فارسی صرف نظر کند. کلیدِ درِ گنجینه افکار و اسرار اقبال زبان فارسی است و دقیقاً به همین دلیل و به دلایل دیگری که سابقاً بدانها اشاره کردیم زبان فارسی را نمیتوان-و نباید- از حیات فرهنگی و اجتماعی پاکستان زدود.
امروزه، آرامگاه اقبال در لاهور، که پایتخت فرهنگی پاکستان محسوب میشود، مانند آرامگاه جناح در کراچی نمادی از هویت و ملیت پاکستان محسوب میشود. هر کس به زیارت تربت اقبال میرود، آنچه بر در و دیوار آرامگاه او میبیند، شعر فارسی است. اقبال، پس از مرگ نیز، با هموطنان خود، مانند دوران زندهگی، با زبان فارسی سخن میگوید. بر سنگ مرمر سفیدرنگ مزار او که هدیه افغانستان است، این غزل نقش بسته است:
دم مرا صفت باد فرودین کردند
گیاه را ز سرشکم چو یاسمین کردند
نمود لاله صحرانشین ز خونابم
چنانکه باده لعلی به ساتگین کردند
بلندبال چنانم که بر سپهر برین
هزار بار مرا نوریان کمین کردند
فروغ آدم خاکی ز تازهکاریهاست
مه و ستاره کنند آنچه پیش از این کردند
چراغ خویش برافروختم که دست کلیم
در این زمانه نهان زیر آستین کردند
در آ بهسجده و یاری ز خسروان مطلب
که روز فقر نیاکان ما چنین کردند
حُسن ختام این مقاله را سرود ملی پاکستان میدانیم که برای هر فارسیزبانی قابل فهم است، آن سان که اردو زبانان آن را میفهمند.
پاکسرزمین شاد باد
کشور حَسین شاد باد
تو نشان عزم عالیشان
ارض پاکستان
مرکز یقین شاد باد
پاکسرزمین کا نظام
قوت اخوت عوام
قوم، ملک، سلطنت
پاینده تابنده باد
شاد باد منزل مراد
پرچم ستاره و هلال
رهبر ترقی و کمال
ترجمان ماضیشان حال
جان استقبال
سایه خدای ذوالجلال
۱٫ بنگرید به مقاله مشایخ فریدنی، محمدحسین، «پیوستهگیهای اردو با فارسی دری»، در مسایل زبان فارسی در هند و پاکستان و بنگلادش: مجموعه سخنرانیهای سومین سمینار زبان فارسی (۲۴ تا ۲۸ خرداد ۱۳۶۵). ویراسته مصطفی اسلامیه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۶، صص ۴۵-۴۷٫
۲٫ مشایخ فریدنی، همان، صص ۵۳-۵۴٫
۳٫ لوئیس، فرانکلین. مولانا: دیروز تا امروز، شرق تا غرب. ترجمه حسن لاهوتی. تهران: نشر نامک، ۱۳۸۷، مقدمه
۴٫ مشایخ فریدنی، همان، ص ۳۹٫
Comments are closed.