گزارشگر:نویسنده: آنماری شیمل/ سه شنبه 10 دلو 1396 - ۰۹ دلو ۱۳۹۶
بخش دوم/
گوته ـ که به موضوعات اسلامی از جوانی علاقه داشت و این را از اقدام وی برای نوشتن نمایشنامهیی درباره «حضرت محمد» پیامبر اسلام ص، در ۱۷۷۹ میتوان دریافت، ولی دنیای شرق نزدیک را برای دههها به غفلت سپرده بود ـ فریفته کتاب هامر شد. گوته با غریزه یک شاعر واقعی اهمیت حافظ را حتا از خلال این ترجمههای نابهسامان احساس کرد و خود بر اثر تکانی که این اشعار در وی به جای گذاشت، بارور گردید. گوته، برای آنکه درک و شناخت بهتری از حافظ داشته باشد، ادبیات مربوط به فارس و اسلام را بررسی کرد، سفرنامهها، ترجمهها و اولین اقدامات شرقشناسان غربی را برای نوشتن تاریخ ملل اسلامی خواند. هنگامی که گلچین اشعار خود را که آن را «دیوان غربی- شرقی» مینامید تقریباً به پایان آورد، به سراغ کتاب «تاریخ ادبی ایران» هامر که در ۱۸۱۸ در وین منتشر شده بود، رفت. به استناد قول خود هامر، این تاریخ ادبی «ثمره بررسی پنجاه مثنوی و دیوان شعر که بیش از یک میلیون بیت میشد» بود.
رویهمرفته، این کتاب، تقلیدی از تذکرههای قدیم فارسی چون «تذکرهالشعرا»ی دولتشاه است و از جهت آنکه وسعت اطلاع مؤلف را در گزینش و ترجمه صدها قطعه از شعر فارسی نشان میدهد، اهمیت دارد (البته از تجزیه و تحلیل واقعی مطالب در این کتاب اثری یافت نمیشود)، اما بزرگترین مزیت و شایندهگی کتاب آن است که مقدمهیی سودمند برای شناساندن صور خیال در شعر فارسی است؛ شناختی که برای هر کس که بخواهد از شعر فارسی به طور کلی لذت ببرد ـ و از شعر حافظ به خصوص ـ ضروری و گریزناپذیر است؛ زیرا بازیهای فوقالعاده ظریف و تقریباً ناپیدای حافظ با کلمات، جناسها و ابتکارات بلاغیِ او را که شعرش را به صورت الماسی گرانبها بیرون میآورد، جز با آگاهی از این هنرهای بدیعی و بلاغی نمیتوان دریافت. در این زمینه، دستاورد و سهم هامر، که اکنون در محافل شرقشناسی فراموش شده است، اهمیت زیادی دارد. با وجود این، همه این کار عظیمی که وی به تنهایی نوشت، مایه جاودانگی نام او نشد، بلکه تاثیری که کتابش بر گوته گذاشت، باعث شد تا شناسانده شود. در بخش عمده دیوان غربی ـ شرقی، گوته به شعر حافظ و گاهی سعدی به شعر آلمانی پاسخ گفت و با تسخیر حال و هوای این شاعران، خوانندهاش را در فضاهای گوناگون افکار شاعرانه، با به بازی گرفتن تصاویر و موضوعهای ادبیات کهن فارسی به گردش درآورد.
اما وی یک رشته یادداشتها و گفتارها بر کتاب دیوان غربی ـ شرقی، افزوده است که در آنها به دقت زمینه تاریخی شعر فارسی و عربی را و نیز سابقه اجتماعی، سیاسی و دینی بسیاری از این نوشتهها را بررسی میکند و نمادها و تصاویر ادب فارسی و ادبیات فارسی را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. در هنگام بحث از سبک خاص غزل نباید اظهارنظر گوته را نادیده گرفت که میگفت غزل «یک نوع لغز و چیستان است» و شاعر باید با قیود وزن و قافیه خود را همساز کند و ما «شاعری را که با ظرافت بر این مشکلات فایق آید، میستاییم و از اینکه میبینیم وی چهگونه هوشمندانه و با دقت راه خود را در این وضعیت لغزنده و خطیر میگشاید، شادمان میشویم.» اما این تاکید بر دشواریهای بیرونی غزل، به هیچ روی درک معنای رمزی و باطنی آن را از نظر دور نمیدارد. هامر از تفسیر ساده دنیوی حافظ طرفداری میکرد و حال آنکه شرقشناس فرانسوی، سیلوستر دوساسی، از شارحان و مفسرانی که ذهنی عرفانگرا داشتند، پیروی مینمود.
