احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداسحاق ثاقبی - ۱۹ دلو ۱۳۹۷
قصۀ سر بریدنها، توهین و لتوکوب کردنهای طالبان مردم بیگناه را، بسیار است. از سربازان حکومتی گرفته تا مردم عام در محلات گوناگون کشور و همچنان اهل رسانههای مجازی و غیرمجازی، همهگان در مورد طالبان در یک نظراند: گروهی که جز کشتار، ویرانی و نفرت، به چیز دیگری فکر نمیکنند. چرا طالبان این همه بدبین و نفرتانگیز اند؟ چرا این گروه با وجودی که سالها برای گرفتن قدرت و حاکمیت رزمیدند؛ اما از ملتی که میخواهند بر آن حاکم شوند، ظاهراً هیچ توقعی ندارند؟ چرا طالبان در برخورد و رویکرد خود در برابر ملت بزرگ افغانستان نوعی سُخرهگیری و فروکاستگرایی را پیشه کردهاند؟ چند پرسش مهم که میخواهم در موقع و فرصت دیگری به آنها بپردازم. همیشه وقتی این گروه در موردی اگر خواستهاند با مردم تماس بگیرند، سعی به خورد و خمیر کردن حیثیت و کرامت طرف انجام دادهاند. این که چنین نگاهی از کجا سرچشمه میگیرد، نیاز به کاووش و سرچشمهشناسی مفصلی دارد.
در ادبیات جنگ تمامی گروهها و اقشار جامعه به دو دسته تقسیم میشوند: رزمندهگان و غیر رزمندهگان، یا گروه طرف و بیطرف. سازمان ملل پس از جنگ نخست و دوم جهانی که در آنها طرفهایی از جنگها به وحشیترین اعمال غیرانسانی دست زدند، به تجربههای ملموسی رسید. اخلاق جنگ که در آن بحثهای بزرگ و اساسییی چون حقوق جنگ، جنگ عادلانه و غیرعادلانه و مسایل دیگر حقوق بشری لحاظ شده، از بخشهای کلان فلسفۀ اخلاق میباشد. سازمان ملل در کنوانسیونهای متواتر و معددی از اوایل قرن نوزدهم گرفته تا اکنون به این مهم پرداخته و کارشیوههای مطبوعی را نیز ایجاد کرده است. این کارشیوهها در سراسر جهان کاربرد دارند و به گروههای مختلف در همهجا به صراحت توصیه شده است تا آن را در جنگ به کار گیرند. اخلاق جنگ به صورت الزامی اشاره به حقوق اسیر، حقوق غیررزمندهگان در جنگ و پاسداری از جغرافیای جنگ(ساحات جنگ) توسط طرفهای رزمنده دارد.
از سالها پیش گواه و شنوندۀ کشتار، غارت و تخریب مناطق جنگی توسط گروه افراطی طالبان بودهایم. چند سال پیش قصۀ اسیر شدن گروه بزرگی از سربازان دولت افغانستان را به دست طالبان در بدخشان به گونۀ مستند شنیدیم. طالبان دستۀ بیش از پنجاه تن از سربازان حکومت را با یک کمین اسیر کردند. ابتدا سلاح و مهمات به دست آمده از دولت را توسط اسیران به تپههای بلند انتقال دادند و سپس همۀ اسیران را به رگبار بستند و شهید ساختند. داستانهای بریدن سرهای اسیران جنگی و حتا پوست کردن جسد نیمه جان اسیر توسط طالبان شهرۀ عام میباشد. آنچه طالبان در نظر دارند، فقط حمله بر پاسگاههای اردو و پولیس به قصد کشتن و به غارت بردن و نه الزاماً به اسارت گرفتن، میباشد. این چهرۀ تروریستی و ضد انسانی طالبان خیلی تازه هم نیست. این گروه از بدو ظهور و رشد خود همواره با کشتن و بستن به پیش رفته است. از کشتار بیرحمانه افراد امیر اسماعیلخان در ماورای هلمند در ماه اگست ۱۹۹۵م توسط طالبان تا کشتن وحشیانۀ عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت. از راکتباران طالبان بر کابل در سال ۱۹۹۶م که در آن نزدیک به ۷۳۰ تن غیر رزمنده کشته و زخمی گردید تا قتل عام شمالی و به آتش کشانیدن این ولایت توسط این گروه. جزییات قتل عام در مزارشریف توسط طالبان قابل وصف نیست. آمار تخمینی کشتههای غیر رزمندهگان را در مزارشریف که احمد رشید در کتاب «طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ…» ارایه داده است، بین ۶۰۰۰ هزار تا ۸۰۰۰ هزار تن میرسند. یکی از فرماندهان طالبان بعدتر میگوید: ملاعمر اجازه داده بود تا برای دو ساعت قتل عام و کشتار کنیم، اما ما دو روز تمام قتل عام کردیم. از سوی دیگر، قرار اظهارات مردم عام در مزارشریف، آنها(طالبان) دست کم برای یک هفته قتل عام انجام دادند. همچنان کشتار در بامیان، فاریاب و دیگر ولایات توسط این گروه دهشتافگن از حوصلۀ این نوشته بیرون است. کوفی عنان سرمنشی پیشین سازمان ملل پس از قتلهای گروهی و کشتارهای بیحد طالبان در شمال و مرکز افغانستان در سال ۱۹۹۸م، گفت: در این کشور جنایت جنگی گسترده جریان دارد؛ بیست هزار نفر، بیست میلیون انسان را به گروگان گرفته است.
