احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهران موحد - ۲۴ حمل ۱۳۹۸
به تازهگی انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان پژوهشی را به عنوان «ریشهیابی رادیکالیسم دینی در نظام آموزش عالی» به دست نشر سپرده است. این انستیتوت در این پژوهش مدعی است که مضمون ثقافت اسلامی باعث رادیکال شدن پارهیی از دانشجویان در کابل و دیگر استانهای افغانستان شده و آنها را به سمت گرایشهای طالبانی و داعشی سوق داده است.
بیشتر از دو سال پیش، یکی از نمایندهگان پیشین پارلمان هم مدعی شده بود که: «مضمون ثقافت اسلامی در دانشگاههای افغانستان تروریست تربیت میکند». این ادعای نسنجیده و بیپروا موجب برانگیخته شدن سیلی از واکنشهای متفاوت در آن زمان شده بود.
مضمون ثقافت اسلامی مضمونی است که همه دانشجویان موظف استند که آن را در سمسترهای مختلف درسی بخوانند. این مضمون از وقتی در دانشگاههای افغانستان رایج شد که دولت مجاهدین در سال ۱۳۷۳ خورشیدی به قدرت رسید. متصدیان امور در آن دوره گویا برای اینکه دانشجویان را با فرهنگ و آموزههای اسلامی به صورت علمی آشنا بسازند این مضمون را بر همه دانشکدهها تعمیم دادند.
چرا اینهمه جنجال بر سر «ثقافت اسلامی»؟
با بررسی کوتاه درسگفتارهایی که بهنام «ثقافت اسلامی» در دانشگاههای افغانستان تدریس میشود این نکته به آسانی به دست میآید که این درسگفتارها گرفتار نقایص و نارساییهای عدیدهیی است و ضرورت به بازنگری محتوایی و علمی دارد. در سالهای اخیر، موضوع بازنگری در محتوای مضمون «ثقافت اسلامی» بارها از سوی افراد مختلف طرح شده و معنای تازهیی نیست.
با اینهمه، همه بار ملامت را به گردن «ثقافت اسلامی» انداختن و کوشش برای تقلیل عوامل افراطگرایی به عوامل معرفتی نه تنها مشکل را حل نمیکند بلکه گره بر گره میافزاید و پیدا کردن راه حل را دشوار میسازد.
حقیقت آن است که برای مواجهه صحیح با پدیدۀ تروریسم و افراطگرایی شرط اول آن است که از سادهسازی مسایل بپرهیزیم و از زاویههای گونهگون به این مسأله بپردازیم.
افراطگرایی پدیدهیی پیچیده و چندساحتی است. افراطگرایی دینی به همان اندازهیی که ممکن است معلول عوامل دینی باشد، حاصل عوامل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی و استخباراتی نیز است و حتا چه بسا این قبیل عوامل، بیشتر از عوامل معرفتی و دینی در ایجاد رادیکالیسم تأثیر و نقش داشته باشد.
مثلاً در عراق، بسیاری از آنانی که به داعش پیوستند چندان علاقهیی با ایدئولوژی داعش نداشتند بلکه این گروه را بدیلی میدانستند در برابر حاکمانی که به تصور آنها، بهنام مذهب شیعه بر سنیها ستم روا میداشتند و آنها را به صورت مداوم به حاشیه میراندند. حتا بسیاری از افسران کارکشتۀ ارتش رژیم سابق عراق به این گروه پیوسته بودند و موتور جنگیشان را فعال نگه میداشتند. به همین دلیل، داعش گروه یکدستی نبود بلکه حاصل گردهم آمدن علایق و ایدئولوژیهای ناهمگونی بود که در عراق پس از صدام وجه مشترک یافته بودند.
