احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ دو شنبه 30 میزان 1397 - ۲۹ میزان ۱۳۹۷
بخش دوم/
نکتۀ سوم: وحی، پردۀ عصمت سلف را میدرد
در قرآن کریم نصوص متعددی آمده است، ستایشهای مشخصی را برای خیریت و افضلیت میگذارد که همۀ آنها بر محور ارزشهای اخلاقی مانند: تقوا و پیروی نیکو به دور از چارچوب زمانی و مکانی میچرخد، چنانچه در قرآن کریم آمده است: (إن أکرمکم عند الله اتقاکم)«گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست». و آمده است: (والسابقون الأولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم بإحسان رضی الله عنهم ورضوا عنه)«پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و آنها که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود و آنها (نیز) از او خشنود شدند». و آیات زیاد دیگری در نکوهش کسانی آمده است که از راه و رسم پدران و گذشتهگان شان که مخالف منطق عقل است، پیروی میکنند، مانند این قول خداوند که میفرماید: (إنا وجدنا آباءنا على أمه وإنا على آثارهم مهتدون)«ما پدران خود را بر مذهبى یافتیم و از آنها پیروى مىکنیم» و در آیت دیگری واژۀ مقتدون را به کار میبرد. همچنان آیات دیگری نیز آمده است که اخلاقیات برخی از مردمان زمان نزول را مورد انتقاد قرار میدهد، انجا که میفرماید: (ومن الناس من یقولوا آمنا بالله وما هم بمؤمنین)«در میان مردم کسانى هستند که مىگویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردهایم در حالى که ایمان ندارند». (ویقولون إن بیوتنا عوره وما هی بعوره إن یریدون إلا فررا).«و مىگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است، در حالى که بدون حفاظ نبود، آنها فقط مىخواستند (از جنگ) فرار کنند!» (إذا جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا)«اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد در بارۀ آن تحقیق کنید»، کما اینکه نصوص وحی، احکام و مجازاتی را بیان کرده که بالای صحابه مورد تطبیق قرار گرفته است، مانند آیتهای «ملاعنه» و آیتهای «حدود»، و بلکه از نسل اول صحابه کسانی بودند که برای اذیت پیامبر آرزوی ازدواج با عایشه همسر آن حضرت بعد از وفات رسول اکرم را داشتند، برخی میگویند طلحه بوده است، آیت نازل شد و این تصرف نامناسب را مورد نکوهش قرار داد و فرمود: (ما کان لکم أن تؤذوا رسول الله ولا أن تنکحوا نساءه من بعده)«شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید» ابن حجر در شرح حال طلحه بن عبیدالله بن مسافع میگوید… گفته میشود او کسی است که این آیت (وما کان لکم أن تؤذوا رسول الله…) در بارهاش نازل شده است. (الإصابه فی تمییز الصحابه، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار الجیل – بیروت، ۳/ ۵۳۳٫)
انچه هویداست این است که نصوص قرآنی هیچگونه توجهی به افضلیت مرحلههای زمانی و تعاقب انسانی نداشته است، بلکه تمام توجه آن بر جوانب اخلاقی و ارزشهای انسانییی بوده که فراتر از حدود جغرافیا و تاریخ است مانند امانت، پاکدامنی، عدالت و احترام به حقوق انسانی و تکریم آن (ولقد کرمنا بنی آدم).
نکتۀ چهارم: رویکرد تاریخی در حوزههای اخلاقی و سیاسی قرن اول
هدف ما از از رویکرد تاریخی نزدیک شدن به رویدادها و حوادثی است که در تاریخ اسلام پس از وفات پیامبر گرامی اسلام به وقوع پیوسته است، تا با بازپرسی آن رویدادها و حوادث، در سیاق تاریخی آن بپردازیم. بنابراین، منطق این رویکرد از روش تقدسگرایان و عیبجویان به دور بوده و به گونهیی است که با منطق وحی در بیان داستانها همآهنگی کامل دارد، میخواهد از دل تاریخ عبرتهایی برای امروزیان برکشد نه اینکه به تقدیس مرحلۀ زمانی و مکانی خاصی بپردازد، این رویکرد میخواهد از گذشته پا به حاضر بگذارد و از اشتباه به صواب روی آورد و از افسانه به حقیقت بگراید، نه آنچنان که تقدسگرایان میکنند، آنانی که به گذشته میروند بدون اینکه برگردند و حاضر را با گذشته محاکمه میکنند، پس با روش آنان، گذشته حاضر شده و مردهگان بر زندهگان حکومت میکنند و چنان قدرتی از مردهگان بر آنان حاکم است که اگر تمام تحقیقات تاریخی انتقادی، محدود بودن تجربه و ساده بودن اندیشۀ آنان را به اثبات برساند و از پیامدهای فکری منفی آنان برنسل جدید و آیندهگان سخن بزند، بازهم به آن مانند: کیک در پوستین مسافر چسپیده اند!