تعریف من از سلفیت و جریانهای سیاسی-نظامی-عقیدتی اسلامی در قرن بیستویکم هر چند صلبی اما به جامعیتی در خور دارد. این جریانها دنبال عملی کردن دستورات خدا و پیامبر به گونۀ قاطع و سرسختانه اند و این در حالی است که آمدن تحولات عمیق اجتماعی، سیاسی، علمی، فرهنگی و دینی چندین صد ساله از نظر آنها هرگز لحاظ نباید شوند. این سلوک و برداشت، با خاصیت و ذات و سیرت نبیص و اصول دین اسلام و نگاه اندیشمندان بزرگ اسلامی مغایرت دارد. فرهنگ دینی-سیاسی طالبان فرهنگ تقلید و اقتباس است. تقلید بلاتعمق از کنش و واکنش جریانهای سنتی و تندرو وهابیسم و همچنان از مدارس دیوبندیسم پاکستانی. تقلید بلاتعمق از احزاب جماعتالعلمای اسلام پاکستان، حزب جماعت اسلامی پاکستان، مدارس جمعیتالعلوم الاسلامیه، حرکت الانصار و غیره. این نگاه اقتباسمحور و کورکورانۀ طالبان را میشود یک «سوی برداشت قبیح» از اسلام گفت. مدل اسلام طالبانی یک حرکت کاملاً متفاوت و وحشتناک میباشد. مدلی که سالهاست از هیچ ارزشی در جنگ و صلح پاسداری نمیکند. این مدل، تفکریست که انسان کمترین بهایی در آن ندارد، طبیعت حضور الزامی نداشته و حتا با خودیها نیز هیچ تعهد و وفا نمیکند. طالبان نه تنها از وجود ارزشهای مدرن انسانی و چیزی بهنام اخلاق جنگ و حقوق بشری آگاهی تفهیمشده ندارند؛ حتا از اصول و روشمندیهای جنگ و صلح در اسلام نیز خبر ندارند و چیزی از آن نمیدانند. موارد دستوری اسلام در هنگام جنگ که به مثابۀ اخلاق جنگ و ارزشمندتر از آنچه در کنوانسیونهای بینالمللی مطرح میباشند، ارزش دارند، اینها استند: ۱- رابطۀ اخلاقی و مقدس با خداوند، در هنگام جنگ. ۲- رابطۀ اخلاقی با خودیها و همسوها، در جنگ. ۳- رابطۀ اخلاقی با دشمن، در جنگ. ۴- رابطۀ اخلاقی با غیره(غیر رزمندهگان)، در جنگ. ۵- رابطۀ اخلاقی با طبیعت، در جنگ.
طالبان در کنش رزمی خود در این همه سالها ثابت کردند که از این سنتهای اخلاقی اسلامی در جنگها هرگز استفاده نکردند و کمترین بهایی به آن قایل نیستند. این گروه مرموز و متفاوت در کنار داعش(دولت اسلامی شام و عراق) بداخلاقترین جریان نظامی-سیاسی-عقیدتی در سراسر تاریخ چند صدسالۀ اخیر در خاورمیانه و آسیای میانه میباشند.
Comments are closed.