احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتور شمسالحق آریانفر - ۳۰ حمل ۱۳۹۸
بخش سوم/
تهاجم فرهنگی و حفظ هویت فرهنگی
در روزگار معاصر و عصر جهانی شدن که غرب صنعتی و قدرتمند، سوار بر بالهای تکنالوژی و ارتباطات توسعه یافته، از فضا، بدون هیچ مانع، حتا به حریم خانههای ما راه کشیده است، آیا پاسداری از هویت فرهنگی، ممکن است؟
دنیای پیشرفته در جهت یکسان سازی فرهنگها گام بر میدارد. اصلی که ملتها را مسخ و نیروی ابتکار و تحرک را میکشد.
درنگی بر این تجاوز و رویارویی، اهمیت مسأله را روشن و ما را متوجه رسالت مان میسازد:
تجاوز غربیها بر تاریخ، جغرافیا و فرهنگ کشورهای جهان سوم در آسیا و افریقا و امریکای لاتین از قرن ۱۶ آغاز گردید. پیشرو این راه، نخست از همه پرتگالیها بودند، بعد اسپانویها، انگلیسیها، فرانسویها و هالندیها یورش بر حریم کشورها را آغاز کردند.
استعمارگران از این که نیروی دریایی محدود داشتند و در خشکه نمیتوانستند با نیروهای بومی مقابله کنند، چند شیوه را برگزیدند:
۱- ایجاد رعب و ترس و وحشت
۲- تطمیع و استخدام افراد، علیه آزادیخواهان از داخل آن سرزمین.
۳- تحقیر فرهنگی بومیان
۴- تلقین برتری و سروری خود.
در راستای ایجاد وحشت و ترس، خشنترین و غیرانسانیترین اعمال و خشونتها را بر کشورهای دنیای سوم روا داشتند: در خرطوم، تحت رهبری مهدی در سال ۱۸۹۸، در یک روز یازده هزار نفر کشته شدند در حالی که از نیروهای انگلیسی فقط ۲۸ نفر کشته شده بود.(ورجاوند، ۱۳۶۸: ۱۵)
در جهت تطمیع و استخدام، دست به دامن تحصیلیافتگان در آن کشورها شدند. این افراد که از فرهنگ خود بیگانه و مرهون آن سرزمینها بودند. این افراد به خادم و به بلندگوی استعمار تبدیل شدند که نمونههای این افراد را در همه کشور های جهان سوم به شمول افغانستان شاهد هستیم.
در تحقیر فرهنگهای بومی به دو گونه عمل کردند:
۱- فرهنگهای اقوامی را که آثار مدون نداشتند، «فرهنگ ابتدایی»، بیارزش، پوسیده و بدون مصرف معرفی کردند که به هیچ دردی نمیخورد.
۲- در مورد فرهنگهای کهن و ریشهدار، توجه خود را به بناهای تاریخی، دینها، آیینهای کهن، شعر و ادب و هنرهای تزئینی معطوف کردند.
۳- وانمود کردند، فرهنگهای جهان سومی و بهویژه شرق، بُعد علمی ندارند و از یک جهانبینی واقعگرا و تجربی عاری اند. به این اساس تمام آفریدههای علوم عقلی و تجربی شرق: مصر، هند، چین، ایران تاریخی و هند را انکار کردند.
۴- اگر از نقش این فرهنگها یاد کردند، چنین وانمود ساختند که در پایهگذاری فرهنگ جهانی نقشی نداشته اند.
۵- اگر از ارزشهای این فرهنگها یاد کردند، یادآور شدند که پیشینه و ریشۀ این ارزشها به یونان و روم کهن میرسد. گویی تمام فرهنگهای جهان از آنها سرچشمه گرفته است که میراثدار امروزین شان دنیای غرب است.
با تحقیر فرهنگ بومی، بومیان تحقیر شده را که شیوه زندهگی آنان را پذیرفتند، استخدام کردند و از طرف دیگر، این تحقیر بومیان و برتر شماری فرهنگ خویش، سبب شد، گمان کنند که واقعاً شایستۀ سروری جهان آنها ارد و راستی قوم برتر دنیا اند.
علیون دیوب یکی از روشنفکران امریکای لاتین در مورد جذب بومیان میگوید: جذب نوعی روابط انسانی است که استعمار آن را تحمیل میکند. هدف آن این است که فرد را از متن طبیعی خود و از هر آنچه به شخصیتش اعتبار میبخشد، جدا کند. به او بقبولاند که باید نحوۀ تفکر و احساس و عملش را به با نحوههای دیگری عوض کند که متعلق به یک جامعۀ خارجی است… برخی این جذب را تهی کردن زندهگی بومی از محتوا و برخی آن را یک حمله ایدیولوژیکی دانسته اند. (علیون دیوپ و دیگران ،۱۳۴۸: ۲۲)
غربیها برای گذر از قرون وسطی به رنسانس به میراثهای یونان و رم روی آوردند، اما برای ما گفتند: محتوای فرهنگ شما به درد موزیمها میخورد و ثبت کتابها. برای تلقین این اصل برای ما، کتابها نوشتند و استدلال کردند:
– در شرق طبیعت حاکم است و شرایط جغرافیایی و اقلیمی بر زندهگی آنها موثر است؛ برعکس در غرب طبیعت را مهار کرده اند.
– مردم شرق اهل مکاشفه و شهود اند و غربیان اهل استقرا و منطق.
– شرق مرکز ادیان و تمدن آن روحانی و تمدن غرب مادی است.
– در این زمینه چنان با عزم جزم پیش رفتند که دانشمند بزرگ معاصر، ماکس وبر میگوید: پدیدههای جهانی که موجب پیدایش جهانی بودن و علوم عملی شد، تنها در غرب بهوجود آمد.
چنین نتیجهیی را به خورد ما دادند که فرهنگ شرق غیر علمی است، کار ساز نیست. باید از آن دوری کنید. برای رسیدن به ترقی و توسعه باید به فرهنگ غرب تسلیم شد و با آن مجهز گردید که جهانی شدن یعنی غربی شدن. (ورجاوند، ۱۳۶۸: ۲۷)
ما با این تلقینها خویشتن را باختیم و نتوانستیم برای رسیدن به یک پویایی و توانایی، به فرهنگ کهن خود، روی آوریم.
Comments are closed.