بهتر است تا نمونهیی از قرن اول هجری برای بازبینی و تحلیل بگیریم و چه بهتر خواهد بود اگر آن را از حوزههای اخلاقی و سیاسی انتخاب کنیم، در این رویکرد به تحقیق در حوزۀ اخلاق و حوزۀ سیاست میپردازیم تا بتوانیم به عمق حرکت انسان در قرن اول نفوذ کنیم، این را بدانیم که وجود انسانهایی به گونۀ تصادفی در قرن اول، آنان را از انسانیت، انگیزهها، کششها، شهوتها و تأثیرپذیری از محیط نرهانیده تا به پلۀ عصمت، قدسیت و فرشته خویی رسانیده باشد، به گونهیی که اقوال، افعال و اتفاق آنان به عنوان قوۀ مقننه به شمار آید که در طول تاریخ به سان سخن پروردگار لایزال محسوب شود.
بزرگترین آفتی که ملتهای عقب افتاده از کاروان تمدن را از پا در میآورد، آفت بتسازی تاریخ و رهبران و بزرگان آن است، چنین بتسازییی از تعامل مثبت با حاضر و نگاه به آینده باز میدارد.
نخست: حوزۀ اخلاق:
واقعیت انکارناپذیر این است که جامعۀ صحابه و جوامع بعد از آن جامعه غیر عادی نبودند و به سان هر جامعۀ انسانی دیگر با انگیزههای خیر و شر، راستی و دروغ، امانت و خیانت، عدالت و ظلم، عفت و فحشا، در کشمکش بودند. به عبارت دیگر، این جوامع از کرسی جامعۀ بشری به کرسی جامعه ملائکی انتقال نیافته بودند، قرآن کریم با مواعظ، وصیتها، تشریعات و حدودش بر این حقیقت تاکید میورزد، طوری که قرآنکریم بر بشر نازل میشد تا سلوک و طبیعت و اخلاق آنان را مهذب سازد، آنان را به مدارج بلند انسانیت سوق دهد، اما حجم پذیرش ارزشهای قرآنی و درجۀ تغییر این جوامع مطابق ارزشهای وحی خاضع عملیۀ نسبت و تناسب است و ارزیابی دقیقی هم برای اینکه این جوامع به چه اندازه ارزشهای قرآنی را پذیرفته اند، وجود ندارد، حتا انچه در کتابهای تاریخ سنی و شیعی تدوین یافته، نمیتواند نسبت دقیقی برای تحول از نگاه کمی و کیفی ارایه کند؛ زیرا اکثر مورخین از مردمان قرنهای سهگانه نبوده اند، کما اینکه اکثر آنان را فقها و محدثین تشکیل میدهند که این طبقه از مورخین دوست داشتند جوانب فرشته خویی آن قرنها را بیشتر از جوانب انسانی آن بیان دارند.
۱- اخلاق اجتماعی:
اگر اخلاق فردی و اجتماعی را در جامعۀ قرن اول مورد بررسی قرار دهیم، به این حقیقت دست مییابیم که جامعۀ قرن اول به سان هر جامعۀ بشری دیگر، جامعۀ انسانی بوده که در آن انگیزهها، شهوتها و رغبتها وجود داشته است، به گونۀ مثال قرآن کریم از مجموعه از مردمی یاد میکند که کار آنان در بد اخلاقی به جایی کشید که در خانوادۀ نبوت هم طعن وارد کردند و داستان شان برای همهگان معروف است که به حادثۀ افک شناخته میشود، قرآن کریم در این باره میفرماید: (إن الذین جاءوا بالافک عصبه منکم)«کسانى که آن تهمت عظیم را مطرح کردند، گروهى از شما بودند»، ضمیر (منکم) بر میگردد به مکنونات جامعۀ اسلامی نخستین که از میان آنان اصحاب ذیل بوده اند: عبد الله ابن أبی خزرجی، حسان ابن ثابت شاعر رسول الله، حمنه بنت جحش؛ حمنه خواهر زینب همسر رسول الله، مسِطح ابن اثاثه پسر خاله أبو بکر وی از جمله بدریها هم است، در روایتها هم آمده است که علی بن ابی طالب نیز برای پیامبر اشارهیی کرده و گفت: ای رسول خدا زنان زیادی غیر عایشه هم است. داستان جنگ کلامییی که در داخل مسجد میان اسید بن حضیر و سعد بن عباده در بارۀ رویداد افک صورت گرفت، مشهور است که در آن رسول خدا برخاست و خطبهیی ایراد کرد و فرمود: «چه کسی در مورد مردی که با تهمت زدن به خانوادهام باعث اذیت و آزارم شده است، مرا معذور میداند؟ (اگر او را مجازات کنم، مرا سرزنش نمیکند). سوگند به خدا که من از خانوادهام به جز خیر و نیکی، چیز دیگری سراغ ندارم و همچنان در مورد مردی (صفوان بن معطل) که از او سخن میگویند نیز به جز خیر و نیکی، چیز دیگری نمیدانم و فقط همراه من به خانهام میآمد». با شنیدن این سخنان، سعد بن معاذ برخاست و گفت: من تو را در مورد او معذور میدانم. اگر آن مرد، از قبیلۀ اوس است، گردنش را میزنیم و اگر از برادارن خزرجی ماست، شما دستور دهید تا ما دستور شما را اجرا کنیم. بعد از این گفتوشنود، سردار خزرج، سعد بن عباده که پیش از این، مردی نیکوکار بود اما در این لحظه، تعصب قومیاش گل کرد، برخاست و گفت: دروغ میگویی. سوگند به خدا، نه او را به قتل میرسانی و نه توانایی کشتنش را داری. در این هنگام، اسید بن حضیر برخاست و گفت: والله، دروغ میگویی. سوگند به خدا که او را میکشیم. تو منافقای که از منافقان، دفاع میکنی. اینجا بود که قبیلۀ اوس و خزرج بر آشفتند و در حالی که رسول خدا – صلى الله علیه وسلم – بالای منبر بود، خواستند با یکدیگر درگیر شوند. با مشاهدۀ این وضع، رسول خدا – صلى الله علیه وسلم – از منبر پایین آمد و آنان را به آرامش دعوت کرد. تا اینکه خاموش شدند و رسول خدا – صلى الله علیه وسلم – نیز سکوت کرد».(السنن الکبری، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: ۳۰۳هـ ۸/۱۴۸ و المعجم الکبیر، الطبرانی، ۲۳/۵۶).
از صیغههای جمع که در سیاق حادثۀ افک آمده، دانسته میشود که در پشت این حادثه، مجموعهیی از افراد جامعۀ اسلامی آن زمان قرار داشته اند.
شگفتانگیزتر از همه اینکه در مدینه و در حکومت رسول خدا و در سرزمینی که هرازگاهی وحی آسمانی در آن بر رسول خدا فرود میآمد و پیامبر خدا در آن حضور داشتند، کسانی بودند که زنان مدینه را مورد اذیت و آزار جنسی قرار داده و اعمال ناشایستی در برابر زنان سرزمین پیامبر (صحابیات) انجام میدادند، این گروه بد اخلاق را کتابهای تفسیر بهنام (فاسقان مدینه یاد میکنند) و بدون شک که افراد این گروه در مسمی صحابه داخل اند، شامل (رضی الله عنهم) مطابق تعریف کلاسیک از صحابه میشوند، در اکثر کتابهای تفسیر در ذیل این آیت که میفرماید: (یا أیها النبی قل لازواجک وبناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک أدنى أن یعرفن فلا یؤذین…) امده است که گروهی از فاسقان مدینه در شبها بیرون برآمده و زمانی که تاریکی شب همه جا را میپوشانید، زنان را مورد تعرض قرار میدادند. مسکنهای مدینه تنگ بود و شبها زنان برای رفع حاجت به راهها خارج میشدند، در این زمان بود که مورد اذیت و آزار اوباشان مدینه قرار میگرفتند، زمانی که زنی را میدیدند که جلباب در سر دارد، میگفتند: زن آزاد است و از اذیت آن دست بر میداشتند و اگر بر آن جلباب نمیدیدند، میگفتند که کنیز است و بر وی حمله ور میشدند.( أضواء البیان، الشنقیطی ، ۶/۲۴۵، الدر المنثور، السیوطی، ۶/۶۵۹، ابن کثیر، ۳/۶۲۴). ضحاک و کلبی گفتند، این آیت در بارۀ زناکارانی نازل شده است که در راههای مدینه شبها زمانی که زنان برای رفع حواتج خویش بیرون میآمدند، پشت آنان را میگرفتند، پس غمزه میکردند آن زن را اگر سکوت میکرد در پیاش میرفتند و اگر سروصدا راه میانداخت از تعقیب دست میکشیدند.(تفسیر البغوی، ۶/۳۷۶) و از حسن روایت است: در مدینه کنیزکانی بودن که در پشت آنان حرف در میآوردند، در بیرون میرفتند و آدمهای سفیه و احمق آنان را مورد اذیت و آزار قرار میدادند و زنان آزاد هم خارج میشدند و اوباشان گمان میکردند که آنان کنیزکان اند لذا آنان را نیز مورد آزار و اذیت قرار میدادند، به همین لحاظ رسول خدا زنان مسلمان را دستور داد تا جلبابها (روسرىهاى بلند) خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه (از کنیزان و آلودهگان) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.( تفسیر الصنعانی،۴/۳۰۶).
Comments are closed.