اما گوته که شاعر بزرگی بود، میدانست که «واژه چون بادبزن است» که هم میپوشاند و هم آشکار میسازد و هر بیتی از شعر میتواند قرایت مختلفی داشته باشد؛ زیرا هنر شاعر آن است که این دو سطح از تجربه را، بدون آنکه احتیاجی به شرح و تفسیر سنگین فلسفی و عرفانی یا تعبیر ساده و آسان مادی باشد، با هم تلفیق کند. هنر واقعی به ویژه در غزلیات فارسی در سطح استعاره و مجاز و هم در سطح واقعیت، ارزشمند است. تفسیر گوته از شعر حافظ، که هانس هاینریش شدر بحثی مستوفی و عالی از آن در کتاب خود به نام «تجربه شرقی گوته» کرده است، راهی را که اروپاییان در بررسی شعر فارسی باید در پیش گیرند، به آنها نشان داد، اما بدبختانه کتاب «دیوان غربی ـ شرقی» گوته از میان تمام آثاری که گوته پدید آورده، کمتر خوانده شده و کمتر درک شده است.
اما درباره تاثیر و نفوذ هامر ـ پورگشتال، باید بگوییم که گذشته از گوته، وی تاثیر بارزتر و ثمرات محسوستری در آثار فردریش رویکرت داشت. رویکرت (۱۷۸۸-۱۸۶۶) هنگام بازگشتش از ایتالیا در بهار سال ۱۸۱۸ مدتی را با هامر در وین گذرانید و بلافاصله مقدمات فارسی و عربی را از او فراگرفت. چون به زادگاه بومی خود فرانکونیا بازگشت، برای مدتی در کوربوگ اقامت گزید و تنها به اشتغالات موقتی پرداخت و هم خویش را با تمام دل و جان مصروف مطالعه و ترجمه شعر فارسی کرد و به دنبال آن به ترجمههای استادانه از زبان عربی و سنسکریت دست زد. رویکرت بیش از یک دهه بود که در آلمان به عنوان شاعری باقریحه شناخته شده بود، ترانههای کودکانه او، که در مدرسههای آلمان تا این اواخر تعلیم داده میشد، برای او شهرت به بار آورد و حتا فراتر از آن، سرودههای آتشین او (که مجموعهیی از ترانههایی است که در طی جنگهای آزادی علیه ناپلیون در ۱۸۱۲-۱۸۱۳ سروده شده بود) بر شهرت او افزود. اقامت وی در ایتالیا منتج به پدید آوردن اشعاری در قالب و وزنهای شعرهای ایتالیایی شد و فراگرفتن زبانهای شرقی که به تازهگی تحقق پذیرفته بود، به نوبه خود گنجینه پایانناپذیری از شعر در اختیار این مترجم چیرهدست گذاشت. رویکرت در شعری که بیست سالی پس از آشنایی و شیفتهگیاش به ادبیات عربی و فارسی منتشر ساخت، دم از عشقی دوگانه میزند ـ یعنی عشق به شعر فارسی و عربی ـ و به عنوان یک کودک پرگو به «بانوی شعر فارسی» میگوید:
«نسیم بهاری را بر آن میدارد که راز گلها را فاش سازد
مانند موجی که تصویر ابرها در آن انعکاس مییابد
میخواهد بداند که چشم و چشمه چهگونه در هم منعکس میشوند
در نغمات گلها و بلبلان رویاهایش را میبیند و ناله سرمیدهد
در رنگها و بویها نهان میشود
و یکراست از باغ به آسمان پرواز میگیرد
و زندهگی و تاریکیهایش را به فراموشی میسپارد.»