در افغانستان نیز در قیاس به سالهای نخستِ پس از سقوط طالبان، مخالفت با دموکراسی و مدلهای غربی نظامسازی به گونۀ روزافزونی در حال افزایش است. یکی از علتها این میتواند باشد که روندی که پس از سقوط طالبان به وجود آمد از پتانسیلی دموکراتیک و عقلانی برخوردار نبود که تضادهای قبیلهیی و شکافهای اجتماعی را از بین ببرد بلکه در جاهایی این تضادها و شکافها را عمیقتر ساخت و فساد را گسترش بخشید و خواسته یا ناخواسته علیه سنتها و ارزشهای بومی عمل کرد و در صدد ریشه کردن آنها برآمد.
آنهایی که در جستجوی ریشههای رادیکالیسم در مضمون ثقافت اسلامی هستند به این پرسش باید پاسخ دهند که چرا در این نظرسنجی شماری از دانشجویان، از امارت اسلامی و ولایت فقیه حمایت کردهاند، حال آنکه در هیچ جای درسگفتارهای «ثقافت اسلامی» از امارت طالبانی یا ولایت فقیه سخنی به میان نیامده است. آیا این مسأله نشاندهندۀ این نیست که پاسخهای مصاحبهشوندهگان چندان ربطی به محتوای مضمون ثقافت اسلامی ندارد؟
واقعیت آن است که انسانها در جامعههای ما معمولاً آموزههای دینی را از خانواده، مدرسه، محیط، دوستان، رسانهها و شبکههای اجتماعی کسب میکنند و برای تحصیل این آموزهها چندان نیازی به دانشگاه نیست.
گاهی مخالفان «ثقافت اسلامی» برای توجیه مخالفتشان ادعا میکنند که این مضمون درسی به جای این که روح علمی را حفظ کند و بیطرفی علمی را رعایت نماید در صدد ایدئولوژیسازی است. در پاسخ باید گفت، اولاً برخلاف ادعاهایی که وجود دارد علم و دانشِ بیطرف وجود ندارد. حتا علوم تجربی نیز بدون پیشفرضهای اولیه ممکن نیست رو به جلو برود چه رسد به علوم انسانی. ثانیاً راه حل برای جلوگیری از ایدئولوژیزدهگی در «ثقافت اسلامی» اصلاح و تنقیح و ویرایش آن است نه حذف کامل آن یا ایجاد دگرگونی ماهوی در آن که ممکن است واکنشهای مهارنشدنی و غیرقابل پیشبینی را در سطح جامعه پدید بیاورد.
تحمیل پیشفرضها بر نتایج نظرسنجی
به نظر میرسد که تهیهکنندهگان این پژوهش در انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان، پیش از آن که نظرسنجی را راه بیندازند تصمیم گرفته بودهاند که چه نتایجی را از آن به دست بیاورند. برای نمونه، وقتی شمار بزرگی از دانشجویان این گزاره را که «باید همۀ مردم پیرو اسلام باشند» تأیید کردهاند، انستیتوت یادشده به این نتیجه رسیده که این عده از دانشجویان از طریق «ثقافت اسلامی» رادیکالیزه شدهاند.
یا مثلاً از این که اکثریت مطلق دانشجویان، خواهان برپایی نظام اسلامی شدهاند، انستیتوت مزبور به این باور رسیده که نظام اسلامی خواستن مرادف رادیکالیسم است. این درحالی است که مثلاً دولت فعلی افغانستان نیز مدعی است که نظامی اسلامی است و رییس حکومت وحدت ملی بارها از نظامی که او در رأساش قرار دارد بهنام «دولت اسلامی افغانستان» یاد کرده است.
از همۀ اینها گذشته، در تاریخ معاصر جهان اسلام، شخصیتهای بزرگی بودهاند که طرفدار نظام خلافت بودهاند اما به هیچ صورت نمیتوان آنها را افراطگرا نامید. از باب مثال، سیدجمالالدین افغانی و شیخ محمدعبده طرفدار وحدت سرتاسری امت اسلامی بودهاند و استحکام پایههای خلافت را خواستار بودهاند، در عین حالی منتقد خلیفگان عثمانی بودهاند اما هیچ پژوهشگر منصفی نمیتواند این دو شخصیت بزرگ را از جمله افراطگرایان دینی تلقی کند. افغانی و عبده از لیبرالترین مصلحان جهان اسلام به شمار میروند. آدم به صرف خلافتخواه بودن-آنهم در حد تمایل قلبی- نمیتواند افراطگرا باشد.
