احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/ دو شنبه 16 میزان 1397 - ۱۵ میزان ۱۳۹۷
بخش نخست/
علیرغم آنکه دولتها و دولتمداران مختلف افغانستان در طول هفت دهه اختلاف و منازعه بر سر دیورند، بیان و سیاست شفاف در این مورد نداشته اند، اما عدم پذیرش مرز دیورند از سوی افراد، حلقهها و گروههای مدعی آنسوی دیورند چه در درون حاکمیت و چه بیرون از حاکمیت در جهت بازگرداندن خاکها و سرزمینهای از دست رفتۀ افغانستان تلقی میشود. سرزمینهایی که سه ایالت (خیبر پشتونخوا، سند و بلوچستان) از چهار ایالت پاکستان به شمول مناطق هفتگانۀ قبایلی را در بر میگیرد. بنابراین، منازعۀ دیورند برای پاکستان منازعه مرگ و زندهگی محسوب میشود. پیروزی مدعیان آنسوی دیورند تا گوادر و کراچی برای افغانستان در این منازعه نابودی کشوری بهنام پاکستان است. معهذا پاکستان از همان آغاز منازعه دیورند توسط کابل، این منازعه را به ابزار منافع ملی خود تبدیل کرد و از آن در این جهت سود برد.
———————————————–
عمر اختلاف و منازعه میان افغانستان و پاکستان مساوی به عمر تشکیل کشور پاکستان(۱۹۴۷) است. هر چند حکومتها و زمامداران هر دو کشور در این هفت دهه به گونۀ متفاوت، اختلاف و منازعات طرفین را که در واقع به دشمنی مزمن و پوشیده مبدل شده است، بازتاب داده اند.
پاکستان به عنوان بزرگترین کشور همسایۀ کشور که با موقعیت در دو سوی مرزهای جنوبی و شرقی بیشترین فاصله مرزی(در حدود ۲۶۰۰ کیلومتر) را با افغانستان دارد، از مهمترین همسایههای نقش آفرین و تأثیرگذار در تحولات و حوادث دهههای اخیر افغانستان است. منازعه و دشمنی و همچنان تفاهم و تعامل با پاکستان در چگونگی تحولات مختلف سیاسی، امنیتی، اجتماعی و اقتصادی افغانستان اثر عمیق، گسترده و غیر قابل انکار به جا میگذارد. افزون بر آنکه افغانستان با پاکستان و به خصوص با جامعۀ پشتون آن کشور، از روابط مشترک فرهنگی، نژادی، تاریخی، مذهبی و زبانی برخوردار است؛ این روابط و همجواری دو کشور با طولانیترین مرز و تنازعات بر سر مسایل گوناگون به شکلدهی اهداف و منافع مشترک، متفاوت و متقابل برای طرفین انجامیده است. دولتها و زمامداران دو کشور دسترسی به آن را بخشی از اهداف استراتژیک و منافع ملی خود تلقی و در سایۀ این تعریف و تلقیات، مناسبات طرفین در طول هفتاد سال مسیری پُر فراز و نشیب پیموده است. هنوز این مسیر برای طرفین پُر خم و پیچ است و هنوز دو کشور راه ناهموار و دشوار تقابل و تعارض را به طریق تعامل و توازن در مناسبات خویش تبدیل نکرده اند.
پاکستان و مشکل لاینحل ایدئولوژیک
در بحث بر سر مشکل پاکستان و افغانستان و حتا نزاع اسلام آباد با سایر کشورها، از ایدئولوژی اسلامی سخن میرود که ریشه و اساس تقابل اجتناب ناپذیر را با همه و از جمله با افغانستان میسازد. در این برداشت و تحلیل، پاکستان هستی و منفعت خود را بر مبنای این تقابل دایمی تعریف و جستجو میکند که توقف و برگشت از آن به معنای پایان حیات پاکستان تلقی میشود. نویسندۀ امریکایی کتابِ «نبرد تا آخرین نفس»، خانم دکتور کِرول کریستسن فییر که اخیراً کتاب او در کابل به فارسی نیز ترجمه شده است، به همین باور میباشد. خانم فییر قبلاً به عنوان پژوهشگر ارشد با موسسۀ تحقیقاتی راند و هم چنان دفتر معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان کار کرده است. دکترای خود را از دانشکدۀ تمدن و زبانهای جنوب آسیا از دانشگاه شیکاگوی ایالات متحده امریکا حاصل کرده و به زبانهای هندی، اردو و پنجابی نیز تسلط دارد. حوزۀ تحقیقاتی خانم فییر، امور سیاسی و نظامی جنوب آسیا(افغانستان، پاکستان، هند، بنگله دیش و سریلانکا) است. او در این حوزه صاحب چند کتاب است و مقالات زیادی را در مورد پاکستان و تروریزم نگاشته است. او میگوید که فرهنگ استراتژیک از موضع ایدئولوژیک یعنی اسلامگرایی و جهاد، سیاست ارتش پاکستان را تا ابد تشکیل میدهد. بر مبنای این باور و تلقی، در واقع دخالت و بی ثباتسازی ارتش هر دو کشور با حمایت از گروههای اسلامی و جهادی به اختلافات و منازعات بر سر دیورند، رابطۀ کابل با دهلی و مسایل دیگر مربوط نمیشود. این اختلافات و ادعاهای طرفین حل شود و یا نشود، ادامۀ جنگ تا آخرین نفس، فرهنگ استراتژیک ارتش پاکستان را تشکیل میدهد؛ جنگی که مبنای آن را ایدئولوژی اسلام و جهاد میسازد.
