احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دو شنبه 14 جوزا 1397 - ۱۳ جوزا ۱۳۹۷
بر اساس گزارشی تازه از یونیسف یا صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل، نیمی از کودکانِ افغانستان از رفتن به مکاتب و نعمتِ سوادآموزی محروم اند. این محرومیت از عواملی چون فقر، تبعیض علیه دختران و جنگ و ناامنی سرچشمه میگیرند.
این خبر و گزارش درحالیست که حکومت افغانستان در سالهای گذشته همواره رشد و افزایشِ کمی و کیفیِ دانشآموزانِ مکاتب را ـ بهعلاوۀ یکی ـ دو مورد دیگر همچون آزادی بیان و رسانهها ـ به عنوان دستاوردهایِ طلاییِ خود برای مردم افغانستان شمرده و از این رهگذر خواسته از شدتِ اعتراضاتِ عمومی بر کمکاریهایِ خود بکاهد.
اما بیسوادی، چیزی نیست که بتوان آن را در سایۀ شعار و ترفندهایِ تبلیغاتی پنهان کرد. بیسوادی یک پدیدۀ سیال و دارایِ حرکت است که به هر بستری راه مییابد و خود را به شکلی از اشکال جلوهگر میسازد.
گزارش تازۀ یونیسف، نشانهیی بر پوشالی بودنِ ادعاهای مقاماتِ افغانستان در زمینۀ معارف و ارتقای وضعیتِ کوکان است. افزون بر این گزارش، صدها و بلکه هزارها دلیلِ عینیِ دیگر در جامعۀ افغانستان دال بر قوتِ معضلِ بیسوادی، قابل رؤیت و ترصدند که از هیچکدامِ آنها نمیتوان بهسادهگی گذشت. دلایلِ عینی نظیر: بسته بودن یا بسته شدنِ مکاتب به دلیلِ تهدیدهای راستین یا دروغینِ تروریستان در نقاط مختلف کشور، فساد مالی در وزارت معارف و ریاستهای این وزارت در ۳۴ ولایتِ افغانستان، پایین بودنِ سطح سواد و لیاقتِ معلمان برای آموزش دانشآموزان، افزایش کودکانِ کار و خیابانی در شهرها که همهگی یا از درس و مکتب محروم اند و یا اینکه نمیتوانند با خاطرِ آسوده به آن رسیدهگی کنند، افزایش جرم و جنایت توسط کودکانی که در خیابانها و گیمخانهها سرگردان اند و… .
مسلماً اینها همه بر کمیت و کیفیتِ سوادآموزی در افغانستان تأثیر میگذارند؛ به این ترتیب که در بسیاری از ولسوالیهای کشور صرفاً بهدلیل تهدید احتمالیِ طالبان، دهها روز مکاتب بسته میمانند و یا اینکه فساد مالیِ در ریاستهای معارف، بودجه و مبالغی که میبایست به معلمان و متعلمان تعلق بگیرد را به جیبِ مفسدان سرازیر میسازد و در نهایت اینکه نه متعلمان شاگردی خوب برای معلمشان و نه معلمان آموزگاری خوب برای شاگردشان میتوانند باشند. افزون بر اینها، جمع بزرگی از متعلمین در سنِ زیر ۱۸ سال و قبل از فراغت از صنف دوازدهم، مکتب را رها میکنند و در گوشهیی دیگر همراه با هزار آسیبِ روانی ـ اجتماعی سرنوشتِ خود را دنبال میکنند؛ سرنوشتی که گاهی به تروریسم و گاهی به اعتیاد میانجامد.
اینها همه در حالی اند که سواد در دنیای امروز، به تواناییِ خواندن و نوشتن محدود نمیشود و نامِ دیگرِ بیسوادی نیز همان «کمسوادی» است. با وضعیتی که بر نظام آموزشی و تربیتی افغانستان حاکم میباشد، آنهایی که تحصیلات عالی کردهاند نیز، به درجاتی از کمسوادی یا بیسوادی دچار اند و کودکانی که از رفتن به مکتب محروم شدهاند و نیمی از جمعیتِ سنی بین ۷ تا ۱۷ سال را تشکیل میدهند، بیسوادِ مطلق و فاقدِ هر نوع آگاهی اکادمیک شمرده میشوند، و این یعنی فاجعه!
بیسوادی، متغیرِ مستقلِ هزاران متغیرِ وابسته از جمله ناامنی، فساد، فقر، قاچاق و مهاجرت است و چرخهیی که از جنگ و بیثباتی در افغانستان جاریست، یک بخش مهمِ آن را بیسوادی و تعطیلی مکاتب احتوا میکند. و اگر قرار باشد این چرخۀ باطل را متوقف کنیم، مهمترین بخش برای تمرکز و سرمایهگذاری بخش معارف و تحصیلات عالی است.
اینکه نیمی از کودکانِ افغانستان به مدرسه نمیروند، نشان میدهد که این چرخه همچنان به گردشِ سریع ادامه میدهد؛ اما اگر ارادهیی برای متوقف ساختنِ آن در دستگاه دولت وجود داشته باشد، میتوان در یک برنامۀ درازمدت و استراتژیک و همهجانبه ـ از حوزۀ سیاست گرفته تا اقتصاد و آموزش ـ سرعتِ آن را بهتدریج کُند و کندتر ساخت. مقابلۀ ملی با بینظمیهای سیاسی، مبارزۀ قاطع با فسادهای مالی و تزریق نتایجِ آن به زیربناهای آموزشی، مسلماً سرمشقِ سادۀ این برنامۀ استراتژیک خواهد بود.
Comments are closed.