احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمـد عمران/ شنبه 26 عقرب 1397 - ۲۵ عقرب ۱۳۹۷
این روزها در کنار بالا گرفتنِ تب انتخاباتها، تبِ صلح و گفتوگو با طالبان نیز بالا گرفته است. زلمی خلیلزاد نمایندۀ ویژۀ امریکا در مسالۀ گفتوگوهای صلح این روزها گرمِ صحبت و رفتوآمد به کشورهای مختلف است. ظاهراً دونالد ترامپ رییسجمهوری امریکا از او خواسته که پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در امریکا، مسالۀ جنگ افغانستان را به نتیجه برساند. به همین دلیل، آقای خلیلزاد این روزها بسیار مشغول به نظر میرسد و همینطور وانمود میکند که در کارهایِ خود پیشرفتهایی داشته است. اما اینکه این پیشرفتها افغانستان را به کجا خواهد برد و چه بر سرِ این کشور خواهد آمد، به نظر میرسد دغـدغۀ اصلیِ کاخ سفید نیستند.
آقای ترامپ میخواهد جنگی را که هفده سال پیش جورج دبلیو بوش آغاز کرد و به او و دیگران به ارث گذاشت، به گونهیی به پایان برساند. امریکا در این هفده سال بیشترین بار جنگ و هزینههایِ افغانستان را تحمل کرد و به همان میزان نیز به آن آسیب رساند. به دلیل کمکهای گستردۀ امریکا برای افغانستان، دستِ آن کشور در سیاستهای آن نیز به اندازۀ کافی باز و دراز بود و در هر موردی بدون مشوره و خواست امریکا، سران افغانستان نمیتوانستند تصمیمی بگیرند.
حالا در بحث صلح نیز به نظر میرسد که همین سیاست ـ علیرغم آنچه که در ظاهر گفته میشود که باید گفتوگوها در مالکیتِ دولت افغانستان باشد ـ اعمال میشود. امریکا در پشتِ درهای بسته با طالبان در حالِ گفتوگو و چانهزنی است و معلوم نیست که واقعاً این گفتوگوها با چه نتایجی به پایان خواهد رسید. از جانب دیگر، طالبان که در آغاز برای امریکا و متحدان آن در ایتلاف جهانیِ مبارزه با تروریسم، یک گروه تروریستی شناخته میشد، حالا از آن تا حدِ ممکن قباحتزدایی شده و به گروهی سیاسی ارتقا یافته است. گفتوگوهای نمایندۀ امریکا با این گروه و شرکت طالبان در نشست مسکو، همه به اندازۀ کافی در امر قباحتزدایی از این گروه موثر بوده است و احتمال دارد در آینده اتفاقهای دیگری را نیز در راسـتای منافع این گروه شاهد باشیم. طالبان اما در این میان با قساوت تمام مثل گذشته، در حال جنگ و کشتار غیرنظامیان و افراد بیگناه است.
زمانی کارل پوپر اندیشمند و فیلسوف مهمِ قرن گذشته، بحثی طولانی در مورد خشونتگرایی بهراه انداخت و این پرسش را مطرح کرد که آیا ما میتوانیم در برابر خشونتگرایان و تروریستها مکلف به رعایت اخلاق نسبیگرایانه و مداراگرایانه باشیم. پوپر خود پاسخ میدهد که نباید به آن میـزان اخلاق نسبیگرایانه را ترویج کرد که خشونتطلبان و خشونتگرایان دست باز داشته باشند که هر کاری را که خواستند انجام دهند. به باور پوپر جوامع انسانی برای رسیدن به اخلاق مداراجویانه، نیاز به همفکران و متحدان دارد و باید در برابر خشونتگرایی ایستادهگی کند. به گفتۀ پوپر نمیشود که برای یک گروه که فقط به کشتن معتقد است و عملاً نیز چنین میکنـد، درس اخلاق و شکیبایی داد و توقع داشت که آن گروه نیز آنها را بپذیرد. به باور پوپر، برای تحقق عدالت و ثبات در جامعه دولتها مکلف اند که با خشونتگرایان به زبانِ خودشان حرف بزنند.
