گزارشگر:کمالالدین حـامد/ سه شنبه 1 جوزا 1397 - ۳۱ ثور ۱۳۹۷
بخش سوم/
ب) الذکر
واژۀ ذکر به صورتِ معرف «ال» صفت شیئ قرار داده شده است و این نشان میدهد که “الذکر” صفت قرآن کریم است و ذکر، یاد کردن به صورت زبانی را گفته میشود که در این صورت، منطبق با آیت اول سورۀ صاد، “الذکر” همان تحول قرآن را از حالت حقیقی و بلاکیفِ آن به ساختار زبانی انسانی «عربی» نشان میدهد که در نتیجه واژۀ “الذکر” به معنی قرآن کریم به صورتِ منطق عربی آن خواهد بود.
ج) الفرقان
واژۀ فرقان در شش جای قرآن کریم بهکار برده شده است که در تمام آنها به صورت معرف به «ال» آمده است و این واژه برای کتاب منزل بر موسی و عیسی (ع) نیز استفاده شده و همچنان عطف آن بر واژۀ “قرآن” در آیت ۱۸۵ سورۀ بقره نشان میدهد که فرقان غیر از قرآن است و منطبق با آیات ۱۰۱ – ۱۵۳ سورۀ انعام، وصایای دهگانۀ قرآنی و وصایایی که به موسی و عیسی وارد شده، تحت نام “فرقان” یاد گردیده است. با توجه به آن واضح میگردد که فرقان همان وصایای دهگانه است که یک مجموعۀ مشترک میان تعلیماتِ هرسه پیامبر را تشکیل میدهد؛ مانند عدم شریک قرار دادن به خدا و احسان به والدین و… . آنچه از این آیات دانسته میشود، این است که وصایای وحی شده به موسی و عیسی فرقانِ عام بوده است و وصایای وحی شده به پیامبر اسلام را میتوان “فرقان خاص” گفت. وصایای دستهبندی شده تحت عنوان فرقان، مربوط به بخش دوم “الکتاب” یا قرآن کریم که عبارت از «ام الکتاب» یا کتاب “الرساله” است، میباشد.
فصل اول
القـرآن
این قسمت و آیات قابل دستهبندی تحت این عنوان که شناسۀ کلی آن «الکتاب النبوه» یا آیات متشابه میباشد، مجموعه معلومات و حقایقی اند که دارای ویژهگیهای زیادی بوده و ماهیت نبوت پیامبر اسلام را تشکیل میدهد و این مجموعه را میتوان با توجه با آیات مرتبط با آن، تحت این عناوین ویژه بررسی کرد:
الف: کلماتالله
“کلمه” به معنی لفظ مصوت و همچنین «کلام» به معنی مجموعه حروفِ دارای نظم مصوت، حالت قبل از دلالت یک واژه را به مدلول، و یا قطعنظر از دلالت آن به معنی گفته میشود؛ در این صورت هر کلمه و یا کلام میتواند تبدیل به «قول» گردد در صورتیکه دلالتِ آن به معنی ملحوظ شود و با توجه به آن، هر قول را میتوان در عین حال “کلمه” یا “کلام” گفت. ولی هر کلام را نمیتوان قول گفت؛ مانند شنیدن سخنان یک شخص که به زبان چینی حرف میزند برای ما که زبان چینی نمیفهمیم.
آنچه در قرآن تحت عنوان “کلمات الله” آمده است، به لحاظ اینکه پروردگار یگانه در کیف و کم (احد و واحد) میباشد، به معنی عین مدلولات است، نه مجموعه حروف دال بر آنها. به این ملحوظ، کلمات الله حقایق وجودی را گفته میشود مانند اینکه گفته میشود «بأن الله هوالحق» و «قوله الحق» و میتوان گفت کلمات حق.
حقایق موجود در عالم واقع، محتوای “القرآن” را تشکیل میدهد و بدین لحاظ بر آن میتوان واژۀ “کلمات الله” و یا واژۀ “حق” را استفاده کرد، آنطوریکه در “القرآن” مورد استفاده قرار گرفته است.
