احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی-استاد دانشگاه/ یک شنبه 9 ثور 1397 - ۰۸ ثور ۱۳۹۷
بخش پنجم/
کاربردهای بلاغیِ امر
امر افزون بر آنکه بخشی از دستور زبان را تشکیل میدهد، دارای یکسلسله کاربردهای بلاغی نیز هست که در ادبیات، بهخصوص در شعر وسیعاً مورد استفاده بوده است. امر را به این اعتبار میتوان به دستههای ذیل تقسیم میشود:
۱- امراحتمالی: هرگاه شاعر به چیزی امر کند که در صورتِ اجرای آن، احتمالاً مقصود شاعر نیز در ضمن آن برآورده گردد؛ چنین امری، احتمالی نامیده میشود.
بیت:
با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهیی
بو که بویی بشنویم از خاک بسـتان شمـا
«حافظ»
اینجا شاعر مخاطبش را ظاهراً فرمان میدهد که گلدستهیی از رُخِ خود در معیت با باد صبا بفرستد، اما نفسِ فرستادن، مقصودِ اصلی شاعر را تشکیل نمیدهد؛ بلکه شاعر احتمال میدهد که آرزوی وی نیز در ضمن این عمل برآورده گردد. لذا اذعان میدارد که، باشـــــــد از خاک بوستان شما بویی استشمام کنیم.
بیت:
کشتینشستهگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بیــنم دیدار آشنـــا را
«حافظ»
شاعر در مصرع اول خطاب به باد میگوید که برخیز!. سپس در مصرع دوم، احتمال برآورده شدنِ آمال خود را در ضمن برخاستن باد مطرح میکند و آرزو میبرد که دیدار آشنا را باز یابد.
بیت:
دلکش بهگوشم آمد آوازِ حلقهی در
ای همدمان ببینید کان ماه نو نباشــد
«صوفی عشقری»
در مصرع دوم این بیت، شاعر مخاطبش را به دیدن دروازه مامور میسازد و با آنکه یقین ندارد، احتمال میدهد که مقصودِ شاعر نیز در ضمن انجام ماموربه برآورده گردد که همانا بودن معشوقۀ شاعر است.
۲- امر مشروط: هرگاه شاعر مخاطب را به کاری که موقوف به تحققِ عمل دیــــگری در آینده باشد، امر نماید؛ امر مشروط نامیده میشود.
بیت:
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه کن برِ جانان پیــام ما
«حافظ»
در مصرع دوم این بیت، شاعر باد را به عرضه کردن احوال خود برای دوستش امر میکند؛ اما اجرای آن را در مصرع اول مشروط به عمل دیگری قرارداده است که همــانا گذرکردن بر گلشن احباب است.
بیت:
ای صبا گــــــر بگذری بر ساحل رودِ اَرَس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
«حافظ»
در اینجا شاعر، باد صبا را به بوسه زدن و مشکین کردن ساحل دریاچۀ ارس امر میکند، امّا انجام آن را منوط و مشـروط به گذار صبا به آن ساحل میسازد که امر مشروط نامیده میشود.
۳- امر ضمنی: آنست که شاعر موضوعی را به شکل اخبار و معلومات مطرح میکند، اما در حقیقت مخاطب را به انجـام کاری امر میکند که از روال شعر دانسته میشود؛ چنین امری، امر ضمنی نامیده میشود.
بیت:
جوانان در قلم رنگِ شفا نیست
دوای دردِ استعمار خون است
«اقبال»
در مصرع اولِ این بیت، شاعر مخاطبِ (جوانان) خود را از ناشافی بودن قلم و دانش اخبار میدهد و به نحوی جوانان را از آن برحـــــذر میدارد؛ امّا در مصرع دوم بدیلِ آنرا پیشکش کرده اذعان میدارد که دردِ استعمار را با خون میشود معالجه کرد. در این بیت، از لحـن و سیاق شعر چنان دانسته میشود که شاعر میخواهد مخاطب را به کارزار و مصاف فـزیکی دستور دهد. چنین امری، امـــــرِ ضمنی نامیده میشود.
بیت: ماسوی الله را مسلمان بنده نیست
پیش فرعونی سرش افگنده نیست
«اقبال»
در این بیت، هرچند واژهیی وجود ندارد تا مخاطب را به انجام کاری دستور میدهد، امّا از روال و لحن شعر به صورتِ ضمنی دانسته میشود که شاعر مخاطب خود (مسلمانان) را به سر باز زدن از اسارتپذیری و بردهستیزی فرمان میدهد که خود، امر ضمنی نامیده میشود.