وانگهی، در تعریف نظام سیاسی خلافت نیز ممکن است اختلافهایی بروز کند. اگر نظام خلافت را مرادف نظام استبدادی بشماریم به گونهیی با آن برخورد میکنیم، ولی اگر اینگونه نظام را عامل یکپارچگی مسلمانان و وسیلهیی برای دفع متجاوزان و دستگاهی برای برقراری عدالت و برابری بدانیم به گونهیی دیگر در مورد آن داوری خواهیم کرد. خلافت اسلامی لزوماً به معنای خلافت داعش نیست. معلوم نیست آن دانشجویانی که طرفدار نظام خلافت شدهاند دقیقاً چه برداشتی از این نظام در ذهن داشتهاند. در جامعه ما، همواره ذهنیتی مثبت نسبت به خلافت وجود داشته و دارد و به همین دلیل، این مدل از نظام را مدلی موفق و مطلوب میشمارند.
نکتۀ دیگر این است که ممکن است افراد یا گروههایی برخوردار از ایدئولوژیهای رادیکال باشند اما متوسل به خشونت فیزیکی نشوند. همین اکنون در کشورهای غربی احزابی رادیکال با برنامههای سیاسی افراطی به صورت قانونی فعالیت میکنند. این در حالی است که در پژوهش مورد بحث، این نکته از پیش مفروض گرفته شده که همه آنانی که مسلح به ایدئولوژی رادیکال استند روزی به خشونت دست خواهند زد.
وضعیت کُلی نامطلوب دانشگاه در افغانستان
دانشگاههای افغانستان در وضعیت نامطلوب قرار دارد. نهاد دانشگاه در کشور ما تا هنوز نتوانسته به عنوان نهادی مدرن عرض اندام کند و به تولید دانش بپردازد. دانشگاهها تأسیس شدهاند تا دانشجویان را به جستجوگری و پژوهش و ابداع و خلاقیت وادار کنند. این درحالی است که دانشگاههای ما تا هنوز هم دانشجویان را مجبور میکنند طوطیوار چیزهایی را که در چپترهای کپیپست شده جمعآوریشده از بر کنند و در روز امتحان پس بدهند.
حضور پررنگ افکار تندروانۀ مذهبی و سیاسی در دانشگاهها امری است غیر قابل انکار. همین حالا پارهیی از استادان دانشگاه از طالبان و داعش و حزبالتحریر در جریان تدریس دفاع میکنند. با اینهمه، رشد و گسترش این اندیشهها ناشی از نبود آگاهی دینی و دنیایی است و ربطی به مضمون درسی «ثقافت اسلامی» ندارد. آگاهیهای کاذب در جاهایی رشد و نمو میکند که آگاهی راستین وجود نداشته باشد. بهتر است به جای آدرس غلط دادن و تمرکز بیش از اندازه بر انتقاد از «ثقافت اسلامی» وضع کلی دانشگاه را تحلیل و بررسی کنیم. تا وقتی که وضع کلیت دانشگاه بهبود نیابد، اندیشههای افراطی نیز در این فضا حضوری کوشا خواهد داشت؛ چه مضمون درسییی بهنام «ثقافت اسلامی» در نظام آموزشی دانشگاهها وجود داشته باشد چه نداشته باشد. راه مبارزه با اندیشههای افراطی اظهارات زرد ژورنالستیک نیست. حالا بیشتر از هر وقت دیگری ضرورت مواجهۀ عقلانی جامع و خونسردانه با چنین اندیشههایی احساس میشود.
Comments are closed.