احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خواجه بشیر احمد انصاری/ شنبه 29 ثور 1397 - ۲۸ ثور ۱۳۹۷
در این چند روزی که گذشت ما شاهد دور دیگری از بازی با آتش هویتها بودیم، امری که فشار و حساسیت برخی گروهها را تا سرحد مطالبه برای تغییر نام کشور بالا برد. سیاسیسازی دین و هویت و استفادۀ ابزاری از این دو پدیدۀ حساس و حساسیتبرانگیز یکی از شاخصههای بارز سیاستورزی در سی سال اخیر افغانستان بوده است که تکوین اجتماعی و میکانیزم بسیج انتخاباتی جامعۀ سنتی افغانستان زمینه را برای همچو بازیهای خطرناکی آماده ساخته است.
یکی از مشخصههای چشمانداز قلمرو سیاستِ افغانستان کنونی در سرشت «دوگرایی» و یا آنچه در زبان انگلیسی “Dualism” و در عربی آن را «ثنویت» مینامند، نهفته بوده است، دو گرایییی که برای پایان بخشیدن به بحران انتخاباتی سال ۲۰۱۴ میلادی به ایجاد پستی به نام ریاست اجرائیه انجامید. این دو گرایی شاید در تمامی جوامع سیاسی دنیا به چشم خورد که در امریکا به نمونۀ حزب «دموکرات» و «جمهوریخواه»، در انگلستان به حزب «محافظهکار» و «کارگر»، در پاکستان همسایۀ ما به «مسلم لیک» و «پیپلز پارتی»، و در ایران به گروههای انتخاباتی «محافظه کاران» و «اصلاح طلبان» میتوان اشاره نمود. تو گویی در میدان بازیهای سیاسی هم تنها دو تیم باید بازی کنند.
جامعۀ در حال توسعۀ افغانستان در این سی سال اخیر به اشکال گوناگونی با این «دوگرایی» تعامل نموده است که گاهی خود را در مظهر شمال و جنوب به نمایش گذاشته، زمانی در شکل تاجک و پشتون، گاهی در در چهارچوب پشتون و غیر پشتون و وقتی هم در قالب فارسی و پشتو. احزاب سیاسی سنتی و ایدیولوژیک نیز در همین قالبها خلاصه شدند. کار و کاروان برخی از ایدیولوژیکترین و «بنیادگرا»ترین رهبران ما پس از نیم قرن «جهاد» و «مبارزه» و «هجرت» و «مغاره نشینی» و «خون» و «شهادت» و «شعار « و جنگ با شوروی و امریکا و شعار نه «شرقی و نه غربی» و «حکومت صد در صد اسلامی» در همین منزلگاه اتراق نمود. خلاصۀ سخن اینکه خیلی از سیاستمداران فرصت طلب ما چه در برهههای جنگ و چه در اوقات صلح بر عنصر هویت سرمایه گذاری هنگفتی نموده و سود فراوانی هم از این قطببندیهای هویتی بردهاند.
یکی از نقاط عطف سرشت دوگرایانۀ سیاست افغانستان انتخابات ۲۰۱۴ ریاست جمهوری کشور بود، انتخاباتیکه در پایان هیاهوی آن نوزادی به نام «حکومت وحدت ملی» با یک عملیات قیصری «عمل سزارین» بیرون کشیده شد که آن هم میتواند مظهر و مصداق بارز این «دوگرایی» بوده باشد که در وجود دو گروه انتخاباتی هر یکی «اصلاحات و همگرایی» و «تحول و تداوم» ظاهر گردید که مرکز ثقل یکی جنوب کشور بود و از دیگرش شمال.
حال که عمر آن حکومت در حال پایان یافتن است، بازی های دور دیگری انتخاباتی نیز آغاز گردیده و بحرانی که با نام «تذکرههای برقی» گره خورده است، پیوندی تنگاتنگ با همین انتخابات دارد؛ انتخاباتی که به گفتۀ آقای اشرف غنی احمدزی – که در سمپوزیم جهانی زنان افغانستان سخن می گفت- در ماه جوزای سال آینده برگزار خواهد شد.