۴- امر انتخابی: آنست که شاعر مخاطب را به اجرای عملی فرمان دهد که تحقق آن از توسط مأمور به سود اوست. سپس انتخاب میان انجام و یا عدم انجام مأموربه را به مخاطب واگذار میکند. چنین امری، امرِ انتخابی نامیده میشود.
بیت: سعـی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر میطلبی طاعت اسـتاد ببر
«حافظ»
در این بیت، شاعر انتخاب را به مخاطب واگذار کرده بیـان میدارد که اگر خواهان اجر و پاداشی هستی، از استادِ خود اطـاعت کن! که چنین امری انتخابی نامیده میشود.
بیت: اگر راحت طلب داری به کوی ناامـیدی رو
که دایم باغبان آسودهگی فصل خزان دارد
در اینبیت، شاعر مخاطبٍ خود را به رفتن به کوی ناامیدی فرمان میدهد و آن را علت راحت و آسودهگی وی میخواند. سپستر بر این مدعای خود دلیلی از طبیعت عرضه میدارد و آن اینکه، باغبان در فصل خزان به آسودهگی و آسایش میرسد. بنابراین، در پرتو ناامیـــدی و یأس میشود به راحت و آسایش رسید؛ اما شاعر انتخاب میان انجام و یا عدم انجام ماموربه را به مخاطب واگذار میکند، که امـــــر انتخابی نامیده میشود.
۵- امر فضولی: امر به آنچه که تحقق آن بدون بیان امر نیز واجبی پنداشته شود، امر فضولی نامیده میشود.
بیت: بسوز ای آفتاب سینۀ چرخ
از آن دردی که پایـانی ندارد
«فکرت»
در این بیت، شاعر آفتاب را به سوختن مأمور میسازد، در حالیکه سوختن آفتاب امر طبیعی و حتمی بوده که بدون امــــــــــر شاعر نیز صورت میپذیرد.
بیت:
ببار ای شمع، اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق روشــن
«حافظ»
در این بیت، شاعر شمع را به اشک ریختن مأمور میسازد، در حالی که اشکریزی از لازمههای شمع شمرده شده و شمع قبـل از مأمور شدن از جانب شاعر نیز به اشکباریدن خویش ادامه میداده است و ادامه میدهد. بنابراین، چنین امری فضولی (زاید) نامیده می-شود.
۶- امر کنایی: آنست که مأموربه طور صریح در لفظ مذکور نباشد، اما بعد از درنگِ کوتاهی مخاطب میتواند به آن علم حاصل کند.
این نوع امر را میتوان به دو دسته تقسیم میکرد:
الف: امر کنایی مضمر: آنست که مأمور اصلاً ذکر نشده باشد و در لفظ شعر نیز صراحتی در مورد آن موجود نباشد؛ در این صورت، گاه مخاطب و گاهیهم فردِ دیگری مامورآن فرض میشود که این موضوع از طبیعتِ شعر استنباط میگردد.
بیت:
دلیکه غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که ازو گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدایان مده خزینۀ دل
به دست شاهوشی ده که محترم دارد
«حافظ»
در اینجا مامور صراحتاً در مصرع سوم صراحتاً در لفظ وجود ندارد، اما مخاطب ظاهراً خود را مامورِ آن تصوّر میکند که چنین امـــری، کنایی مضمر نامیده میشود.
بیت:
روی بنمای و وجودِ خودم از یاد ببر
خرمن سوختهگان را همه گو باد ببر
«حافظ»
در این مطلع، مأمور در مصرعهای اول و دوم لفظاً وجود ندارد، امّا ظاهراً طوری دانسته میشود که محبوب خودِ شــاعر مامور قرار گرفته باشد.
ب: امر کنایی مستتر: آنست که شاعر مأمور را در یکی از مصراع قبلی صراحتاً ذکر کرده است. بنابراین، لازم نمــیبیند تا آنرا در مصرعهای بعدی نیز صراحتاً ذکر کند، از اینرو آنچه در مصرعِ قبلی مأمور قرار گرفته است در مصرع بعدی نیز مأمور فرض می-شود.