ب: محتویات القرآن
قبلاٌ گفته شد که «الکتاب المتشابه» مرکب از دو بخش است: «القرآن العظیم» و «السبع المثانی» که به این صورت، محتوای «القرآن العظیم» را میتوان اینگونه شرح داد:
۱٫ “القرآن العظیم” مرکب از دو جزء است: جزء نخست آن، یک جزء ثابت بوده که در قرآن کریم تحت عنوان «قرآن مجید» یاد شده است و این جزء شامل قوانین کلی حاکم بر هستی مانند قانون تغییر عام (مرگ و زندهگی) و قانون تغییر شکل (صیرورت یا تسبیح) میباشد و بهخاطر کسی یا چیزی تغییر نمیپذیرد . و این قوانین در لوح محفوظ قراردارد و قابل تبدیل نیست و تأویل یا فهم آن مربوط فلسفه میباشد.
۲٫ جزء دوم “القرآن العظیم” همان جزء متغیر است که تحت عنوان “امام مبین” یاد شده است. این جزء “امام مبین” حاوی دو بخش است: نخست، وقایع و قوانین طبیعی جزیی، مانند حرکت بادها و اختلاف رنگها. این قوانین قابل دستکاری و تغییر اند و این بخش تحت عنوان دو شناسه در “امام مبین” معرفی شده است: یک، «کتاب مبین»؛ دوم، کردار و فعالیت اجرایی انسانها که ما آن را قصص میگوییم و در قرآن کریم این بخش، چگونهگی تعامل انسانها با رسالت پیامبران و رهبری رهبران در طول تاریخ میباشد. این بخش در قرآن کریم تحت عنوان “الکتاب المبین” معرفی شده است.
در نتیجه میتوان گفت: “القرآن العظیم” موضوعی و حقیقتی است که اعجاز نیز مرتبط با همین بخش است و امالکتاب یا رسالت، ذاتی و دستوری است که اعجاز به آن ربطی ندارد و در قرآن کریم نیز پیرامون موضوعات حقیقی جملۀ “قال الله” یا “قوله” استفاده شده است ولی برای احکام یا موضوعات ذاتی و دستوری جملۀ «یأمر»، «کتب» و «ولاتقربوا» استفاده گردیده است.
۳٫ القرآن العظیم همان “آیات بینات” و”تصدیق بین یدیه” است.
بینه، دلیل قابل دید را گفته میشود و مجموعی از معجزات قابل دید پیامبران را “آیات بینات” گفته شده است؛ بدین لحاظ این مجموعه چون موجودات حقیقی اند مربوط دسته “القرآن العظیم” میگردد، گرچه “آیات بینات” موسی و عیسی جدا از تورات و انجیل بوده است، ولی “آیات بینات” پیامبر اسلام همین محتوای “القرآن العظیم” میباشد که نمیتواند جدا از کُل قرآن کریم تلقی گردد. روی همین ملحوظ، مردم “آیات بینات” را دیدهاند که در واکنش گفتهاند این یک سحر (جادو) است و در قرآن کریم نیز اتهام سحر پیرامون آیات مربوط به نبوت وارد شده است، نه پیرامون آیات مربوط به رسالت (احکام). مثلاً در مورد دیدگاه قرآن پیرامون مرگ و زندهگی اتهام سحر وارد شده است، نه پیرامون نماز و روزه. از جانب دیگر، اصطلاح “تصدیق بین یدیه” عبارت از همان تصدیق “القرآن العظیم”، “ام الکتاب” یا احکام میباشد و مفسرین سنتی به اشتباه این اصطلاح را به معنی تصدیق قرآن، کتب گذشته را گرفتهاند. در نهایت، یک بخش قرآن کریم که همان “القرآن العظیم” است، بخش دیگر آن را که “احکام” یا “کتاب رساله” است، تصدیق میکند.
۴٫ القرآن العظیم همان “کتاب مبارک” میباشد.
برکه به معنی تکاثر و تواتر، در قرآن کریم به معنی ثبات آمده است و”القرآن العظیم” کتاب مبارک نیز است، به این معنی که نص آن ثابت و فهم آن، نسبی و قابل تکاثر میباشد؛ به این ملحوظ هر اندازه که زمان پیشرفت میکند و نظریات جدید تولید میشود، درک و فهم محتوای “القرآن العظیم” نیز انکشاف مییابد. پس میتوان گفت که انکشاف علوم تجربی در حقیقت موجب انکشاف فهم مدلولات “القرآن العظیم” میگردد و علاوه بر آن، اصطلاح “الحدیث” که برای آیات قرآن استفاده شده است نیز ناظر به بخش “القران العظیم” میباشد و این واژه چه به صورت نکره «حدیث» و یا معرفه «الحدیث» آمده باشد، به همین مفهوم دلالت میکند.
Comments are closed.