دسترسی پاکستان به سلاح اتمی نکتۀ دیگری است که از نظر خانم فییر، فرهنگ استراتژیک ارتش پاکستان را تقویت میکند و ارادۀ ارتش را در حمایت از گروههای ایدئولوژیک اسلامگرای ستیزهجو و استفاده از آنان در برابر هند و افغانستان مضاعف میسازد.
این دیدگاه و تلقین به معنای آن است که افغانستان هیچگاه گواه پایان سیاست بی ثباتسازی و جنگ غیر مستقیم از سوی پاکستان نمیباشد. حل هیچ اختلاف مرزی و غیر مرزی و هیچگونه دیپلوماسی و تعامل با پاکستان نمیتواند افغانستان را از شر دخالت پاکستان و سیاست آن کشور بر حمایت از گروههای اسلامی مخالف دولت، نجات دهد؛ حتا اگر افغانستان منازعۀ دیورند را با پاکستان حل کند و حاضر به تعامل و توافق بر مبنای منافع متقابل باشد، مانع جنگ و بی ثباتسازی افغانستان بر مبنای فرهنگ استراتژیک ارتش پاکستان شده نمیتواند.
معنای این تحلیل و نتیجهگیری برای افغانستان، اسارت جاودانی افغانستان در آتش جهنمِ ساخته و پرداختۀ پاکستان است. کسانی که رابطۀ پاکستان و افغانستان را با این نگاه و باور کریستین فییر میبینند، در واقع میخواهند بگویند که هر گونه مذاکره، تفاهم، تعامل و توافق با پاکستان بر سر هر اختلاف و منازعهیی به شمول منازعۀ دیورند، افغانستان را از این آتش جهنم برساختۀ پاکستان نجات داده نمیتواند. افغانستان باید تا ابد، کم از کم تا آن زمانی که به یک قدرت اتمی مبدل شود و با ایجاد ارتش مساوی با ارتش پاکستان به توازن قوا برسد، یا تا زمانی که کشوری بهنام پاکستان از صفحۀ روزگار و روی زمین حذف شود، در آتشی که پاکستان برایش شعله ور میسازد، بسوزد و بسازد.
اما این نگاه و این تلقی از مشکل دو کشور، یک نگاه سیاه و سفید و نا منطبق با واقعیت تغییر و تحول در پدیدههای سیاسی و اجتماعی است.
دو نکتۀ اساسی و مهم در بحث مشکل افغانستان و پاکستان
در بحث بر سر مناسبات افغانستان و پاکستان دو موضوع از مباحث اصلی شمرده میشود که با بیان شفاف و پاسخ روشن به پرسشهای نهفته در آنها میتوان نقشۀ مناسب راه را در عبور از دشواریها و ناهمواریهای روابط طرفین ترسیم کرد:
۱ – ریشهیابی دقیق منازعات و بیان درستِ اهداف و منافع متعارض و متقابل طرفین در این اهداف و منازعات.
۲ – ارایه راه حل عملی در جهت یافتن و شکلگیری تعامل و توازن در اهداف و منافع متفاوت و متقابل دو کشور.
منازعه دیورند، اهداف و منافع پاکستان در افغانستان
مرز دیورند و توافقنامۀ دیورند که در نخستین سال تشکیل کشور پاکستان(۱۹۴۷) عیسوی به منازعه میان افغانستان و پاکستان تبدیل شد، روابط میان طرفین را از آن زمان تاکنون در مسیر بی اعتمادی و خصومت قرار داد. توافقنامه یا معاهدۀ دیورند که در ۱۸۹۳ میان امیر عبدالرحمن و حکومت بریتانیایی هند امضا شد، مرزهای جنوبی و شرقی افغانستان را شکل داد. این توافقنامه و سایر معاهدات با حکومت انگلیسی هند را شورای ملی افغانستان در سال ۱۹۴۹ پس از ایجاد تنش رو به تزایید میان دو کشور بی اعتبار اعلان کرد؛ هر چند که معاهده دیورند پس از امیرعبدالرحمن خان از سوی امیرحبیب الله در معاهده ۲۱ مارچ ۱۹۰۵، امان الله شاه در دو معاهدات ۸ آگست ۱۹۱۹ و ۲۲ نومبر ۱۹۲۱، محمدنادرشاه در ۶ جولای ۱۹۳۰ و محمدظاهرشاه تا سال۱۹۴۹ مورد تأیید و پذیرش قرار گرفت.
علیرغم آنکه دولتها و دولتمداران مختلف افغانستان در طول هفت دهه اختلاف و منازعه بر سر دیورند، بیان و سیاست شفاف در این مورد نداشته اند، اما عدم پذیرش مرز دیورند از سوی افراد، حلقهها و گروههای مدعی آنسوی دیورند چه در درون حاکمیت و چه بیرون از حاکمیت در جهت بازگرداندن خاکها و سرزمینهای از دست رفتۀ افغانستان تلقی میشود. سرزمینهایی که سه ایالت (خیبر پشتونخوا، سند و بلوچستان) از چهار ایالت پاکستان به شمول مناطق هفتگانۀ قبایلی را در بر میگیرد. بنابراین، منازعۀ دیورند برای پاکستان منازعه مرگ و زندهگی محسوب میشود. پیروزی مدعیان آنسوی دیورند تا گوادر و کراچی برای افغانستان در این منازعه نابودی کشوری بهنام پاکستان است. معهذا پاکستان از همان آغاز منازعه دیورند توسط کابل، این منازعه را به ابزار منافع ملی خود تبدیل کرد و از آن در این جهت سود برد.
Comments are closed.