احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:اکبر بریاپال - ۰۵ حوت ۱۳۹۷
از آن جا که صلح نیازیست اساسی و همگانی برای دست یافتن به اهدافی چون: حفظ حقوق انسانی، برقراری عدالت اجتماعی و تأمین رفاه اقتصادی. بنابراین، ضروری پنداشته میشود تا برای نیل به اهداف فوق، تعریف مشخصی از صلح و میکانیسمهای تطبیقی آن ارایه گردد که این کار در اغلب موارد با چالشهای بزرگی مواجه گردیده و راه رسیدن به اهداف مذکور را محدود ساخته است.
صلح در جوامع بشری، از بدو خلقت بشر به اینسو با عناوین مختلفی چون: راه حل مشکلات، کلید خشنودی، پایان جنگ و …. ترسیم گردیده که از میان واژههای فوق پایان جنگ به عنوان معنای حقیقی صلح به واسطۀ طیف وسیعی از گروههای اجتماعی و سیاسی مورد تمرکز قرار گرفته و یگانه راه حل به پایان جنگ را در برقراری صلح مشاهده میکنند.
صلح در کشورهای جهان سوم به ویژه در افغانستان، علاوه بر این که تعریف مشخص ندارد؛ بل میکانیسم و یا روشهای عملی آن همواره غیرواقعبینانه بوده و یا در تضاد با ارزشهای اجتماعی و اهداف سیاسی قرار گرفته است. این خود نه تنها پروسه صلح را متضرر میسازد بر علاوه اعتماد مردم نسبت به این پدیده کمرنگ شده و حتا باعث عدم موجودیت اعتماد در زمینه نیز میگردد.
قسمی که افغانستان یک کشوری سنتی بوده و سنتهای حاکم بر این مرز و بوم، ساکنان آن را پی هم از ابعاد مختلف متضرر و متلاشی ساخته و اذهان آنها آماده پذیرفتن هیچگونه حقیقت بر خلاف رسوم قبول شدۀ آنان نیستند. صلح نیز با روشهای تجدیدی آن در واقع حقیقتی است که در تضاد با سنتهای حاکم جامعۀ افغانستان قرار گرفته و با هیچگونه توجه به آن، نادیده گرفته میشود. با آن که صلح یگانه راه حل برای ختم جنگ در افغانستان تلقی میگردد؛ اما نسبت به عدم موجودیت یک تعریف جامع و واضح از صلح و طرفهای مذاکره کننده در این جریان و حتا نادیده گرفتن این موضوع بسا مهم، باعث میگردد تا راه رسیدن به صلح مسدود گردیده و مسیری برای ناامنی و بحران سیاسی در افغانستان ایجاد گردد.
طی زمامداری حکومتهای قبلی در افغانستان، تلاشها برای برقراری صلح صورت گرفته که در اکثر حالات بینتیجه بوده و با وجود آن که باعث کاهش مشکلات نگردیده؛ بل برعکس به چالشها افزوده است. صلح در افغانستان علیرغم بر این که دریچهیی برای زندهگی مرفه محسوب گردیده، در عین حال سبب ایجاد تنش و حتا بحران سیاسی در این کشور نیز گردیده است. بحران سیاسی که در انتها به نابودی نظام سیاسی متوصل میگردد.
قابل ذکر است که در این اواخر اقداماتی جهت برقراری صلح در افغانستان صورت گرفته است؛ اما مشکل اساسی که هنوز هم پابرجاست، عدم شناسایی دقیق طرفها و نبود میکانیسم عملی و مشخص برای پیشبرد این روند نامیده میشود.
موضوع دیگری که روند صلح را در افغانستان متضرر ساخته و میسازد به گونۀ میانجیگری، اما در واقع مداخله و دست یازیدن به منافع سیاسی و اقتصادی کشورهای بیرونی بهویژه کشورهای همسایه در روند یاد شده پنداشته میشود.
با توجه به موارد فوق، روند صلح به عنوان یک فرایند سیاسی در افغانستان، همواره در صدر وظایف حکومتها قرار داشته و بیشتر بهانهیی برای تأمین امنیت و برقراری ثبات سیاسی محور توجه بوده و یک اصل مهم برای حفظ و بقای قدرت سیاسی تلقی میگردد. آزادی و امنیت به عنوان مولفههای اساسی صلح، نقش ارزشمندی را در برقراری صلح ایفا مینمایند. جهت دست یافتن به صلح باید مولفههای یاد شده را غنامند ساخت، تا باشد مسیر مشخصی برای تأمین صلح ایجاد گردد.
بر این اساس، صلح با متوصل شدن به قدرت سیاسی به دست نخواهد آمد؛ جز با ارزشمند پنداشتن منافع ملی و حفظ استقرار سیاسی.
Comments are closed.