بیت:
بیا ای شیخ و از خمخانهی مــا
شرابی خور که در کوثر نباشــد
بشوی اوراق اگر همدرس مایـی
که علم عشق در دفتر نباشـــد
«حافظ»
در این بیت، مأمور که همانا شیخ است در مصرع اول لفظاً ذکر گردیده است، اما در مصــــرع سوم شخصی که به شستنِ اوراق مأمور قرار گرفته لفظاً وجودندارد؛ از آنجاییکه شیخ در مصرع اولی مأمور قرار گرفته بود، در مصرع سوم نیز کسی که به شستن اوراق امرشده است، شیخ دانسته میشود. بنابراین، واژهی شیخ که در مصرع سوم نیز مامور قرارگرفته است، تقدیراً در نظر گرفته میشود کـه این موضوع از سباق شعر فهمیده میشود.
بیت:
چه چارهییست اگر آسمان نمیخندد
به گریه آی دلا! کاین جهان نمیخندد
بگریه آی و همه اختران دگرگون کن
شکوه و مکنتِ این آسمان دگرگون کن
به هم بریز غرورِ ســپهرِ بیرون را
فلک شکن و همه جلوههای گردون را
«فکرت»
در مصرع دوم این بیت، دلش را که مأمور قرار گرفته است، به نوحه و زاری امر میکند. از این جهت لازم نمیبیند تا این مأمور (کلمه دل) را در مصرعهای بعدی نیز لفظاً به کار برد. لذا آنچه که در مصرع دوم مأمور قرار گرفته بود، در مصـرعهای بعدی نیز مأمور دانسته میشود که لفظاً ذکر نشده است، اما تقدیراً در نظر گرفته می-شود.
امر به اعتبارِ محل خود (مامور)
به دو دسته تقسیم میشود:
۱- امر به ذویالعقول
۲- امر به غیرذویالعقول
۱- امربه ذوی العقول(خردمندان): آنست که شاعر از موجود عاقلی مانند؛ ملایک، انسان، جن و…، اجرای کاری را مطـالبه نماید.
بیت: مرا به کشتی باده درافگن ای ســاقی
که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز
«حافظ»
در اینجا شاعر ساقی را که غالباً اختصاص به انسان دارد، مأمور قرار میدهد که چنین امری، امر به ذویالعقول نامیده میشود.
یادداشت: معمولاً مأمور در شعر صفتی قرار میگیرد که به اشخاص، اشیا، حیوانات و غیره اختصاص دارد.
بیت: ای پیر خانقه به خرابات شو دمی
غسلی برآر و توبهی هفتادساله کن
«حافظ»
در اینجا پیرخانقه که صفت اختصاصی انسانست، مامور به غسل تطهیر قرار گرفته است.
بیت: ای صبا نکهتی از کوی فلانی بهمن آر
زار و بیمار غمم راحت جـانی بهمن آر
«حافظ»
دراینحا صبا که صفت اختصاصی باد است، مامور واقع شده است.
۲- امربه غیرذوی العقول(به غیر خردمندان): آنست که شاعر اجرای کاری را از موجودِ غیر عاقلی مانند؛ باد، ستاره ، فلک، حیوان، نبات و غیره مطالبه کند.
بیت: بر آی ای آفتاب صبــــــــح امید
که در دست شب هجران اسیرم
«حافظ»
در این بیت، آفتاب که مأمور به طلوع گردیده است، موجودی غیرعاقل محسوب میگردد.
خلاصه:
امر
امر التماس دعا
امر احتمالی امر مشروط امر ضمنی امر انتخابی امر فضولی امر کنایی
الف: امرکنایی مضمر ب: امرکنایی مستتر
امر به اعتبار محل خود (ماموربه)
امر به ذویالعقول امربه غیر ذویالعقول
یادداشت: از آنجاییکه امر غالباً به موجودی تعلق میگیرد که بتواند معنا و مفهوم آنرا درک کند، و نیز قادر به انجـام مأموربه باشد؛ امر به غیر ذویالعقول -به دلیل فقدان قوهی عاقله در آن- فقط به تسلی خودی، ظرافتنگریها و پیوندسازیهای شاعر نسبت به اشیـای محیطش برمیگردد.
یادداشت: به خاطر باید داشت که تمام آنچه در موردِ امر یاددهانی گردید، در رابطه به نهی نیز که جنبۀ سلبی امر است، میتواند صادق باشد. امّا نویسنده به دلیل جلوگیری از به درازاکشیدنِ بحث از طرح دوبارۀ آنها در مبحث نهی انصراف نموده است.
Comments are closed.