در اینجا انسان به آسانی جناس میان چشم و چشمه (در عربی «عین» به هر دو معنی) را درمییابد و از تصویرهای دلانگیزی که مضامین اصلی غزل فارسی را تسخیر کرده است، لذت میبرد. عشق رویکرت به ادبیات فارسی باعث شد که اشعار بسیاری در آن حال و هوا بسراید و اغراق نیست اگر گفته شود که وی هر آنچه را از ادبیات فارسی در نیمه قرن نوزدهم در دسترس بود، به شعر آلمانی درآورد. همانگونه که گوته در دیوان غربی ـ شرقی به ندای حافظ پاسخ گفت، رویکرت نیز در آغاز مطالعات شرقی خود، مجموعه شعری به نام گلستان شرقی (stliche Rosen) منتشر ساخت که گوته خواندن آن را به ویژه به موسیقیدانان سفارش میکرد. در حقیقت، بر روی تعدادی از قطعات زیبای این مجموعه، آهنگهایی مثلاً به وسیله شوربرت ساخته شد و در سالهای بعد آهنگسازان، از شومان گرفته تا مالر (بیآنکه نامی از آهنگسازان معاصر ببریم)، از غزلیات قابل سرایش رویکرت الهام گرفتند. اما «گلستان شرق» فقط پاره کوچکی از آثار رویکرت است، هر چند این اشعار صور خیال و بدایع سبک حافظ را بهتر از ترجمههای «دقیق» اشعار او منعکس میسازد. این مستشرق و شاعر تا آخر عمرش دلبسته شعر حافظ باقی ماند. همچنان که گلستان شرق در لطافت و زیبایی کلام با غزلیات اصلی حافظ پهلو میزند، رویکرت توانست راز فریبندهگی و سحر بیپایان کلام این شاعر پارسیگوی را در شعری که حتا از پیچیدهترین جناسهای لفظی و هنرهای بدیعی دیگر شعر فارسی فراتر میرود و از اینرو، قابل ترجمه به هیچ زبانی نیست، فاش سازد.
با اشاره به معنای محسوس و در عین حال غیرمحسوس شعر حافظ، رویکرت کوشید تا این موازنه را در ترجمهها و اقتباسهای آزاد از مضامین شعر او حفظ کند. وی حدود هشتاد غزل از غزلیات حافظ را به شعر آلمانی ترجمه کرد، ولی چنانکه عادت او بود، برای چاپ آنها اقدامی نکرد. از اینرو تقریباً یک قرنی از مرگش گذشت که دانشمندان و محققان آنها را در میان کارهایش یافتند و در تاریخهای مختلف منتشر ساختند، شاید هنوز دستنوشتههایی در میان میراث عظیم بهجایمانده از او باشد که روزی کشف شود. دلبستهگی او به حافظ تا واپسین سالهای زندهگی با او بود و چهار سال پیش از مرگش، در ۱۸۶۲، بار دیگر به حافظ «که مست از میخانه عشق آمد» برخورد و برای مدتی جلیس و همنشین خلوت او شد. این شاعر و شرقشناس خستگیناپذیر در مراحل اولیه کارش به فردوسی هم پرداخت. چنان که شاهنامه را در سال ۱۸۱۱ در «لومسدن» چاپ کرده بود و این چاپ الهامبخش یوزف فن گورس برای ترجمه آزادی از آن به زبان آلمانی در ۱۸۱۹ شد. وقتی ویرایش شاهنامه به وسیله مهل در سال ۱۸۳۸ در فرانسه انتشار یافت، رویکرت درست در آن روزها ترجمه آلمانی خود را از مشهورترین داستان شاهنامه ـ یعنی داستان رستم و سهراب ـ به شعر حماسی به وزن «الکساندریایی» منتشر میساخت و این ترجمه چنان برایش دوستداشتنی بود که اگر گوته زنده میبود، میخواست آن را بدو هدیه کند، اما استقبال آلمانیها از این منظومه دلسردکننده بود. از اینرو، رویکرت فاش نساخت که قسمت اعظم شاهنامه را به شعر آلمانی ترجمه کرده و مطابق یادداشتهایی که نوشته، در پی تهیه چاپ انتقادی متن است. باز مانند ترجمههایش از شعر حافظ، متن ترجمه منظوم شاهنامه پس از مرگش یافت شد و در برلن در سه جلد از ۱۸۹۱ به بعد منتشر گشت. ناگفته نگذاریم که پیش از آن، در سال ۱۸۵۰ ترجمه منظوم دیگری از این حماسه بزرگ پارسی به زبان آلمانی منتشر شده بود و آن تصنیف کنت شاک بود و رویکرت آن را، بهخاطر آنکه مترجم متن را به درستی درنیافته و به زبانی خیلی نرم ترجمه کرده بود، مورد انتقاد قرار داد. ترجمه خود وی را تیودور گوته، بزرگترین شرقشناس آلمانی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، فراوان ستود و آن را «بزرگترین شاهکار هنر رویکرت به عنوان یک مترجم» شناخت و ترجمههای او را از جهت کمک فقهاللغوی به شرقشناسان، همان اندازه مهم دانست.
Comments are closed.