در این چند سال اخیر شاهد بودهایم که حساسیتهای هویتی در مهمترین لحظات سیاسی دامن زده میشوند که در بیشترین حالتها این کار به هدف برانگیختن گروههای مشخص قومی صورت می گیرد تا این برانگیختنها زمینه را برای بسیج طرفدارانی برای سیاستمداران مشخصی مهیا سازد. برانگیختن حساسیتها از راه طرح نمودن شعارهای قومی به بازی گاو بازان اسپانیایی شباهت دارد که با برافراشتن پرچمی سرخ رنگ همبازی خویش را تا حد جنون بر میانگیزند در حالی که خود میدانند شکار خویش را چگونه از پا در آورند.
این کنشهای هویتی در بیشترین حالتها خیلی سنجیده شده بوده، در حالیکه واکنشهای انفعالی و نا سنجیده در برابر آن گاهی به تجربۀ شرطی شدن واکنش فیزیولوژیست روسی «پاولوف» شباهت داشته است – دانشمندی که در صدد ایجاد رابطه میان محرک و پاسخ بود – و گاهی هم به تجربۀ گاو بازی اسپانیاییها. به این معنی که آنچه در تذکره های برقی آمده است، سالها پیش در تذکرههای کاغذی و پاسپورتهای ما درج شده بود ولی چون کسانیکه آن را تطبیق مینمودند، در آن زمان ارادۀ برانگیختن گروههای مشخصی و سپس ایجاد پایگاه در میان گروه های معین دیگری را نداشتند، از همین لحاظ این برنامه بدون هیچ سر و صدایی تطبیق گردید و تا هنوز هم کسی آن را احساس نکرده است.
طوری که یاد آور شدیم صفبندیهای انتخاباتی از همین حالا آغاز گردیده و خدا میداند که تا یک سال دیگر چقدر انرژی و امکانات دولت و مردم در این کارزار بیهوده ضایع خواهد شد. با استفاده از تجارب دو انتخاباتی که گذشت، آقای اشرف غنی احمدزی تلاش خواهد ورزید تا در معرکه آرایی های انتخاباتی پیشرو، از یکسو برای طرفداران خویش انگیزۀ هویتی ایجاد کند و از سوی دیگر حریف انتخاباتی اش «داکتر عبدالله» را خلع «هویت» نماید. به این معنی که اگر هویت قومی در تذکرههای برقی نگاشته شود، این امر داکتر عبدالله را مجبور خواهد نمود تا در تذکره اش یا «پشتون» بنویسد و یا هم «تاجک». اگر «پشتون» نوشت، با در نظر داشت شرایط کنونی کشور که جامعه در تب قومگرایی میسوزد، بر مرکز ثقل انتخاباتی او در سمت شمال کشور تأثیر بزرگی خواهد نمود، و اگر «تاجک» نوشت، در آن صورت هم هدف تیر طعنۀ حریفان خویش قرار گرفته و در بخش دیگر کشور هویتش زیر سوال خواهد رفت. آقای عبدالله که میداند حریفش چه نقشهای برای او کشیده است، از همان آغاز کار، مخالفتش را در برابر درج هویت قومی در تذکره های برقی اعلام نموده بود که تا هنوز بر سر حرف خویش ایستاده است. به باور این نویسنده، مخالفت ریاست اجرائیه با طرح تذکره های برقی از همینجا منشأ می گیرد.