جالب اینجاست که متأسفانه همواره ابزار بُرد خشونتگرایان، خشونت آنها بوده است. طالبان به همان اندازه که خشونت میورزند، مهم به حساب میآیند. این گروه بهدرستی تشخیص داده که یگانه راه رسیدن به هدفهایش کشتن و ویرانگری است. اما از این طرف میتوان پاسخ داد که ما در برابر خشونتگریِ شما نمیتوانیم دست به خشونتگری بزنیم؛ چون ما معتقد به عدم خشونتورزی و سیاست مداراگری هستیم؟
به نظر میرسد که در طرح اینگونه مسایل همواره مشکلی وجود دارد و آن اینکه ما تا چه زمانی حق داریم که متوسل به ابزارهای خشونتگری برای تأمین حقوق اکثریتِ جامعه نشویم؟ آیا این درست است که طالبان با قساوت و بیرحمی تمام، جنگِ خود را با غیرنظامیان ادامه دهند و دولت دست روی دست بگذارد، آنهم به این دلیل که ما طرفدار جنگ نیستیم و میخواهیم همه چیز را از راه گفتوگو و در فضای مسالمتآمیز حلوفصل کنیم؟
اینجا دو مسأله میتواند مانع برخورد با گروههای خشونتگرا شود: اول اینکه دولت نسبت به خود و مشروعیتِ سیاسیِ خود دچار تردید شده باشد و دوم اینکه توانایی مقابله با گروههای شورشگر و خشونتگرا را نداشته باشد. در هر دو مورد اگر دولت با مشکلی مواجه است، مجبور میشود که به طرفِ مقابل باج بدهد. حالا عملاً امریکا و دولت افغانستان در حالِ باجدهی به طالبان استند. طالبان به هیچ صورت دست از خشونت برنمیدارند. خشونتورزی در خونِ این گروه عجین شده و حتا در صورتی که حاکمیت را تمام و کمال در اختیار داشته باشد، بازهم خشونتورزی را ادامه خواهد داد.
طالبان به هیچ صورت ارزشهایی را که جهانِ معاصر به آنها معتقد است، برنمیتابند. این گروه چیزی به نام حقوق بشر، آزادی بیـان و رسانه، حقوق شهروندی و ارزشهایی از این دست را قبول ندارد. طالبان در زمانی که در بخشهایی از کشور حکومت میکردند، چنان با باشندهگان مناطقِ تسخیر شده خشونت میورزیدند که به هیچ صورت نمیتوان برای آن توجیهی پیـدا کرد. طالبان با ارعاب و خشونت میتوانستند که بر مناطق مختلفِ کشور حکومت کننـد. اکثریت مطلقِ باشندهگان کشور حاضر نبودند که اوامر و دستورهای طالبان را به اجرا بگذارند، مگر اینکه با خشونت و لتوکوب همراه نمیشد. آیا در این صورت هم میتوان از گفتوگو و صلح سخن گفت؟
به نظر نمیرسد که طی این هفده سال در بینش و روشِ طالبان تغییری رونما شده باشد و این گروه حالا گروهی با ارزشهایِ مردمسالارانه شده باشد. طالبان، همان طالبانِ گذشتهاند، با همان ایدهها و فکرهایی که برای عقبگردِ افغانستان داشتند. این گروه حتا اگر به روند صلح بپیوندد نیز جنگ و خشونت از افغانستان برچیده نخواهد شد. چرا که باز دلایلی برای جنگ و خشونت برای گروههای مشابهِ دیگر پیدا میشود. مگر در طول چهار دهۀ گذشته همواره جنگ در افغانستان دلایلِ خود را نیافته است؟
پس از سقوط حکومت داکتر نجیبالله فکر میشد که بساط جنگ و ویرانگری از افغانستان برچیده میشود، ولی دیدیم که نهتنها بساط جنگ برچیده نشد، بل دامنه و وسعتِ بیشتر پیـدا کرد. آن زمان نیز جنگ دلایلِ خود را ـ اعم از شرعی و غیرشرعی ـ پیدا کرد و فردا نیز پیـدا میکنـد؛ مگر اینکه راه و میکانیزمی سراغ شود که ریشههای خشونت و جنگ از میان برداشته شود. تا آن زمان، هیچ نگاه خوشبینانه به گفتوگوهای صلح نباید داشت.
Comments are closed.