احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 24 جدی 1396 - ۲۳ جدی ۱۳۹۶
در زندهگی همواره اتفاقاتی رخ میدهد و آدمها هر روزه چیزهایی میبینند که دلشان میخواهد میتوانستند آن را بنویسند و معمولاً بسیاری از افراد در ذهنشان مینویسند یا خیال میکنند که دارند مینویسند، اما همین که پشت میز مینشینند تا بنویسند، درمییابند که نمیتوانند. یک پیکرتراش کوه سنگ را دستمایه کار خود میکند، اما نویسنده با هیچ مواجه است، یعنی با کاغذ سفید.
بنابرین، نوشتن داستان و رمان کار سادهیی نیست. اینکه تو همه بافتههای ذهنیات را با خود به پشت میز بیاوری ساده است، اما چهگونه آن را بر کاغذ منتقل کنی، سختی کار آغاز میشود. یک کاغذ سفید، یک پنجره که بتوان تخیل را پرواز داد، یک مقدار علاقه، اندوختن تجربه زندگی، خواندن کتابهای داستان و نمونههای درجه یک ادبیات پارسی و جهان، شرایط لازم نویسنده شدن است، اما کافی نیست. نویسنده ۱۰۰ صفحه میخواند و یک صفحه مینویسد.
ما آثار آنتوان چخوف را میخوانیم که ببینیم چه کار کرده که ما نکنیم و آثار “همینگوی” را میخوانیم که ببینیم چه کار نکرده تا ما انجام دهیم. نویسنده نیاز به تربیت کردن ذهنش دارد؛ برای داستان دیدن همه چیز. یک داستاننویس به گونهیی چارچوب ذهنش را برای ساختار داستان تربیت میکند که حتا رویاهایش هم ساختار داستانی پیدا کند. اما چهگونه میتوان یک موضوع خوب برای یک داستان پیدا کرد؟
این پرسشیست که همواره در ذهن داستاننویس جوان مطرح میشود، هیچ پاسخی مناسبتر از این پرسش دوباره نیست که: داستان خوب را چگونه باید نوشت؛ زیرا موضوع بد وجود ندارد، اگر به اطراف خود نگاه کنید، روزنامهها را ورق بزنید، در همه اتفاقات و حوادث و اخبار حتماً دستمایههایی برای یک داستان خوب وجود دارد.
اما آیا هر داستانی که نوشته شد، میتواند در این هیاهوی تولید، خودی از خود نشان بدهد و شانه به شانۀ آثار هنری بزرگ، بایستد؟ بله، موضوع بد وجود ندارد.
فقط داستان خوب وجود دارد و داستان بد در درازی زمان وجود خود را خود انکار میکند. مثلاً چهقدر فیلم دیدهاید که بعدها وقتی به عکسی از آن فیلم برمیخوریم، یادمان نیست که موضوع فیلم چه بود.
چهقدر فیلمهای هالیوودی دیدهایم با هنرپیشههای معروف! چهقدر کتابهای جنجالی خواندهایم که زمانی بعد هیچ چیزی از آن در ذهنمان نمانده و برعکس چه کسی میتواند «گربه در باران» همینگوی را از یاد ببرد؟ یا چهطور ممکن است «بیگانه» کامو فراموش شود و «ژرمینال» امیل زولا و «رگتایم» دکتروف و «ناتور دشت» سالینجر؟
هیچ کتاب یا فیلم و به طور کلی هیچ اثری به صرف تبلیغات و جنجال برپا نمیماند، هنر با کمک عصای زیربغل جز چند قدم بیشتر نمیتواند راه برود، هنر باید بر پاهای خودش بایستد. ما تصمیم میگیریم داستان خوب بنویسیم، داستانی که بهترش را کسی نتواند بنویسد؛ یعنی خودمان طوری داستان را بنویسیم که بهترین نوع و نمونۀ روایت آن داستان باشد.
این کار ساده نیست، اما دشوار هم نیست وگرنه چخوف، هدایت، مالامود، همینگوی، سالینجر، بکت و خوان رولفو وجود نداشتند. فقط باید از جا بلند شویم و خود را برای کاری بزرگ و هیجانانگیز آماده کنیم.
داستان کوتاه
ادبیات در قالبها و فُرمهای مختلفی ارایه میشود: داستان، رمان، نمایشنامه، فلمنامه، انکدوت، حکایت، افسانه، شعر و متنهای دیگر. من در این برنامه بیشتر درباره ساختار داستان حرف میزنم.
اگر ساختار رمان را یک باغ تصور کنیم که معمولاً با بیل شکلش میدهند، داستان کوتاه یک باغچه است که با دست مرتب میشود. من ترجیح میدهم البته رمان را هم با دست بنویسم. هرچند که این، کاریست کشنده، اما خار دل را دست میکند. داستان کوتاه مثل باغچه با دست مرتب میشود و در یک نظر در چشم مینشیند. صفدر تقیزاده، مترجم و داستانشناس معاصر، دربارۀ داستان کوتاه چنین مینویسد: «داستان کوتاه انعطافپذیرترین نوع ادبیات داستانی است. داستان ممکن است مجموعهیی از چند حادثه یا تکگویی یا توصیفی ساده از واقعهیی بدون شخصیت باشد.
«کوتاه» بودن آنهم میتواند چیزی بین یک صفحه تا ۱۰ هزار کلمه را در برگیرد، اما از ویژهگیهای مشخص داستان کوتاه این است که پس از خواندن به علت بیان حالات انسانی و اجتماعی، بلند «جلوه» کند.
داستان کوتاه که در اوایل قرن نوزدهم، یتیمی بینام و نشان بود به صورت متداولترین و مردمپسندترین قالب ادبیات داستانی وارد قرن بیستم شد. یکی از دلایل آن علاوه بر تحولات صنعتی و اجتماعی و فرهنگی، رواج فراوان نشریه و مجله در قرن بیستم بود.
این نشریهها به سبب خوی سرعتطلب خوانندگان خود به متون کوتاه و تصاویر بسیار و مطالبی که حوصلۀ خوانندگان را سر نبرد، نیاز وافر داشتند. بدین ترتیب، داستان کوتاه خوانندگان فراوان یافت و نیاز بدان موجب افزایش کیفیت شد و رفته رفته به مرحله تکامل رسید و سرانجام به صورت شاخه ادبی و هنری مستقلی با امکانات بیانی موثر از حالات برون و درون انسان درآمد.»
Comments are closed.