به هر حال، دیدگاه نویسندۀ این سطور در پیوند به بحران تذکرههای برقی را میتوان در چند نکته خلاصه نمود:
۱- هیچ لزومی نیست بلکه خیلی احمقانه است که در کارتهای تابعیت و پاسپورتهای یک کشور، گتگوری خاصی برای «ملت» بگذارند. هدف از درج کتگوریهایی چون «سن» و «سال تولد» و «جنس» این بوده است که دارندگان کارت هویت و تذکره و پاسپورت میتوانند در کتگوریهای مختلفی تقسیم بندی گردیده و از همدیگر متمایز گردیده و شناخته شوند، در حالیکه کتگوری ملت همه را شامل میشود و از همین لحاظ ملت های دارای تجربۀ کم هم نیازی به نگاشتن آن در متن کارت نمی بینند. حد اقل نگاهی به کارت هویت اتباع اسرائیلی بیندازید که حتی در کارت آن ها کتگوری ملت وجود ندارد، در حالی که می توانند اتباع عربی نژاد خویش را با همین شیوه اسرائیلی بسازند.
۲- در کارتها و پاسپورتهای شهروندان کشور ما نام رسمی دولت افغانستان سه بار تکرار شده است، یک بار به انگلیسی، یک بار به فارسی و یک بار هم به پشتو. آخر دیگر چه نیازی وجود دارد تا آن را یک بار دیگر در متن کارت و پاسپورت بگنجانند.
۳- اگر هدف از این افغان، افغان گفتنها نهادینهساختن این واژه در اسناد رسمی و هویتی شهروندان باشد، این هدف هم نمیتواند با این شیوه تطبیق گردد. اسراف در مصرف این واژه پرسشها و مشکلاتی را به بار خواهد آورد که حل آن از توان طراحان تذکرههای برقی بالا بوده است.
۴- به این باور هستم که حتی ثبت کتگوری قوم هم در کارت های هویت مشکلاتی را به بار خواهد آورد و به جای آن این معلومات را می توان در «دیتا بیس» و یا «پایگاه داده» تذکره ها ثبت نمود.
در این میان آنچه برای من خسته کن بوده، موعظه هایی است که در همچو مناسبت ها از زبان دوستانی می شنوم که خیلی تلاش می ورزند تا عصا را از میان گرفته و خیلی «خوب» و «دلسوز» و «مسلمان» و «ملی» جلوه نمایند. روش این دوستان در بیشترین حالتهای آن خیلی سیاسی است که تلاش می ورزند تا دل همه را به دست آورده و بر شمار طرفداران خویش در میان همه اقشار بیفزایند. این بزرگواران بجای آنکه دیدگاه «قانون» و «دین» و «منطق» و «عقل سلیم» و «تجارب» ملت های دیگر را معیار قرار دهنداز حل مشکل طفره رفته و دست به موعظه می زنند و با این شیوه هم از مسئولیت فرار می کنند و هم در جایگاه یک نصیحتگر دلسوز جلوه می نمایند.
سیاستمدارانیکه بالا بردن تب هویتی و به وجد آوردن گروه های قومی را کوتاه ترین و کم هزینه ترین راه برای ایجاد پیوند با جامعۀ مورد نظر شان می دانند بی خبر از این اند که با این کار خویش شاید شور و شوق و «ننگ» و هیجانی را در میان گروه هایی ایجاد کنند، هیجانی که آن ها را به سوی صندوق های رأی خواهد کشاند، ولی عواقب خطرناک این کار در دراز مدت خرمن هستی همه را به آتش خواهد کشید. اگر آن ها خواسته باشند تا با تشدید تضاد های قومی و دامن زدن به آتش هویت ها ریشه های خویش را در عمق جامعه بگسترانند باید بدانند که ریشه های بیمار و گندیده تعصب شاید روزی تمامیت ارضی کشور را تهدید نماید، و حلقۀ خبیثه تعصب به آتشی میماند که پیش از «دیگران» خرمن هستی «خویش» را خواهد سوخت.
ماتادور های سیاست افغانستان باید بدانند که با وجود همه مهارت و اعتماد به نفسی که یک بازیکن می تواند داشته باشد ولی گاهی هم میشود که گاوی خشمگین ماتادوری را از زمین برداشته، بر سر شاخ چرخانده بر زمینش کوبد، و سپس شاخ بر قفسۀ سینه اش فرو برده نقش زمینش نماید.
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
Comments are closed.